بنام پدر…

نگارش در تاریخ ۱۸ اسفند ۱۳۹۸ | ارسال شده در بخش گاه نوشت ها | هیچ نظری

پدر جان، امشب شب تولد مقتدای تو است. امام علی بن ابیطالب علیه السلام. آنکه ن‍َفَس پیامبر (ص) بود و حقیقت کعبه. نزدیک به هفتاد سال از زندگی ات را به شیوۀ آن امام بزرگ، زاهدانه به سر برده ای و بی اعتنای به زخارف دنیا، زبان و جان به عشق ایشان سپرده ای و با سخنان و فضایلشان سینه ات را آکنده ای و کام مستمعان مجالس ات را جرعه های آگاهی و ولایت نوشانیده ای.
هنوز منبرهای تو را که در کودکی شنیده ام از گذشته های دور به یاد دارم وقتی که از زبان آن پیشوای آگاهی می گفتی که یا کمیل هلک خزان الاموال و هم احیاء….و هنوز ارادتت را به حضرتش می بینم که اذان مؤذن زاده را برای شنیدن می پسندی. وقتی علتش را از تو می پرسم پاسخت این است که «او شهادت به ولایت علی علیه السلام را با لقب امیرالمؤمنین در اذان یاد می کند».
با آنکه نام خودت علی بود، نام فرزندت را نیز علی گذاشتی. به پیروی عاشقانه از سیدالشهداء علیه السلام که نام سه فرزندش را علی نهاد.
آشکارا می شد دید که در میان کتابخانه ات همیشه شرح های نهج البلاغه و الغدیر و… بیشتر از بقیه کتابها به چشمت نشسته بود و می خواندی.
هر وقت از کتاب ارشاد دیلمی حرفی به میان می آمد رد خور نداشت که از جلد دوم آن نگویی. بی درنگ ذکر مناقب امام علی علیه السلام را که در آن آمده است مشتاقانه یاد می کردی و آن اثر را ارج میگذاردی.
قصۀ عنایات امیر المؤمنین علیه السلام به استاد پسندیده ات آیت الله تألهی بروجردی را بارها با اعجاب و چشم پر آب برای ما باز گفته ای.
داستان کرامت خوانش معجزه ای از حضرتش در کتاب مدینه المعاجز سید بحرانی را هر بار که گفتی تمام وجودم از احساس اتصال دل روشنت به لطف بی پایان حضرتش به وجد می آمد که شرح این و بسیاری دیگر را وقتی مناسب تر باید و توفیقی دیگر.
پدر جان
گر چه امسال داغ درگذشت مادرم را در دل نهفته داری اما این بیماری همه گیر، راه ما را نیز برای بودن در کنار تو بست و تنهایی ات را افزون کرد. چشمانم در این شبها گاهی بی اختیار اشکباری می کند. آرزو می کنم عمرت به بلندای آفتاب باشد و چراغ چشمانت همیشه پر فروغ بماند.

IMG_20200307_214735_708

یک نظر بگذارید