یاد و خاطره ای از امروز و دیروز

نگارش در تاریخ ۴ شهریور ۱۳۹۲ | ارسال شده در بخش گاه نوشت ها | ۲ نظر

برای اولین بار بود که وارد فضای آموزش عالی موسسۀ امام جواد (ع) یزد می شدم. فضای دانشگاهی و نوع معماری خاص آن، در کنار شور و جنبش دانشجویان پسر و دختر که در محوطۀ دانشگاه یا اطراف در حال تردد و عبور بودند برای من یادآور سال های دهگانه ای بود که در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تویسرکان سر کرده بودم. آن روزها که جوان تر بودم و از سلامت و توان بیشتری برخوردار، تقریبا همه روزهای هفته حتا جمعه ها را به دانشگاه رفت و آمد داشتم. شور و هیجان سال های اول از تدریس در دانشگاه را هیچ گاه از یاد نخواهم برد. دانشجویانی با همت و مصمم را همیشه بر صندلی ها نشسته می دیدم. شوق دانش آموختن در چشم های آنان برق می زد و خودنمایی می کرد. اهل گفتگو بودند. برای فهمیدن صبوری می کردند و در پرسیدن عجول بودند. کلاس های مختلط به هیچ حس جنسی تحریک نمی شد. انگیزش ها یا دانشی بود و یا از جنس صمیمیت های عمیق انسانی. شب ها و روزها در کنار همۀ کارهایی که داشتم-از رسیدگی به کارهای شخصی تا تبلیغ و تدریس و سرپرستی امور حوزۀ شهرستان و…- از هر فرصتی برای مطالعه دروسی که باید تدریس می کردم، بهره می گرفتم. گاهی شب به نیمه می رسید و من یادداشت های درس فردا یم را تنظیم می کردم و منابع را به دقت و وسواس ترجمه و یادداشت می نمودم.

اما هر چه روزگار پیش رفت و آمار دانشجویان افزایش یافت و ساختمان ها و تاسیسات دانشگاه توسعه پیدا کرد و رشته های تازه افزوده شد، شور و هیجان و عشق در من فروتر خوابید و دانشجویان بی رنگ تر و پیوند ها سست تر گردید. روشنایی دانشگاه در ذهن و دل من مثل چراغی بود که بود که تریمر آن به سمت نقطۀ صفر می رفت. التماس نمره جای اقتباس اندیشه را می گرفت. درد مدرک گرایی آفتی شده بود که در برابر همۀ موعظه های اخلاقی ما مقاومت می کرد. دیگر ستون فقرات دانش دینی را زیر بار سنگین دنیا طلبی و ثروت زدگی شکسته می دیدم. دانشگاه هم مثل صومعه خالی آن روزها شده بود. مثل حوزه های تغییر یافته و طلبه های تقلیل یافته می نمود. و من به شدت در احساسی عمیق از دردی پنهان در رنج بودم. خود را مقصر می دانستم در حالی که کاری از من ساخته نبود. اوضاع سیاسی نیز رو به وخامت می گذاشت. دولت خاتمی رو به پایان بود و من مقدمات قدرت یافتن دوبارۀ اقتدارگرایان را به روشنی می دیدم. نه ماندنم به صلاح بود و نه ماندگاری ام ممکن. باید می رفتم. دانشگاه هم مثل حوزۀ سال های ۷۶ آشیانه ای بود که گنجایش چند گنجشک بی دست و پا را چون ما نداشت. سنگ های مفت از هر سو بر آشیان بی دفاع ما می بارید. گاهی کوچ تنها راه نجات زندگی است. این بود که به یک بهانه و سپس به یاری یک استخاره دست از همه چیز شستیم و به راه دیگری که سال ها در آن  تفریح کنان گام زده بودیم، شتافتیم؛ راه پژوهش و تحقیق. در آن روزها چه حالی بود و چه شور مستانه ای در سر. گاهی شانزده ساعت در شبانه روز به کار مشغول بودیم. شرح آن شوریدگی را در برگه هایی جداگانه باید نوشت…

