الهیات ِ از یاد رفته!!

نگارش در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۹۳ | ارسال شده در بخش گاه نوشت ها | ۲ نظر

برای بچه های کلاس یادداشتی نوشتم و در آن حکایتی را یاد کردم که حاصل گفتگویی میان پادشاه و درویشی بود. در این گفتگو، سخنی از درویش مورد توجه من بود و از دوستان حاضر در کلاس خواسته بودم تا دیدگاه ها و برداشت های خود را از این حکایت بنویسند. اکنون گزارش کوتاهی از یادداشتهای کوتاه و بلند اعضای کلاس را در اینجا برای خوانندگان فراهم کردم تا خواننده با برداشتهای عمومی و غالب کلاس آشنا شود.

به نظر می رسید بسیاری دوستان در دیدگاه های خود از نوعی همسانی و هماهنگی برخوردارند چنان که گویی با هم مشورت و همفکری کرده اند. نقطه نظرهای آنان بسیار به هم نزدیک و تا حدودی شبیه به یکدیگر بود و این مسئله بیشتر مرابه فکر وا می داشت. این همسانی و نزدیکی در برداشت ها تا حدودی می توانست به پیوند مشترک و یا مسئله مشترکی مربوط باشد. اگر خواننده به خوبی با من همراه باشد شاید در نتیجه گیری پایانی با من هم عقیده گردد. پس بگذارید پیش از گفتگوی بیشتر در این باره، متن حکایت و نوشته های برخی از اعضاء کلاس را مرور کنیم.

«از حکایتی که در زیر خواهید خواند چه برداشت می کنید؟ لطفا نوشته ی زیر را بخوانید و دیدگاه خودتان را بنویسید. فقط نوع برداشتی که دوستان دارند مورد نظر است.

– پادشاهی درویشی را به زندان انداخت، نیمه شب در خواب دید که بی گناه است، پس اورا آزاد کرد و به حضور آورد. سپس پادشاه گفت: حاجتی بخواه! درویش گفت :وقتی خدایی دارم که نیمه شب تو را بیدار می کند تا مرا از بند رها کنی! ناجوانمردی است که از دیگری حاجت بخواهم!! »

برداشت خانم حقیر: بزرگداشت نگاه توحیدی است.

برداشت خانم کارگر: ترغیب به توکل بر خدا

نگاه جناب اسلامی: این که اگر کسی صالح باشد مورد عنایت خداست حتی پادشاه

نگاه خانم حیدریه: نشانه ای از تربیت الهی است.

نگاه خانم روحبخش: نشان از عظمت جایگاه درویش در پیشگاه خداست.

نگاه خانم سعیده کارگر: توکل و اعتماد درویش به خدا را نشان می دهد.

نگاه خانم برزگری: آینه ی رابطه ای عاشقانه میان انسان و خداست.

نگاه خانم انصاری: ثمره ی اتکاء به خداوند و ایمان راسخ را نشان می دهد.

نگاه جناب آقایی: بنیان مطلب بر خواب و شک برانگیز است.

دوستان اگر در حکایت دوباره دقت کنند در می یابند که مسئله اصلی مورد نظر در این حکایت مسئله خداشناسی و یا عبادت و… نیست آنچه که برای نویسنده حکایت مهم بوده مسئله ای است که امروزه از آن به عنوان «الهیات آزادی بخش» و یا «رهایی بخش» یاد می شود. در حقیقت نویسنده حکایت می خواهد بی اعتنایی و بی توجهی درویش را به قدرت حاکم نشان بدهد و ناتوانی او را در برابره ایده های قدرتمند معنوی به تصویر بکشد. شبیه این داستان را سعدی در گلستان یاد می کند آنجا که می نویسد: «درویشی مستجاب الدعوه در بغداد پدید آمد. حجاج یوسف را خبر کردند. بخواندش و گفت دعای خیری بر من کن. گفت خدایا جانش بستان! گفت: از بهر خدای این چه دعاست؟ گفت: این دعای خیرست ترا و جمله مسلمانان را.» (سعدی، گلستان، باب اول، در سیرت پادشاهان، حکایت شماره ۱۱)

یا این حکایت نغز و دلنشین که با همه ی کوتاهی اش، سخنی بلند و برخوردی بزرگ منشانه را یادآوری می کند و می آموزد. « یکی از ملوک بی انصاف، پارسایی را پرسید؛ از عبادت‌ها کدام فاضل تر است؟ گفت: تو را خواب نیمروز! تا در آن یک نفس خلق را نیازاری!!.

