گویندگان فرصت طلب

نگارش در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۳۹۱ | ارسال شده در بخش در حاشیه منبر، گاه نوشت ها | ۲ نظر

 

پس از مطلبی که در بارۀ شنوندگان آسان طلب نوشتم، و در آن به وضعیت نا هنجار جمعی از گویندگان هم اشاره ای شده بود، احساس می کردم اگر در یادداشتی جداگانه از گویندگان و کاستی های آنان ننویسم، چندان به حق و درستی عمل نکرده باشم.

چندی پیش بود که در یکی از مجالس ایام سوگواری امام حسین(ع) به نقدی از گویندگان  و در حقیقت هم صنفان خودم پرداختم و داستان کلم الناس علی قدر عقولهم را با همان برداشت غلط و فرصت طلبانه برخی اهل منبر از آن یادآور شدم. پس از مجلس بر نیمکتی نزدیک خروجی مجلس برای استراحت نشسته بودم که یکی از حاضران پیش من آمد و همراه با تشکر گفت:… کاش این آقایان فقط به قدر عقولهم با ما حرف می زدند؛ اینان بر منبر، علی قدر مصلحتهم؛ علی قدر دولتهم و پولهم با ما حرف می زنند!

بخشی از گویندگان مذهبی متأسفانه سابقه ای نا مطلوب دارند. از منیه المرید شهید تا کتاب لؤلؤ و مرجان حاجی نوری و کبریت الاحمر بیرجندی و مانند اینها، هر یک به گوشه ای از نابسامانی های پله های منبر اهل وعظ اشارات و تصریحاتی دارند. البته بیشتر این انتقادات به ناراستی ها و ناوارستگی های گویندگان پرداخته اند در حالی که مقصود من در این یادداشت، بر منابع و مطالعات آنان و میزان اهمیتی که به وقت شنوندگان می دهند و ارزشی که برای اهداف دین و آیندۀ جامعه قائل اند، مربوط می شود.

به نظر می رسد فرصت طلبی جدید در میان این گروه باعث شده است تا منبر ها و سخنرانی های مذهبی کلیشه ای شده و از نوآوری ها و جذابیت های ذاتی اش تهی گردد. نقشی کم رنگ تر پیدا کند و با هر گفتار و یا گوینده ای قابل تعویض باشد. شاید مهم ترین نوع از این دست از فرصت طلبی ها را بتوان در موارد زیر یاد کرد.

۱- بی مطالعه سخن گفتن. البته با به هم بافتن پاره ای از محفوظات اندکی که دارند به یکدیگر و افزودن شاخ و برگ هایی بر همان مشهورات و مکررات. و صد البته که مطالعه کاری است پر زحمت. نیاز به مقدماتی از جنس کار و تلاش و وقت دارد و مؤخراتی از جنس تفکر و فهم و نقد و ارزیابی…که کمتر کسانی دارای آنها هستند. آدم های چند شغله، به ویژه آنها که به کارهای اجرائی تن داده اند، جز پاره گویی و پرت نویسی چیز دیگری از آنان انتظار نمی رود.

گفته اند که شاعران عرب در دورۀ جاهلیت ، بیست سال تلاش می کردند تا قصیده ای چند بیتی بگویند. آنگاه به انتظار می ماندند تا در روز شعر در بازار عکاظ مکه، یک بار آن شعر را بخوانند. اما گویندگان فعلی، یک روزی مطلبی را در جایی خوانده و یا شنیده اند ولی هزار روز به تکرار آن می پردازند.

۲- دوری جستن از منابع اصلی. وقتی کسانی میان منابع دست اول و منابع درجۀ چندم هیچ تفاوتی را نمی فهمند چگونه می توان انتظار داشت که از سرچشمه آب بنوشند و یا به متن های قوی و اسناد معتبر سخنشان را حواله کنند؟ دوری کردن از روش های علمی در بررسی و مراجعه به منابع و مآخذ سبب شده تا حرف های بازاری برگرفته از کتاب های بازاری رونق بگیرد و به قول حافظ  «ناموس عشق و رونق عشاق» بر باد برود.

روزگاری بود که پاره ای آگاهان از این که گویندگان فقط به کتاب های استاد مطهری استناد می کنند، گلایه مند بودند. امروز اما اگر آنان باشند و ببینند که چگونه کتاب های به اصطلاح “پاساژ قدسی” به جای “بازار بوذرجمهری” و “ناصر خسرو” سابق، همۀ منابع کتابی آنان را شکل می دهد، چه خواهند گفت؟ و چه خواهند کرد؟ کتاب ها و ناشرانی که گویی بخشی از آنان وظیفۀ خود را احیای تشیع صفوی می دانند و بس. بلکه گاهی عین مکتوبات خاک خوردۀ عهد صفویه را چاپ و یا باز چاپ می کنند و این بازگشت به عقب را خدمت به  فرهنگ تشیع می دانند. و بخش دیگری هم به تعبیر آیت الله سیستانی به جز چاپ “کرامات” و “ختومات” و “جن و شیطان” نیاز دیگری را احساس نمی کنند. کتاب هایی که گویندگان فرصت طلب را به حفظ کردن خواب ها و قصه ها -و بلکه خیال ها- و خواندن آنها وسوسه می کند و ذائقۀ شنوندگان آسان طلب را بیمار تر و آسیب پذیر تر می سازد.

