گام هایی بر ساحل خورشید (۱)

نگارش در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۳۹۱ | ارسال شده در بخش ادبیات، مقالات | ۶ نظر

گام هایی بر ساحل خورشید

گذری بر دفتر شعر محمد رضا حکیمی (۱)

مضمون شعرها همیشه آینۀ نمایش احساسات و باورهای شاعران است. تفکر یک شاعر خوب، یا -درست تر بنویسیم- شعر یک متفکر شاعر، مانند خونی است که در رگ تاک جریان دارد؛ در واژه واژۀ شعر می چرخد و شور و نشاط و سرزندگی می آفریند. بر این پایه، پرداختن به مضامین شعری در شناسایی جایگاه شاعران اهمیت دیگری دارد. باید ابتدا در شعر، مضمون های بنیادین، نو و بدیع را جستجو کرد و سخنان راه گشا را سراغ گرفت و تنها مسحور زیبایی و آرایه های لفظی نگشت. بی شک، زبان شعر در دیوان شمس قوی تر از مثنوی است اما مولانا در جهان به مثنوی شهره تر شده است. این اقبال جهانی نشان دهندۀ این حقیقت است که زبان شعر، باید زبان فکر هم باشد و صور خیال در آن باید به زیبایی و تازگی مقال آن نیز راهی ببرد. امری که در شعر حکیمان دیار ما از دیر باز، حضور داشته است. اکنون  به جای یادکرد مواردی از آن گونه ها، به دفتر شعر تازه انتشار یافته ای از سروده های کهنه و تازۀ استاد حکیمی خواهیم پرداخت والبته به مروری کوتاه و گذری شتابزده بر این دفتر شعر بسنده می کنیم. دفتری که بالاخره با همۀ وسواس های استاد و خودسانسوری ها –و نیز جلوگیری دیگران- به چاپ رسید و زیبایی بخش آثار وی گردید. گردآورنده نیز در مقدمۀ دفتر می نویسد «سر انجام، اصرار دوستان کار خود را کرد و استاد علامه با نشر مجموعه ای از سروده های خویش موافقت نمود. و بدین گونه دفتر حاضر با نام ساحل خورشید[۱] به دست چاپ سپرده شد.» (ساحل خورشید، ص۱۴) 

شاید از همان دورانی -۱۸ سالگی- که استاد بزرگ ادبیات خراسان، ادیب نیشابوری، در توصیف شاگردش حکیمی جوان لب گشود و او را «متنبّی جوان» نامید، کار بر ما آسان گشت و ویژگی بزرگ شعری استاد حکیمی را کوتاه و موجز بیان کرد. توصیفی به نهایت استادانه. متنبّی[۲] یکی از شاعران بزرگ عرب است که در عاقلانه و خردوار سخن گفتن بر بسیاری پیشگامی دارد. او را در سخن نغز و بلیغ و حکیمانه پایه ای است که پاره ای از قطعات شعر او در زبان عربی ضرب المثل شده است. او را به آن جهت متنبی گفته اند که سخنانش بوی حکمت پیامبرانه می دهد و به سخن نبیّ نزدیکی می کند. برخی سخن شناسان عقیده دارند که متنبّی در شعرهای خود از مضامین خیال انگیز و حکمت آفرین امام علی(ع) در نهج البلاغه سود فراوان برده است. کتاب «یکصد و ده شاهد از کلام علی(ع) در شعر متنبّی» نوشته عبدالزهراء الخطیب، یکی از منابع خوب در این باره است. مقایسۀ حکیمی جوان با متنبّی شاعر بزرگ عرب به تنهایی می تواند راهنمای خوبی برای مضمون های برگرفته از مشکات نبوت و ولایت پیشوایان معصوم در شعر وی باشد. محتوای شعرهای وی را باید حاصل تفکر و محصول باورهای او به شمار آورد. مرغ خیال او در شعرهایش به آسمان عقل و اندیشه می پرد و دامان زندگی را از نشاط اهورایی و شور آفرینی خورشید، پر می کند. او برای تعهّد شعر می گوید نه تعیّش. او به شعر متعهد که سالها مرثیه نبودنش را سروده است، سخت پایبند است. او همواره ادبیات و شعر را برای تعهد به انسان و تعالی انسانیت و آزادی انسان ها می خواهد. بنابر این در سروده های او باید سراغ همین مفاهیم ناب اما گمشده در هیاهوی روزمرّگی ها و خوشمزگی های دیگران را گرفت. گزیده های او از شعر دیگران نیز همین خصلت ها را داراست. شعر گزیده یا سرودۀ او همیشه؛ شعر آگاهی، شعر شعور، شعر فریاد، شعر حماسه، شعر عدالت، وشعر مبارزه، و…است. او از پهنۀ دریا می سراید و بر پشتۀ آن موج می نشاند. قلم او بر دشت های یخزده، آفتاب گرم می کارد و روزهای حماسه بار را به تصویر می کشد. موج بیداری، اوج آگاهی، شوق آزادی و خروش عدالت؛ عادی ترین مفاهیم شعری او را تشکیل می دهند. به همین جهات است که شعر او به سه گانۀ شعر کلامی، فلسفی و حماسی به شدت نزدیک می شود. رنگ احساس های انسانی در آن ها پر رنگ و روح ظلم ستیزی در آنها پر تحرّک است. او در واقع نمایی تا حدی پیش می رود که شعر مستند می گوید. مانند شاعران قدیم و بزرگ شیعه – که خود همواره از بزرگی شان نوشته است- با استناد شعر می سازد. برای همین طبیعی است که در شعر او –به ویژه منظومه های او- متن حدیث یا تاریخ را به روشنی و بی هیچ دگرگونی ببینند. گویی که این ارجاعات روشن و مستقیم را وظیفۀ شعر خود می شمارد، تا خواننده را به منابع او راهنمایی کنند و تازه واردان را از سرچشمه های معرفت آگاه نمایند.

