معجزۀ دعا، فراتر از امید است

نگارش در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۹۸ | ارسال شده در بخش گاه نوشت ها | هیچ نظری

امروز در سالنامه روی میز، یادداشت حضورم را در دفتر نوشتم ورود ساعت ۱۱ صبح. عطر و بوی آشنایی داشت دفتر. پولکی های خانم صمیمی هنوز خوردنی بود. رطب ها و شیرینی حاجی خلیفه نیز.
قبض آب دیگری لای در ورودی گذاشته بودند. همیشه بدهی های چندین دوره ای را هر بار با رقمی جمع می زنند و قبض جدید صادر می کنند. اما این بار مهر قرمزی برای قطع آب میان صفحه نقش بسته بود. قبض را برای پرداخت در خانه با خودمان آوردیم.
میخواستم و رفتم برای انجامش اما باز هم دلم نیامد بخاری را خاموش کنم. گفتم بگذار روی شمع بماند شاید جلسه ای داشتیم. سیده خانم گفتند دیگر کی؟ چند روز بیشتر تا پایان سال نیست! حق با او است، کرونا هنوز سایه اش ستبر و سنگین است. اما من به امید دورهمی باز هم سر شیر گاز را به گنجه برگرداندم. دلم نمی خواهد جز آنچه را که دوست دارم باور کنم.

IMG_20200312_111819_714
سیده خانم، درخت نارنج حیاط را آب می داد. درخت را نگاه کردم بی توجه به نبودن ما در خانه و تعطیلی کلاس ها همچنان سرگرم شکوفایی بود. برگهای تازه و غنچه های باد کرده و منتظر شکفتن. البته فکر می کنم بار امسالش زیاد نیست.
اوراقی که یکی از کتاب های چاپ نشده ی ما را در صفحات پر از غلط گیری و ویرایشش دارد بر داشتم با چند کتاب دیگر. چند روزی دیگر هم باید از خانه دکتر قاسمی دور بمانم و باید در منزل کار کنم.
دقایقی در سکوت گذراندم. مثل قایق کاغذی کوچکی شده بودم که بچه ها در تشت آبی سرگردانش کرده اند. دور خودم چند بار چرخیدم. نمی دانستم دنبال چه هستم. تا اینکه بی اختیار قفل زبانم به دعا باز شد؛ خدایا دوباره صدای اندیشه و همهمۀ گفتگو ها را به این خانه برگردان.!
صدای آمین مکرر سیده خانم به گوش رسید و کار را تمام کرد. دعا همان و آرام شدن دلم همان. چه معجزه ای می کند دعا. یادم باشد در بحث لذات معجزه از این ستارۀ گمشده نیز یاد کنم. فضایی فراسوی امید و برتر از انرژی.

یک نظر بگذارید