گفتگوها/مرگ اندیشی در نگاه شاملو

نگارش در تاریخ ۱۶ فروردین ۱۳۹۷ | ارسال شده در بخش گاه نوشت ها، گفتگوها | ۲ نظر

یکی از گفتگوهای کوتاه دلنشین که در سال ۹۵ در گروه مباحثه به مدیریت بانو محدثه کوهساریان و با همراهی سه تن از اعضای فعال داشتیم گفتگویی در مقوله “مرگ اندیشی” در افکار شاعر نام آشنا احمد شاملو بود که به دلیل خواهانی فراوان آثار شاملو در نسل های فرهنگی جامعه، و اینکه گفتگوی ما بر پایه نگاه انتقادی، استوار است؛ و این نوع از نگاه را ضرورتی در عصر حاضر می دانیم به ویژه در حوزه مباحث روشنفکری که نیاز به پالایش و نقد، افزونتر می شود، گفتگوی یاد شده را بی کم و کاست در اینجا می آورم شاید که برخی را سودمند افتد.

یزد، فروردین ۹۷

________________

تاریخ گفتگو: ۱۰ ژوئن ۱۹۱۶

منصوره صبح نمایان:

IMG_20180405_131635

گفتگوی محمود دولت آبادی با احمد شاملو
سخنان ناب و تکرار نشدنی و تاثیر گذار احمد شاملو در مورد زندگی و مرگ و انسانیت در کمتر از دو دقیقه.

کلیپ سخنان احمد شاملو

حسین انصاری:

خانم صبح نمایان اجازه بدهید با شما موافق نباشم.

شاملو اشتباه می کند. الگوهای ما بیشترین تاملات را در مرگ اندیشی داشته اند. انبوه کتاب ها و رساله ها وشعرها و مثنوی های بیشمار بر جای مانده از الگوهای بررگ تاریخ اندیشه ما نشانگر این حقیقت است که به قول یکی از فیلسوفان غربی، تا مرگ را نفهمی، نخواهی توانست زندگی را فهمید….
این قصه سر دراز دارد و با پاک کردن صورت مسئله مرگ از ذهن خودمان، نمی توانیم از اندیشیدن به مرگ، این یقینی ترین واقعیت زندگی بشر بگریزیم.

قرار نیست اصل مرگ را از ذهن پاک کنیم بلکه لازم است تسلط منفی و شکننده اش بر ذهن خلاق و پویا را که مانع تکاپو به سمت تعالی است از بین ببریم.

منصوره صبح نمایان:

بله بنده با شما موافقم
ولی برداشت من از حرفهای شاملو و آثار بزرگان ادبی این نیست که باید مرگ رو فراموش کرد بلکه باید مرگ رو به عنوان یک واقعیت انکار ناپذیر پذیرفت اما نکته اینجاست که نباید اجازه بدیم این واقعیت پیش از این که اتفاق بیفته ما رو دچار رکود و افسردگی کنه بلکه آگاهی ما از فرصت کوتاه زندگی باید باعث بشه که ما بیشتر به جاودانگی فکر کنیم و براش تلاش کنیم
جاودانگی جسمی مد نظر نیست بلکه جاودانگی اندیشه و آثار ارزشمند فکری و عملی که از خودمون به یادگار می گذاریم و این به نظرم عصاره صحبت تمام بزرگان ادب و عرفان فارسی است.

حسین انصاری:

این برداشت شما اگر چه کاستی هایی فلسفی و دینی دارد، و قابل قبول تر است اما با عین گفتار شاملو متفاوت است.
دوباره بشنوید تا به عرضم برسید ان شالله.

حقیقت دبدگاه شاملو در باره مرگ را در نوشته “در آستانه” اش به خوبی می توان دریافت، دو چیز: اجبار ؛ پایان حیات.

و این دیدگاه خیلی ساده و بسیط است، بسیار بیش از انچه که فکرش را بتوان کرد. سه هزار سال تاریخ بشر، پر از ایده ورزی و اندیشه انسان در باره مرگ است، یعنی از آن ساده نمی توان عبور کرد.

خواندن کتاب “فیلسوفان مرده” تفنن خوبی در این باره است.