از همۀ این ها آزار دهنده تر هنگامی است که گویندگان پای رسانه های دیداری و شنیداری بنشینند و شنیده های خود را در منبر ها بازگو کنند. سپس به شرح و بسط همان سخنان پخش شده -و یا باز پخش و تکرار شده- بپردازند، بی آن  که تأملی کنند که آیا جایگاه آنان و اهداف تربیتی و مخاطبان آنان با مخاطبان رسانه های عمومی یکسان است یا نه؟

یک وقتی طلبۀ جوانی تمثیلی را از نوار آقای فلسفی که در تهران منبر رفته بود، می شنود. منبر فلسفی را با همان  تمثیل حفظ کرده و در یکی از روستاهای زادگاهش بازگو می کند. حکایت تمثیلی آقای فلسفی در مورد نقش شهوت در زندگی و روان انسان بوده است. او گفته بود که شما گاهی می نگرید الاغ نری زیر باری سنگین، نفس نفس زنان به زحمت بار را می برد و به ضرب چوب صاحبش حرکت می کند و به شدت خسته و بی حال به نظر می رسد. اما همین که الاغ ماده ای از راه می رسد، از همان فاصلۀ دور گوشهای الاغ نر تیز می شود، جان تازه ای می گیرد و صدا بلند می کند. حتی زیر سنگینی بار، لگد می پراند. به شکلی که صاحب الاغ دیگر از عهدۀ کنترل همین الاغی که چند لحظۀ پیش بی رمق بود، بر نمی آید. این داستان واره را آقای فلسفی در یک بحث روانشناسی در بارۀ قدرت شهوت در انسان و حیوان گفته بود. طلبۀ ساده دل هم این حکایت را بر منبر برای روستاییان تکرار می کند که ناگهان کدخدای آبادی و تنی چند از مسن تر ها و مدعیان، به اعتراض بر میخیزند و دعوایی در می گیرد که مگر منبر جای این حرفهای زشت است!!

در چنین مواردی به نظر می آید گذشته از بی سلیقگی در انتخاب زمان و مکان، عامل اصلی را در بی مطالعه گی گوینده و نداشتن درک و شناخت درستی از محیط و فهم مخاطبانش باید جستجو کرد. مسئله ای  که به نوبۀ خود به فاصله گرفتن از منابع اصلی و بی مطالعه سخن گفتن بر می گردد.

۳- خویگر شدن به تکرار. اگر چه تکرار یا همان بازگویی سخنان پندآمیز و موعظه گر یکی  از عوامل تربیت به شمار می رود، اما باید توجه داشت که این عامل تربیتی با تکرار فرصت طلبانه تفاوت دارد. در تکرار فرصت طلبانه هیچ انگیزۀ درست و به جایی، جز فرصت طلبی و فرار از رنج  و زحمت مطالعه و بررسی وضعیت و نیاز شنوندگان، وجود ندارد. تکرار از نوع اول، جوانان را تربیت می کند ولی تکرار از نوع دوم، روحیۀ جوانان را تخریب می کند. تکرار مربیانه از سر آگاهی است، اما تکرار فرصت طلبانه از بی مسئولیتی ها ریشه می گیرد.

۴- اختلال عمدی در روحیۀ انتقادی. از این جمله، مقصودم این است که فرصت طلبان، روحیۀ انتقادی را فقط در بررسی رفتار و عقائد مردم عادی به کار می گیرند اما به عمد و آگاهانه از انتقاد به خودشان و بالا دستی ها به شدت پرهیز می کنند. با آن که پیشوایان دین گفته اند: أفلح من اتعظ «هر که خودش را موعظه کند، رستگار می شود». و بزرگان هم گفته اند: الواعظ من وعظ نفسه یعنی «پند آموز و استاد کسی است که خویش را موعظه گر باشد».

این که گویندگانی تنها طبقات فرودست جامعه را به باد انتقاد بگیرند و از انتقاد به طبقۀ خود و نیز سیستمی که جامعه و توده ها را به رفتار های ناشایست وا می دارد، پرهیز کنند، نشانه ای روشن از وجود فرصت طلبی های منفعت طلبانه در ایشان است. همان که باز به تعبیر زیبای خواجۀ شیراز؛ تنها،

عیب جوان و سرزنش پیر می کنند.

یا به تعبیری بسیار زیبا و عمیق از امام معصوم(ع) که فرمود: …و من جلس مع السلطان، لابدّ أن یتکلم بهوی السلطان یعنی عالمان به قدرت پیوسته و با شاه نشسته، ناچارند  که به هواداری قدرت شاهانه سخن بگویند!!

۲ نظر برای این مطلب

  1. باسلام،خیلی جالب بود اما زحمت داره.

  2. با سلام خدمت شیخ حسین بزرگوار.مطلب بسیار زیبایی بود.حدیث آخر نیز بسیار آموزنده است.جسارتا خواستم اصل حدیث را خدمت حضرتعالی عرضه نمایم.
    قال امیرالمومنین علیه السلام:
    من فعل خمسه أشیاء فلابدّ له من خمسه، ولابد لصاحب الخمسه من النار، الأوّل: من شرب المثلث فلابدّ له من شرب الخمر، ولابدّ لشارب الخمر من النار، الثانی: من لبس الثیاب الفاخره فلابدّ له من الکبر، ولابدّ لصاحب الکبر من النار.

    الثالث: من جلس على بساط السلطان فلابد أن یتکلّم بهوى السلطان، ولابدّ لصاحب الهوى من النار، الرابع: من جالس النساء فلابدّ له من الزنا، ولابدّ للزانی من النار، الخامس: من باع واشترى من غیر فقه فلابدّ له من الربا، ولابدّ لآکل الربا من النار.

یک نظر بگذارید