منبرهای بهمن ۱۳۹۸

نگارش در تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۹۸ | ارسال شده در بخش منبرها | هیچ نظری

‍ ‍ ‍🔲 سخنرانی

▪️ تفت، محله شوده، حسینیه شودۀ پایین(سفلی)

مناسبت تعظیم شعائر الهی،
آغاز دهۀ فاطمیه دوم و سوگواری شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
🔘 سه شنبه اول و چهارشنبه دوم بهمن ۹۸
ساعت: ۱۹ تا ۱۹:۴۵

موضوع:
بنیان های سیر و سلوک معنوی در الگوی فاطمی (س)

🔹 گزارش سخنرانی

سخنرانی حجت‌الاسلام انصاری در حسینیه شوده ، شهر تفت، شب اول (یکم بهمن)

توسط محمد حیدری

سخنرانی حجت الاسلام حاج شیخ حسین انصاری در تفت، محله شوده، حسینیه شودۀ پایین(سفلی)(۱بهمن)
دوستان عزیز توجه دارید که در آغاز دوره دوم از عزا و سوگواری بر حضرت زهرا(س) قرار داریم که محبین و ارادتمندان و شیعیان اهل بیت در چنین ایام و ایامی مشایه مثل ماه محرم و صفر بیش از هر چیز به یاد اهل بیت(ع) هستند،اما در این روز وشبها بیشتر به یاد آن بانو… و در فضائل و مناقب دخت گرامی پیامبر(ص) سخن گفته می شود که قاعده هم همین باید باشد تا ما و شما به این الگوها توجه داشته باشیم و از الطاف آن وجودهای آسمانی و مقدس بهره ببریم…
از جمله مباحثی که به نص قران و روایات معتبر شیعی درباره اولیا معصومین(ع) صادق است ، استفاده بردن از الگوی رفتاری و گفتاری آن بزرگواران است؛و این دستور العمل یعنی تأسی و اقتدا کردن به آنها و نیز استفاده و استطاعه از آن وجودهای مقدس در مسیر زندگی ایمانی و معنوی تا زندگی مادی و این جهانی،یکی از سرچشمه های اصلی هدایت است و دور افتادگان از آنها یا آنهایی که کمتر دباره این وجود ای نورانی تأملاتی داشته باشند،به یقین ارتباطشون نیز ضعیفتر خواهد بود…که این ضرب المثل عامیانه مصداقی برای این بحث است…
از دل برود هر آنکه از دیده برفت…
یعنی اگر کسی برای مدتی و چند صباحی در جلو چشم انسان نباشد و انسان از او یاد نکند و به او توجه نداشته باشد،آهسته از دل هم می ورد،گرچه این در دل جای گرفتن هم تنوعی دارد و ممکن کسانی آنچنان در دل شخص جای بگیرند که گذر روزگاران آهسته آهسته نمیتواند آن را بزداید،اما به تعبیری سعدی که در آن سخن زیبا چنین گفت:
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل……..بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران
و قطعا پاره ای از مهر و محبتها چنین است…
شما بدانید! این سخنی که پاره ای از کم فهمها و عجولها به صوریت شتابزده مطرح می کنند و می گویند:(همنیقدر ها سخن گفتن درباره پیامبر و اهل بیت(ع) تا امام زمان اروحنا له الفدا کفایت می کند)و نیز به این تلقی غلط خودشان، به امثال من وشما خرده میگیرند،که تا این اندازه یاد کردن و به آنها توجه داشتن پسندیده نیست و شاید گاهی اوقات حتی این ها را تخطئه بکنند و غلط بشمارند و با آن مقابله کنند…!امام واقعیت به غیر از این است وباید توجه داشته باشید
واقعیت این است که آنهایی که ذکر و فکر مدامشان و توجهشان به خدا و اهل بیت(ع) و قرآن و این ذوات مقدس بیشتر بوده و لحظات بیشتری از عمر خود را از آنها یاد کرده اند و درباره آنها سخن گفتند،به یقین قلبی نورانی داشته اند و بسیاری از حقایق ایمانی را درک کرده اند و در سیر و سلوک معنوی و ایمانی خود موفق تر بوده اند؛همچنین در طول عمر خود برکات وفیوضاتی بیشتر را از بارگاه ربوی کسب کرده اند و حقایق این عالم را بهتر فمیهده اند و رد نهایت فارغ البال از این جهان در گذشته اند و واقیت زندگی این است،که شواهدبیساری را می توان از ندگی افراد بیان نمود که جای گفتن انها نیست و خودتان بهتر می دانید و بارها بارها شنیده اید…
پس هر کس که توجه و یاد کردن از ذوات معصومین(ع) را به عنوان یک وظیفه و تکلیف برای خود بداند،به همان اندازه که ارادت و محبت و عشق داشته باشد،به همان اندازه به آن وجودهای نورانی نزدیکتر خواهد شد و در مسیر قرب الهی قدم خواهد گذاشت،یعنی به هر بهانه ای و در هر مقطعی از زمان به اون بزرگوران توجه پیدا کند و یاد و ذکر آنها را از یاد نبرد، از زندگی آنها بگوید یا بشنود و سخنی از سخنان آنان را مورد توجه قرار دهد و درباره آن تامل و تفکر کند…!
و چنین آدمی با آن ذوات مقدس اتصال بیشتری خواهد داشت…!
همینگونه است که شخص در توجه و عطف به نقطه ای چنان پیش می رود که انگار غیر از او نیست ومانند او می شود…و من خودم در بعضی از آدمها این وضعیت را دیدم که حتی بدون آنکه آن بزرگ را دیده باشند،چنان عشق و علاقه و ارادت به او نشان می دادند و تاجایی پیش می رفتند که بدون آنکه حتی حضور در محضر او را تجربه کرده باشند،در شکل ظاهری و قیافه هم مانند آن می شدند…