ظالمی را خفته دیدم نیم روز / گفتم این فتنه است خوابش برده به

وآنکه خوابش بهتر از بیداری است / آن چنان بد زندگانی مرده به.» (سعدی، گلستان، باب اول، در سیرت پادشاهان، حکایت شماره ۱۲)

در آثار حکیمان و عارفان، نیز مواردی از این گونه به چشم می خورد. نوشته اند کسی از توانمندان و مدعیان به یکی از مشایخ اهل معرفت گفت: «تو را هیچ حاجت هست به من؟ شیخ گفت : مرا چون به تو و مثل تو حاجت بود؟ که مرا به خدای حاجت نیست! . یعنی در مقام رضایم ؛ راضی را با حاجت چه کار.» (شیخ عطار، تذکره الاولیاء، ذکر ابوتراب نخشبی) موارد یاد شده به خوبی نشان می دهد که تم اصلی در این گزارش ها و حکایت ها همان پرهیز مردان خدا از دنیای گردنکشان و قدرت توانمندان بوده است که به آنان استغنای روحی می بخشید و آنان را از طبقات قدرت طلب و سلطه جو جدا می کرد. حقیقتی که از دید دوستان کلاسی ما پنهان مانده بود و در نوشته ی هیچیک از آنان به چشم نیامد. چرا؟ و چه چیز باعث ندیدن این معنا در قصه ی درویش و سلطان شده است؟

 به نظر می رسد آنچه بیش تر سبب شده است تا دوستان به جای پی بردن به اصل هدف و مقصود نویسنده ی حکایت که ایستادگی در برابر قدرت ها و مقاومت در پیوستن به اردوگاه اقتدار طلبان است را دیر در یابند این حقیقت است که ذهن همه آنان از پیش با مفاهیمی چون زهد درویشان، بی اعتنایی به دنیا، بیگانگی با اشراف، و اتکاء و ایمان به خداوند، گره خورده و پیشفرض ذهن آنان شده است. پیش فرض ها نقش مستقیمی در شکل گیری ذهن و جهت دهی به آن دارند. یکی از راه های ساده برای برون رفت از این آسیب آن است که قیل از برداشت نهایی به داستان ها و حکایت های مشابه و یا به شخصیت نویسنده مراجعه گردد تا در سایه شناخت شخصیت نویسنده/ گوینده و یا برداشت از نوشته های مشابه، به حقیقت هدف و مراد گوینده/ نویسنده پی برده شود. در اینجا این توضیح را لازم می بینم که در مباحث کلام جدید وقتی سخن از الهیات رهایی بخش می رود مقصود بخشی از الهیات دینی است که خاستگاه اش آمریکای لاتین و بطور مشخص، کلیسای چپ گرا است.

۲ نظر برای این مطلب

  1. قلم استاد مثل همیشه زیبا و نگاه ایشان به تمام معنا تازه است. اما خوشحالی دیدن مطلب جدید بر روی سایت استاد از یکسو و حسرت و غبطه من به همه دوستانی که فیض حضور در کلاس استاد را دارند از سوی دیگر …

  2. جدای از شیوایی بیان و زیبایی قلم استاد و نتیجه گیری نغز ایشان، نظر جناب آقایی هم ظرافت خاصی دارد. و یک سوال را کاملا بی ربط از متن فوق را به ذهن متبادر می شود: واقعا خواب و رویا چه جایگاهی در زندگی و تصمیم گیریهای ما دارند؟؟؟ و چقدر در خور تآمل و توجه است؟؟

یک نظر بگذارید