وای از یاد برده ام که اینجا چیز دیگری را می خواستیم بنویسم. گزارش رفتن ما در یک میزگرد علمی در دانشگاه جواد الائمه (ع) در یزد را. این بود که دلم هوای روزهای قدیم کرد و زبانم در بیان آن شرح های ضد و نقیض یا شیرین و تلخ پیچید و گزارش را از یادم برد. باری در آن نشست من برای اثبات “منزلت و کرامت انسانی در سیرۀ امام جواد(ع)” به مسئلۀ امامت استناد کردم و در شرحی کوتاه آن را انسانی ترین گفتمان در پیشوایی جامعه بر شمردم. تلاش کردم تا از رابطۀ امت و امام و وجود نسبت میان این دو بر اثبات منزلت انسانی در گفتمان امامت استدلال کنم. گمان من از پیش هم این بود که سخنم خوب درک و دریافت نشود، که چنین نیز شد. این گره یافتگی در مجموعۀ سخنان مرا در گزارش به هم ریختۀ سایت آن مجموعۀ آموزشی هم می توان دید. هم چنان که تا اندازه ای به مرزهای جدلی در گفتار من و جناب دکتر موسوی عزیز نزدیک هم گشت. در شواهد بحث و نیز استناد ها اختلاف هایی میان ما نمودار شد که نمی دانم برای حاضران راهگشا بوده است یا نه. اما بعد از چند سال دوباره مرا به حال و هوای دانشگاه برگرداند و عشق های دیرینه ام را به بودن و تنفس در فضاهای آکادمیک و مدرسی شعله ور کرد. پذیرایی خوب و با صفا در هوای باز و نیز فضای باز! با حضور پر نشاط جناب مهندس سفید عزیز و جناب مهندس غفوری و مجموعۀ دوستان و همکاران ایشان کام جانم را نشاطی دیگر بخشید و دلم فراغتی تازه یافت. پرندۀ خیالم به موسایی شباهت داشت که آتشی تازه در آتشکدۀ عقل افروخته و از وادی مقدس دانش، قبسی یافته است.

گزارش دوستان در سایت دانشگاه امام جواد(ع) این بود که آن را در اینجا عینا می آورم.

به مناسبت اعیاد شعبانیه میزگرد علمی “منزلت و کرامت انسانی” در دانشگاه امام جواد(ع) یزد برگزار شد.
توضیحات منتشر شده در ۰۱ تیر ۱۳۹۲

به گزارش روابط عمومی دانشگاه امام جواد(ع)، به مناسبت اعیاد شعبانیه و طبق معمول سنواتی، میزگرد علمی با موضوع ((منزلت و کرامت انسانی در سیره امام جواد(ع) )) با حضور اندیشمندان حضرات آقایان حجج اسلام دکتر موسوی زاده، حاج شیخ حسین انصاری و دکتر سعادتمند در سالن آمفی تأتر شماره یک دانشگاه امام جواد(ع) یزد برگزار گردید. ابتدا حجت الاسلام دکتر سعادتمند با استناد به آیه شریفه ((ولقد کرمنا بنی ادم)) به کرامت و منزلت انسان به عنوان مهمترین گوهری که خداوند به انسان اعطا نموده، اشاره نمودند و اینکه فرشتگان مامور شدند بر او سجده نمایند. هر کس که کرامت انسانی را زیر پا گذارد، چه نسبت به دیگران و چه نسبت به خود، رفتارش با نظام آفرینش ناسازگار است . از این رو انسان با شناخت کرامت و منزلت خویش، در مسیر پاسداشت آن می کوشد و از سوی دیگر حقوق دیگران را به رسمیت می شناسد هر چند هم کیش او نباشند.

در ادامه حجت الاسلام والمسلمین دکتر موسوی زاده اظهار داشتند که آیات قرآنی دلالت بر بالا بودن ارزش انسانی دارد و اینکه خداوند انسان را برای خودش آفرید. احادیث و روایاتی که از امام جواد (ع) رسیده است دلالت بر ارزش والای انسانی دارد. از قبیل ((عز المومن غناه عن الناس)) غنا و بی نیازی در اینجا به معنای بزرگ همتی و طمع به مال مردم نیندوختن است . عبد العظیم حسنی احادیثی از امام جواد ( ع) نقل می نمایند از جمله اینکه قیمت هر فرد به چیزی است که فرد مهم می داند و هدف اوست و در جایی دیگر می فرمایند : کسی که ارزش خود را بداند خود را ارزان نمی فروشد. یکی از فواید شناخت خداوند، درک عظمت خدا است و اینکه بزرگی و عظمت خدا در انسان جلوه گر شده است و لذا ارزش خود را بهتر می داند. حجت السلام انصاری اشاره نمودند: انسان در ذات و هویت خودش دارای ارزش است و امام جواد (ع) در ماجرای برخورد با حاکم زمان، اشاره می کنند که هر چند من کودک هستم اما از حقوق برابر خودش با او سخن می راند.

 

۲ نظر برای این مطلب

  1. سلام استاد
    با ذکر این مطالب درد دل خیلی از دانشگاهیان تازه شد. الحق که فرهنگ فکر و تأمل جای خود را به مدرک گرایی داده است. فقط همین را بگویم در اثر برخورد سلیقه ای و به دور اندیشه برخی ، از ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر دلسرد و بی رمق شده ام . به امید بازگشت روزهای زیبای طلب علم . موفق و سلامت باشید . یا علی

  2. بسیار زیبا و باظرافت بیان شده بود و چون از دل برآید بر دل نشیند و فکر نمیکنم دیگر هیچگاه دانشگاه و دانشجو به همان منزلت اصیل خود برگردد

یک نظر بگذارید