و من نه امروز که حدود ۳۵ سال پیش مطالبی در این باره نوشتم،چون خود تجربه کرده بودم و بزرگان واساتیدی را دیده بودم که اگر به یک شخصیت علاقه مند بودند و کتاب و آثار آن را مطالعه می کردند،تا جایی پیش می رفتند که حتی نوع رفتار و طرز سخن گفتن و خم ابرو و پیچشهایی که در صورتشان ظاهر می شد،همه و همه بر طبق گزارشاتی می شد که در کتب تاریخی از رفتار آن شخصیت ها موجود بود…مثلا وقتی شخصی به ارسطو یا افلاطون عشق می ورزید و شیفته کلام و منطق او میشد،رفتار و گفتار و نوع آرایش چهره شان نیز با رفتاری که طبق آنچه در تاریخ از آنها مانده،یکی شده بود،یا برخی دیگر از اساتید و بزرگان که به مولانا چنین علاقه

ای را پیدا کرده بودند،وقتی خوب دقت می کردی نوع عمامه بستن و چین و چروکی هنگام بحث در صورتشان ظاهر می شد و طرز سخنرانی و … مانند انچه بود که درباره مولوی در گزارشهای تاریخی آمده است…به خصوص من این رفتار را درباره مرحوم علامه طبا طبایی نوشتم که چون به حقیقت این عالم فرهیخته از استوانه های فلسفه در آن روز بود، وقتی خوب به زندگی و نوع رفتار آن بزرگوار مراجعه می کردی،متوجه می شدی که خم و پیچ ابروها و طرز رفتار و زندگی و به قولی زبان بدن او شبیه به رفتار فلاسفه ای از قرون قبلتر بود که گزراشهایی از زندگی آنان در تاریخ ثبت شده و در کتب به یادگار مانده بود….و این یک امر واقعی است که در حکایت لیلی و مجنون نیز قدیمترها همین را می خواستند بیان کنند…
که وقتی مردم حالات مجنون را مشاهد کرده اند،یقین کردند که او دچار یک بیماری شده است و در قدیم به آن مالیخولیا(افسردگی) می گفتند و راه درمان آن را فصد(حجامت-رگ زنی) می دانستند یعنی باید او را پیش طبیب می بردند و مثل حجامتی که امروز انجام می شود،از بیمار رگزنی کنند تا مقدار زیادی خون از بدنش خارج شود و در نتیجه غلظت خون او به حالت طبیعی برگردد و مزاج شخص به اعتدال برسد…و مجنون را نیز پیش طبی بردند ولی وقتی که خواستند رگ مجنون را بزنند ،هی فریاد می زد که نزنید و خنجر را بر بدن من فرو نبرید که بر بدن لیلا دارید آسیب می رسانید و بعد همانها این حکایت را به این گونه ادامه می دادند،تا اصل مطلب را بیان کنند…که وقتی خون های مجنون بر روی خاکها می ریخت،به صورت نوشته های لیلا پدیدار می شود و همه شگفت زده شدند،که چه شده که حتی خون بدن او لیلا را مکتوب میکند…!
درست است این یک حکایت است اما به یک واقعیتی بزرگ اشاره دارد که هر گاه کسی وجه و عطف خاطر به یک نقطه بزرگ و برجسته ای پیدا کند-که مورد عنایت خداوند عالم نیز بوده-نوعی نزدیک و قرب و خویشاوندی به آنجا پیدا خواهد کردو ودر مسیر قرب الهی قدم نهاده است…و این تا جایی گاه یپیش خواهد رفت که مثل سلمان فارسی(رضوان الله تعالی علیه) می رسد به جایگاه سلمان منا اهل بیت…!و سلمان که ا زخاندان پیامبر(ص) نبود و نژادش هم نژاد من و شما فارس بود،پس چه چیز او را به ین مرتبه رسانده است،جز آنکه پیوسته و همه و حال در کنار آنها بود و یاد ذکر و بودن با آنها را داشته و این ارتباط روح و روانها با یکدیگر است،نه ارتباط جسمی و خویشاوندی…