بدین سان، مضمون های قوی و غنی در شعر او کم نیست. امری که پیوسته چشم نوازی می کند و خواننده را گاه به شدت از قالب و وزن جدا می سازد. به همین دلیل شایسته تر می نماید تا گذاری بر این مضامین در این دفتر شعر داشته باشیم و در هوای اندیشه های بزرگ متفکر مسلمان و منتقد فلسفه، که نامش با عدالت و علی(ع) گره خورده و کتاب هایش همه بوی حیات می دهد، لحظه هایی را سپری کنیم.

الف: عدل و توحید

او توحید و عدل را همزاد می داند و همۀ ایمان و اسلام را در این دو کلمه خلاصه می کند؛ توحید و عدل. او به آیاتی از قرآن استناد می کند که در آن آیه ها پیامبران خدا از مردم، خواهان دو چیز بوده اند: «ان اعبدوا الله و اوفوا المکیال؛ خدا را بپرستید و به عدالت تن بدهید». او حتی از حافظ شیراز کسب اجازه می کند تا کلمۀ عشق را در بیتی از اشعار او با عدل جایگزین کند؛

از صدای سخن «عدل» ندیدم خوش تر/ یادگاری که در این گنبد دوار بماند

او نماز و عدالت را نماد زندۀ دین می شمارد. در اندیشۀ او نماز بی عدالت، عین بی نمازی است. حکیمی شب عاشورا را نماد نماز عاشورا و روز عاشورا را سمبل عدالت عاشورا می نامد.

او همیشه به توحید قرآنی و عدالت نهج البلاغه ای فراخوان می دهد و منتقد بر توحید فلاسفه و عرفان مصطلح است و آن را غیر قرآنی و انبیائی می شمارد. این فراخوانی به عدالت و توحید در شعر های او با نام امام علی(ع) پیشوای عدالت و شهید محراب عبادت به هم می آمیزد. گاهی از عدالت به علی(ع) می رسد و گاهی از نام علی(ع) به یاد عدالت می افتد. او که فریاد کنندۀ غدیر در این عصر است، عدالت علی(ع) را محور بنیادین غدیر می شناسد. هرگاه که از غدیر و علی(ع)می گوید به حقیقت از عدالت و نهج البلاغه سخن می گوید و چون نام عدالت ببرد، علی(ع) را به یاد ها می آورد.

از نظر او دشمن علی(ع) دشمن عدالت است و بیگانه با علی(ع) بیگانه از عدالت. پس فریاد عدالت خواهی وظیفه ای است که بر دوش انسان آگاه نهاده اند؛

یک دل که برد رنج ز رنج دگران، کو؟

یک تن ز غم خلق به عالم نگران، کو؟

یک همت آزاده که فریاد برآرَد

وارسته زخود در پی سودِ دگران، کو؟

…ارباب تکاثر همه چون شیر ژیان اند

کو آن که نهد بند بر این شیر ژیان، کو؟

مظلوم تر از خلق خدا، خلق خدای اند

از عدل حضوری چه و از داد نشان، کو؟ (ساحل..ص۷۸)

و باز در همین باره چنین می گوید؛

ما به توحید و عدل رو کردیم

ظلم را خصم بی امان گشتیم

بهر اجرای عدل در آفاق

نای فریاد بیکسان گشتیم (ساحل…ص۹۲)

از دیدگاه او امام عصر(عج) نیز فریاد رس عدالت است. همچنین او مهدی را هویدا کنندۀ عدالت گمشده می داند نه «فیلسوف نمایان جدل پیشه» را؛

ای خضر مبارک پی ایام، مدد کن!