منصوره صبح نمایان:

زندگی تصادف است و مرگ واقعیت است
انسان برحسب اتفاق به دنیا می آید اما وقتی به دنیا آمد مرگش قطعیه
انسان هست ، تولد هست و مرگ هست و بعد از مرگ دیگه انسان نیست و خاطره ای ازش هست
الگوهای زندگی ما به مرگ فکر نکردند و فقط به زندگی فکر کردند
چه خوبه که ما هم به اونجا برسیم و مرگ برامون وجود نداشته باشه
در حالی که قاطعیت وجودش بیشتر از زندگیه عملا وجود نداشته باشه ، عملا طرد بشه
اهمیت زن گی در همینه که موقته و این که جاودانگی رو باید در جای دیگه که همون انسانیت هست جستجو کنی
فرصت هم نداریم
زندگی به طرز بی شرمانه ای کوتاهه.

این متن صحبت شاملو در همان کلیپ است.

من متوجه نشدم که به نظر شما صحبت شاملو با چه چیزی در تعارضه؟

و چه تفاوتی با برداشت بنده داره؟

حسین انصاری:

دست مریزاد که دقیق پیاده کردید، اکنون لطف کنید و به دقت هم با توجه به عرض بنده، در سخن جناب شاملو تامل کنید. با سپاس.

منصوره صبح نمایان:

بله صحبت های شما رو.خوندم و به نظرم فرمایشات شما هم در همین راستاست
و متوجه موافق نبودن شما نمیشم
اگر از حوصله دوستان دیگه خارج نیست لطف کنید بفرمایید که دقیقا با کدوم بخش از صحبت بنده یا شاملو موافق نیستید

پژمان تیموری:

سلام جناب انصاری

طبق تعالیم الهی و آموزه های دینی
صحبت شما متین ست، این دنیا مرحله ایست برای آماده سازی خویش و زندگی بهتر در دنیای دیگر.
اگر این دنیا را راهی برای رسیدن به تعالی بدانیم، مسیر رسیدن تونلی خواهد بود که خداوند در این دنیا ابزارهایی(دین،اندیشه ی نیک، اخلاق درست، انسانیت و … ) در اختیار ما قرار داده است برای کندن و رسیدن به آن.

صحبت شاملو در همین راستاست و اصلا در نفی مرگ نیست و حتی تاکید نیز می کند.
بهترین بخش صحبت های شاملو “اهمیت زندگی در کوتاه بودن آن ست”

بنظر بنده منظور شاملو از این صحبت ها این ست که به “امید مرگ” و بنا به صحبت های فوق دست از این دنیا نکشیم و نشوریم و راه را برای رسیدن به زندگی جاودانه ادامه دهیم.

دکتر مجید ضیائی:

IMG_20180404_192629

 

در تکمیل فرمایش جناب انصاری، از دیدگاه مولوی، تفاوت کسی که مخاطب پیامبران قرار گرفته و کسی که مخاطب این پیام قرار نگرفته است،در همین نکته ظریف است!

مولوی از زبان کسانی که مورد دعوت قرار گرفته اند می گوید:

طوطی نقل و شکر بودیم ما
مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما!

آن چه شاملو -به دلیل نظرگاهش- از درک آن باز می ماند، دو موضوع است؛
۱٫ تفاوت آشکار بین دو مقوله “مرگ اندیشی” و “مرگ هراسی”؛
اندیشیدن در ادب پارسی هم به معنای فکر کردن و هم به معنای نگران شدن و ترسیدن به کار رفته است؛ “مرگ اندیشی” در معنای اول و به معنی فکر کردن به مقوله مرگ است و “مرگ اندیش” بر خلاف آنچه شاملو – در دقیقه ۰۰:۳۶- می گوید، مرگ را پایان انسانیت، انسان درنمی یابد؛ در حالی که “مرگ هراس” مرگ را پایان انسانیت، انسان می یابد، و از این رو یا به دنبال “خوشباشی” های زنونیستی می رود، و یا در بند مفهوم معلقی چون “جاودانگی انسانیت” آن چنان که شاملو -در دقیقه ۰۱:۳۵- می گوید گرفتار می آید!
اگر شاملو دربند نظرگاه مادی خویش گرفتار نمی ماند؛ و آغاز و انجام دنیا و زندگی و انسان را بیهوده -تصادف-نمی انگاشت؛ آنگاه پیام بنهفته در الگوها و بزرگان را بدرستی در می یافت!
بزرگان و الگوهای ما، و از جمله مولوی که اشارت رفت، چنین نبوده اند که “مرگ اندیش” نباشند! آنها هرگز “مرگ هراس” نبوده اند، در حالی که به تصریح خودشان “مرگ اندیش” بوده اند؛ اما نه آغاز این زندگی دنیایی فرد انسان را -که مرگی محتوم دنیایی دارد- تصادفی می دانند و نه مرگ را پایان آن می پندارند!