به طور مثال «ابو بصیر» مى‏‌گوید: از امام صادق(علیه‌السلام) شنیدم که مى‌‏فرمود:
«الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ کَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِنِ اشْتَکَى شَیْئاً مِنْهُ وَجَدَ أَلَمَ ذَلِکَ فِی سَائِرِ جَسَدِهِ وَ أَرْوَاحُهُمَا مِنْ رُوحٍ وَاحِدَهٍ وَ إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا».(الکافی، ج ۲، ص ۱۶۶»
«مومن، برادر مومن است؛ چون یک بدن که اگر عضوى از بدن به درد آید، درد آن به سایر اعضاى بدن سرایت مى‌‏کند و ارواح آن دو، از روح واحد است و به درستى که اتصال روح مومن به خداوند متعال، شدیدتر از اتصال شعاع خورشید به خورشید است»
یعنی با این تمثیل خواسته اهمیت این ارتباط را به ما نشان دهد که همانگونه که صبح با طلوع خورشید،با وجود فرسنگها فاصله نوری،شعاع خورشید را بر روی صورت خود احساس می کنید…
و باید آگاه باشید که این توجه و یاد کردن از آن ذوات مقدس به هر بهانه ای که باشد،طبیعتا اتصال روحی رابا آنها به همراه خواهد داشت…اینجا خوب است آن مطلبی را در بعضی از منبرها یاد کرده ام را برایتان بگویم:

که آن منبری عالم و سید بزرگوار نقل می کرد که برای شرکت در جلسه روضه ای به روستایی می رفتم و در میانه راه با چند نفر برخورد کردم که چهره ها شان نورانی و حالت معنوی خاصی داشتند و تابوتی را حمل می کردند و وقتی به هم رسیدیم،سلام و علیکی گرم کردند و من پرسیدم که چه کسی به رحمت خدا رفته است،گفتند خانم فلانی است از روستای فلان،من شوهر آن خانم را می شناختم و گفتم:خدایش بیامرزد،حال کجا می برید،گفتند عتبات و خداحافظی کردند…بعد ایشان نقل میکرد که بعد از چند روزی که گذشت،گفتم واجب است برای عرض تسلیت به خانه آقای فلانی بروم و وقتی رفتم و خدمتشان رسیدم،سؤال کردم که خداوند رحمت کند همسرتان و خوش بر احوالشون…خودشان وصیت کرده بودند یا خودتان تصمیم گرفتید که جنازه را به عتبات ببرید،با تعجب گفتند:نه آقا!عتبات نفرستادیم،همینجا کنار امامزاده حسین آبادی خاک کریدم!!!تا این را گفتند،حرفم را دز گرفتم و یادم آمد که آن آدمهایی که دیده بودم چهره و حالتشون عادی نبود و من متوجه نبودم…و با آنها برای فاتحه بر سر تریت و مزار آن خانم رفتم…آنجا از آقای فلانی پرسیدم که همسرتان به چه کاری از کارهیا معنوی و ایمانی مشغول و بیشتر و برجسته تر اهل چه عمل قربی بودند،زیارت عاشورا،قرآن و …رو به گفتند که نه آقا