کز «حکمت قرآن» نه کسی یاد و نشان کرد

نز عدل، کسی داد به یک جای نشانی

نز ظلم، کسی گفت که: چونین و چنان کرد

محروم کجا خفت و چه نوشید و چه پوشید

گیتی ز توانگر، چه که با خلقِ نَوان کرد؟!

آن گاه بی درنگ به یاد نهج البلاغه و عهدنامۀ امام به مالک می رسد و سوگمندانه از آن دو به اختصار با «نهج» و «عهد» یاد می کند؛

کو «نهج» و کجا «عهد» و کجا «عدل» و کجا «دین»؟؟

این «کو» و «کجا» خون به دل از دیده روان کرد

باز آی و به «قرآن» نگر و «عدل» بگستر

ای آن که خدایت چو شب قدر نهان کرد

تا این که از عدالت مهدوی به عدل علوی یادآور می شود و عدالت او را نوید علی(ع) به آیندگان می خواند؛

روزی بشود زنده به دستان تو قرآن

آن روز توان، داد، ز بیداد جهان کرد

جدّت علی از هیبت عدل تو سخن گفت

بادا که پسر طیّ طریق پدران کرد (ساحل…ص۹۷-۹۹)

در شعر بلند « ای آفتاب» هم امام عصر(عج) را شرح کنندۀ نهایی نهج البلاغه می نامد؛

تو «حمد» و «اعرافی» بیا، تو سورۀ «قاف»ی، بیا!

از جملۀ پیغمبران، مجموع اوصافی ، بیا!

«نهج البلاغه» تا ز تو، شرحی شود کافی، بیا!

ای آفتاب، ای آفتاب، از خلق پنهان تا به کی؟!

فریاد جدّت هم چنان، در چاه پیچان، تا به کی؟! (ساحل…ص۲۳۶)

از همان منظر عدالت، زبان انتقاد بر دوران کنونی می گشاید و جامعۀ دینی امروز را شعار زده و سطحی نگر و ظاهربین می خواند و از حقیقت دین توحید و عدل بی بهره؛

«قرآن» به طاق هشته شد و «نهج» عدل نیز

زین هر دو، جز قرائت زیر و زبر نماند

وز «کربلا» که مشعل خونین عدل بود

جز ذکر مرثیت، سرِ هر رهگذر نماند

خونی که ریخت در ره احیای دین عدل

ای وای، کز رسالت آن، جز خبر نماند ۰ساحل…ص۱۱۲)

حکیمی در قطعه ای مستقل که با عنوان « بر فراز گنبد اهرام» سروده است روح غدیر را گسترش عدالت و الغدیر را پرچم هماره افراشتۀ عدالت می داند؛

از پی تاباندن نور عدالت در جهان

مشعلی نبود به دستِ کس سوایِ  الغدیر

…حاکم عادل پس از پیغمبر خاتم علی است

این بود آن حقِ بر حق ادّعایِ  الغدیر (ساحل…ص۱۱۸-۱۱۹)

در ستایش زینب، دختر بزرگ علی(ع) دل و جانش به خروشی آکنده از عشق مبتلا می شود و زیباترین زمزمه‌هایش را در خروش عدالت زینب در ستمستان تاریخ می سراید و عشق بزرگ دادگری و توحید، یعنی زینب و کربلا را به شورمندی تمام، بازگو می کند؛

زینب آن شعلۀ افروخته در دامن عشق

آتش افکند به بنیاد نگون دشمن عشق

سوخت بنیاد ستمگستری سفیانی

دُخت فرجاد علی، پادشه میهن عشق

خون خورشیدی توحید ز رگهای زمان

گشت جاری به هواداری او در تن عشق

…خیمه ها سوخت ولی خیمۀ توحید نسوخت

شعله ها گر چه زدند آن همه در خرمن عشق

شب نماز و سخن از عدل به میدان در روز

این دو گل بود که شد جلوه گر از گلشن عشق

…زینب آموخت به مردان جهان رسم «حضور»