از نظرگاه آن الگوهای بی بدیل و آن بزرگان مکرم، زندگی فرایندی بغایت هوشمندانه وخردمندانه دارد؛ از آغاز تا فرجام! این ” صیرورت = شدن” انسان، فرایندی است که جنبه های کمال جویی آن در این دنیا، شکل می گیرد، و جنبه های جاودانگی آن نه آن چنان که “مرگ هراس” می پندارد، در فردیت “فرو پاشنده شده” به هنگام مرگ؛ و نه آن چنان که شاملو می انگارد در مفهوم نامنقحی به نام “جاودانگی انسانیت” است؛ بلکه این جاودانگی در شدن و برگشتن و پیوستن به “هستی” است؛ و درک این درست نباید الا به “عشق”

طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری!

حسین انصاری:

جناب ضیائی عزیز سلام

به درستی، در سفته اید و گوارا نوشته اید. آن هم در مقوله ای که فهمیدنش دشوار و نوشتن و فهمانیدنش بسی دشوار تر است.

یکی دو جای نوشته را دوبار خواندم از بس که به ژرفای روح و روان روشن گوینده اش تعلق یافته بود.

دکتر مجید ضیائی:

جناب انصاری!

درس پس دادیم.?

حسین انصاری:

پژمان خوب، سلام

بخش اول سخن شما متین است، اما همه ی کلام در بخش دوم سخن شماست که بیان دیدگاه شاملوست. او زندگی را اتفاق می داند و پس از مرگ را هیچستان و جاودانگی را ناکجا آبادی که انسانیتش می نامد.

پژمان تیموری:

بزرگوارید جناب انصاری عزیز

من دیدگاه شاملو را در راستای سخنان شما و جناب ضیایی میدانستم و آنرا بیان کردم ، هرگز مرگ را هیچستان و جاودانگی را ناکجا آباد فرض نکردم و طبق گفته هایم این دنیا را راهی برای بهتر زیستن در دنیای پس از مرگ و مرگ را شروع جاودانگی میدانم.

(با توجه به سخنان شما و جناب ضیایی من دچار اشتباه شدم و می انگاشتم سخنان شاملو در راستای جاودانه بودن زندگی پس از مرگ است )

سپاس از توضیحات کامل شما و جناب ضیایی.

حسین انصاری:
شرمنده می کنید. از لطف شما خیلی سپاسگزارم پژمان جان??

۲ نظر برای این مطلب

  1. اقای انصاری
    من احمد شاملو رو مجتهدی بی نظیر می بینم که بعد از ۳۵ سال راه اشتباه یافتم و بعد از سالها فهمیدم این روزها بیشتر از اینکه دنبال آدمهای غیر عادی باشیم باید دنبال یک آدم عادی باشیم و انها فانوس راه ما باشند آنها همان کسانی هستند که راه را نشان می دهند و حال یکی از انها درباب شعر آمده تا ما رو یاد بده زندگی درست رو آمید وارم با آدمهای بیشتری مثل شاملو که خیلی ما رو به سمت سعادت نزدیک می کنند آشنا بشم.
    مسیر من سالها به سمت غرب و ماشین هایی بود که درغرب می دیدم که دانش از کجا بود نمی دانم ولی الان باید درس گرفت از شاملو ها از کسانی شبیه او چه درغرب چه در شرق شاید هم بیشتر در شرق چین و ژاپن

  2. جناب آقای مهدی ب
    با تشکر از ارسال دبدگاهتان.
    احمد شاملو روزنامه نگار، مترجم و منتقد ادبی و شاعری مطرح در تاریخ معاصر این کشور است. سخن اصلی در این گفتگوی کوتاه بر سر مسأله مرگ اندیشی است که سعی شد تا کاستی سخن ایشان در فراموشاندن دغدغه مرگ در شعر و آثار حکمای ایرانی نمایانده شود و هیچ ارتباطی به تحلیل شخصیت و دیگر افکار سیاسی و ادبیاتی ایشان نداشت.

یک نظر بگذارید