،خانم من سواد چندانی نداشتند و از این امورات بی بهره بود!!!گفتم:یعنی چیزی درشت در زندگی ایشان سراغ ندارید…گفتند فقط اکثر مواقع میخواستند از خانه پایین و بالا بیایند و برای اموری به حیاط بروند در کنار ایوان و رو به سمت کربلا می ایستادند و با چشم اشک آلود و با یک دل شکستگی سلام بر سید الشهدا می دادند و بعد به کار مشغول می شدند…!و من دانستم آنچه را باید می دانستم!!!
دوستان نمی شود که آدمی گاه و بی گاه بعد از آنکه جرعه ای آب می نوشد، السلام علی الحسین بگوید و این حسی متفوت برایش نداشته باشد و با دیگری که این را ندارد یکی باشد و بی جهت بود که امام حسین در شب شام غریبان در عالم رویا به خواب دختر نازدان هاش آمد و گفت:
«شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی… اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی
شیعیان من! هنگامی که آب گوارا نوشیدید، مرا یاد کنید….ویاهنگامی که ازغریبی یا شهیدی خبری شنیدید، برمن ندبه کنید…»
دوستان این حدافل ها هم کاری می کند که بین تو و امام حسین(ع) اتحادی وجودی شکل بگیرید و رابطه ای عمیق پیدا کنید تا چه رسد به اینکه درباره اولیا خدا بنویسد،تحقیق و پژوهش کنید،کار کنید،مباحثه کنید و سخنان آنها را فرا بگرید…مگر این نویسنده مسیحی جر جر داق در شب قدری در مسجدی برای علی(ع) سینه زده بوده که اینچنین شیفته او بود،نه!سخن او وکلام او را خوانده بود…که بارها در مصاحبه هایش از عشقی که این بزرگوار داشته سخن گفته بود که بیش از ۲۰۰ بار نهج البلاغه را خوانده ام و همه وجودش عشق به علی شده بود….با این نمونه می توان فهمید که آن نوبسنده چقدر به حقیقت وجودی و این جریان فکری پی برده بوده و ارتباط برقرار کرده بود….!
دوستان باید من و شما غنیمت بدانیم و به هر بهانه ای از آن ذوات مقدس یاد کنیم و همهآنچه را که تا به امرزو شنیدیم و درک کردیم دوبراه از نو بخواین م و در آنها تأمل کنیم و حتی با دور افتادگان از اهل بیت(ع) مطرح کنیم و برایشان سخن بگوییم به قدر توان و تا می تواینم از آناه یاد کنیم و عمر خود را با ذکر و یاد آنها عجین کنیم…
که مرحوم علامه دستغیب در ابتدای خود روایتی را ذکر میکند و اصلا هدف از نوشتن کتاب را توجه به همین روایت بر میشمرد که امام(ع) فرمودند :
عِنْدَ ذِکْرِ الصَّالِحِینَ یَنْزِلُ الرَّحْمَهُ…
یعنی هر کجا که سخنی و یادی از بزرگان وخوبان و اولیا خدا باشد،رحمت و برکت خدا نازل می شود…
و به حقیقت وجود خودشون سوگند که همه ما با هر سطحی که باشیم،وضمون در داخل از روضه حضرت زهرا(س) با بیرون از آن متفاوت است و به دو گونه خواهیم بود…مگر در آن روایت نشنیده اید که وقتی گرویه از ملائک که برای انجام امر خداوند متعال به آسمان دنیا آمده بودند و در بازگشت تأخیر میکنند و خداوند می فرماید که اگر عذری موجه را نیاورید،عقوبت در انتظارتون خواهد بود…می گویند ما در گذرمان به جلسه ای از مجالس مؤمنین برخورد کردیم که در آن ذک رو یاد و سخن اهل بیت(ع) گفته میشد،قدری درنگ کردیم تا بهره ای برده باشیم…و خداوند خطاب می کند که به حقیقت ذات خودم نه تنها عقوبتی ندارید بلکه بر درجا شما خواهم افزود….
دقیقه ای تأمل حتی هنگام عوض کردن کانال تلویزیون و دیدن اخبار یا فیلمی به ذکر سخنی از فاطمه(س) رسیدید و تأمل کردید،خوب است و نقطه ای روشن در زندگی تان خواهد بود…!