سخنِ «داد» بُوَد، رمز سخن گفتن عشق

…سخن از عدل کجا در ستمستان دمشق؟

این سرودی است به آیین خروشیدن عشق (ساحل…ص۱۵۲-۱۵۳)

در مدیحه ای به پاسداشت جایگاه سُبّوحی و آموزگاری پیشوای ششمین، امام صادق(ع) باز هم مکتب شیعه را چکیده شده در توحید و عدل می شناساند و آن را حاصل تلاش دوران امامت آن امام بزرگ بشریت می داند. ترجیع بند این مدیحۀ بلند که تکرار می شود این است:

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق(ع) به پاست؛

این طریق انبیاست.

چندین بند در این مدیحه به عدالت خواهی امام صادق(ع) اختصاص می یابد که در آن ها شاخصه اصلی عدالت از نگاه حضرت، جامعۀ منهای فقر است؛

«عدل اگر اجرا شود، فقری نمی ماند بجا»

در کتاب «کافی» آمد این حدیث جانفزا

از پیامی این چنین احیا شود دین خدا

وز امامی آن چنان، روشن بود راه هُدا

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق(ع) به پاست؛

این طریق انبیاست.

فقر را پیغمبر قرین کفر گفت

پس عدالت، راز توحید است و رمز هر شکفت

هر کجا فقر است، یعنی: هست طاغوتی نهفت

اصل دین حق، بباید گفت و بنوشت و شنفت

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق(ع) به پاست؛

این طریق انبیاست.

سپس دریغ خوارانه بر اوضاع اسفبار دو مقوله جوانان و انقلاب می نالد و در بخشی از بند های پایانی این مدیحه چنین می سراید؛

….ارتجاع از یک طرف، وز یک طرف سرمایه دار

هر دم از خون شهیدان، خود برآوردی دمار

عدل شد پامال قارون های بیرون از شمار

گشت ملت، نک اسیر چنگ قومی، گرگ هار

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق(ع) به پاست؛

این طریق انبیاست.

…«حق انسان ها»، همان اهداف پاک انبیاست

بسط عدل است و قیام قسط، در خلق خداست

هر چه جز این است، راه نفس و شیطان و هواست

رفع فقر از خلق، در نهضت ها همه، سنگ بناست

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق(ع) به پاست؛

این طریق انبیاست. (ساحل…۱۷۴-۱۷۷)

بانگ بیدار باش او دعوت به مبارزه با ظلم است. زیرا او اعتقاد به عدالت را پیامد توحید و درگیر بودن با ظلم را نشانه درستی و راستی شعار عدالت می شمارد؛

اگر با ظلم پیکاری نکردی!

«به عمر خویشتن کاری نکردی»!

نکوشیدی برای حق محروم

علی رفتار، رفتاری نکردی!

خروش «فاطمی» معیار عدل است

چرا از عدل، معیاری نکردی؟

…سحرگاهان به یاد بیکسان باش

وگر نه ذکر غفّاری نکردی!

…نه «عدلی» و نه «نهجی» و نه «عهدی»

به حق، کار سزاواری نکردی!

…پس از توحید، اول، نشر عدل است

به جز این، بهر دین، کاری نکردی!

عبادت با عدالت اجر دارد

وگر نه، کار بسیاری نکردی!

گم شدن پیام عاشورا نتیجۀ فراموش کردن اصل عدالت است؛

…چه شد؟ شد کلّ عاشورا مصیبت

چرا از عدل، اخطاری نکردی!

ستیغ تیغ عاشورا، عدالت

تو که ایثار خونباری نکردی!

این گونه گریز پایی ها از عدالت ورزی و دادگستری یعنی خروج از چارچوب تشیع و بر باد رفتن آرمان های بلند شیعه؛

…مزن دم از تشیع، شیعه این نیست

که رحمی بر نگونساری نکردی! (ساحل…ص۳۱۴-۳۱۷)

در شعر های عربی نیز استاد حکیمی به این مضمون می پردازد. برای نمونه در مسمّط رضوی با نام «نغمات الأشواق» که در ثناگستری امام رضا(ع) سروده شده است، آن امام معصوم را گسترش دهندۀ عدالت و اجراگر عدل می خواند؛

رائد العقل امام الکلّ قسطاس الصّواب

باسط العدل مقیم الحدّ تفسیر الکتاب (ساحل…ص۲۸۵)

اوست رهبر عقل و پیشوای همگان و ترازوی درست سنجِ درستی

اوست گسترنده بساط عدالت و اقامه کننده حدود خدایی و شارح کتاب آسمانی (ساحل…ص۲۹۱)

…هم هداه الخلق أعدال الکتاب المستنیر

و رُعاه العدل فی کلّ جلیل أو حقیر (ساحل..ص۲۸۶)

آل محمد(ص) راهنمایان خلق اند و همتایان کتاب فروغ بخش الهی

آل محمد(ص) پاسداران عدالت اند در هر چیز بزرگ و کوچک. (ساحل…ص۲۹۱)

و سر انجام در شعر ناتمام ماندۀ «المنطق المنظوم» وقتی دامن سخن به نام ویاد امام علی(ع) کشیده می شود،  باز هم واقعۀ بزرگ غدیر را یاد آور شده و علی(ع) را تنها صدای حقیقی و جامع عدالت انسانی در تاریخ می خواند. وی پس از درود بر پیامبر(ص) به یاد کرد و ثنای علی(ع) پرداخته و می گوید:

من جاء فی شریعه القدیر

مولی الوری بخطبه «الغدیر»

صوتُ العداله علی الإطلاق

و صاحب الضمیر ذا العِملاق (ساحل…ص۳۴۲)

بدین گونه می توان دریافت که مضمون توحید و عدالت با همان توانمندی که در منظومۀ فکری استاد حکیمی دارد و در نثر فخیم و استوار او در نوشته هایش دیده می شود؛ در شعر و نظم ایشان نیز جاری است و بخش بزرگی از دامنۀ شعر های هدایتگر او را به خود اختصاص داده است.

 



[۱] ساحل خورشید، دفتر شعر محمد رضا حکیمی، دیباچه و گردآوری امیر مهدی حکیمی، انتشارات علمی – فرهنگی الحیاه، تهران، ۱۳۹۰٫

[۲]  احمد بن حسن متنبّی، درگذشته به سال ۳۵۴ ق. گفته اند شیخ اجل سعدی (م۶۹۱ ق) نیز از او تأثیر گرفته است. ساحل خورشید، ص۱۵٫

۶ نظر برای این مطلب

  1. سلام استاد
    امیدوارم سالم و در پناه خداوند موفق و پیروز باشید .
    استاد اشعار خیلی پر محتوایی دارند ، خیلی جالب بود . اگر امکانش هست در مورد نامه استاد حکیمی به رهبر کوبا هم بنویسید . التماس دعا . سرکان

  2. تعبیر ساحل خورشید برای این مجموعه نظرم را به خود جلب کرد.
    خورشید در هنگامه غروب و طلوع ، بر ساحل دریا انقدر نزدیک و محسوس می نماید و آنقدر دست یافتنی که چشم ها به او می نگرد او که در پس پرده ابرهاست؛ اما تلالو نورش بر همگان ساری است.تنها باید خواست و چشم گشود تا ببینیش.

  3. سلام بر شما حاج اقای انصاری
    امدنتان را به خانه نو تبریک میگویم اگرچه که مدتهاست امده اید ولی من اولین بار است که به این صفحه امده ام و خوشحالم که از مطالب شما بهره می برم. سلامت باشید

  4. سلام براستادگرامی چندی پیش گذرم به خانه قبلی شماخورد به رسم ادب توقفی کردم ودقالبابی اگرچه مدتی بود که خانه نبودید اما برایتان نوشتیم که آمدیم تا عرض ارادتی کنیم اما گویا هنوز از سفربرنگشته اید ونامه مارا پشت در ندیده اید .به آدرسی که مرقوم فرموده بودید آمدیم وخانه نو رانیز دری زدیم که از بدی اقبال درآنجاهم نبودید واین نظر را نوشتم تا آمدنم راخبرداده باشم وبگویم که به قصد زیارتتان آمدم تشریف نداشتید پس سلام مارابپذیر استاد
    امیدوارم موفق وشادوپیروز باشید وگامهایتان درراهی که ایمان دارید راه راستی است استوار

  5. ضمن سلام و خسته نباشید، بسیار خوب ودلنشین
    اگر امکان داشت که مطالب را به فیسبوک و یا… انتقال داد بهتر میشد
    خدا قوت

  6. با سلام
    از لطف شما سپاس دارم. گاهی چنان که پیشنهاد کرده اید نیز شده است. گاهی هم دوستان لطف کرده اند و برخی نوشته ها را به انتخاب خودشان به صفحه های اجتماعی و یا سایت های دیگری برده اند. از حسن توجه شما متشکرم.

یک نظر بگذارید