من قصد دارم درباره بنیان های سیر و سلوک معنوی در الگوی فاطمی با شما سخن بگویم تا بدانید که در الگوی حضرت زهرا(س) چه بنیانی هایی ما رابه لحاظ معنوی و عرفانی کمک می کند تا د رمسیر قرب الهی و راه اهل بیت(ع) قدم بگذاریم و با توجه و دقت در آن بنیان های مستحکم،درک کنیم که آن وجود نورانی چه عظمتی داشت و چگونه تا این مقام ها بالا آمد…
اولین الگو بحث صبر و استقمات و بردباری حضرت است که نه فقط در بعد از وفات رسول الله که از همان کودکی با زندگی آن بانو همراه بود…۳ سال عمر شریف حضرت زهرا(س)در شعب ابیطالب بود،تا به دوران ۷ سالگی می رسد و این دختر بدترین دوران عمر خود را تجربه می کرد و سختی های زندگی پدر و مادر را در مبارزه با مشرکان به چشم دید و تا حدی که م ی نویسند در آن سالها پیامبر(ص) و اطرافیان ریشه گیاهان را نه برای سیر شدن که برای سد جوع می خورند تا نمیرند و مادر آن بانو یعنی حضرت خدیجه کبری بعد از سه سال بدنش چنان ضعیف شد که،عمرش نیز به پایان رفت و در عبا ی پیغمبر به خاک سپرده شد و فاطمه(س) همه اینها را با تمام وجود می دید و صبر و استقامت داشت که قرآن فرموده بود:
فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطْغَوْا ۚ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ(هود-۱۱۲)
پس تو چنان که مأموری استقامت و پایداری کن و کسی که با همراهی تو به خدا رجوع کند نیز پایدار باشد، و (هیچ از حدود الهی) تجاوز نکنید که خدا به هر چه شما می‌کنید بصیر و داناست.
و فاطمه

(س) نیز در همه این سالها از مکه تا هجرت از مکه و حتی در مدینه همراه پیامبر(ص) بود…و حتی آن زمان که در سن حدود ۸ سالگی در مدینه بود و خبر ضد و نقیض رسید که پیامبر(ص) در جنگ کشته شده است…با تنی از چند از زنان مدینه به راه افتاد و سراسیمه و اشک ریزان به سمت میدان جنگ رفت تا از حال بابا با خبر شود و در همان احوال بسیاری از منطقه جنگ فرار کرده بودند و حتی در راه خطاب به ایشان گفتند نروید،جنگ مغلوبه شده و پیامبر کشته شده اشت و نامشان در تاریخ ذکر شده-که حتی ابوبکر و عمر نیز جز گریختگان بودند!- ولی فاطمه(س) تا پیامب ررا ندید،آرام نگرفت و غرق اشک بود…
و فکر میکنید که برایشان آسان بود که در کنار جنازه حمزه سید الشهدا عموی پیامبر قرار بگیرد و آن بدن چاک چاک را ببنید!که به خدا نه … و آنها گریستند و سوختند..! و زهرا(س)در همه اوقات الگوی استفامت و پایداری در راه خدا و ارزشهاست و ماجرای کوچه بنی هاشم و ضربت بین در و دیوار آخرین حلقه از حلقه های مصیبتی است که بر بدن نازنین آن بانو وارد آوردند…
اگر برگردید و دوباره تاریخ را بخوانید و درباره آن روزها تأمل کنید،آنوقت متحیر می مانی که چگونه یک بانوی ۱۸ ساله این همه مصیبت و سختی ورنج را به جان خریده باشد!!!برای قرب خدا،نزدیک به به خدا و سیر و سلوک معنوی…
و دوستان کار معنوی و عرفانی با نماز و روزه بیداری شب و نماز شب تنها میسر نخواهد شد،که باید اینها هم باشد و گرنه بلعم باعوراها و امام غزالی ها بر زمین نمیخوردند و بیچاره نمی شدند و سخت است پایداری و استقامت در این مسیر و پشت کردن به دنیا و مادیات و ارزشهای مادی و …
علی(ع) است که در برابر دنیا می گوید…قد طلق الدنیا ثلاثا،برو ای دنیا و دیگری را فریب ده که من تو را سه طلاقه کرده ام…!
آری دوستان فشارهای دنیای فانی و وسوسه ها و هوا و هوس های دنیایی و آرامش طلبی و عافیت طلبی ها بسیاری را به خاک مالیده است ولی آنها که در مسیر اولیا خدا و در مسیر حقو عدالت و معنویت قرار بگیرند،چنین صبری وبردباری خواهند داشت که همان امام فرمود:هم عبادت و هم ترک گناه هر دو نیاز به صبر و بردابری دارد….
این صبر و بردباری در عبادت ها ست تا مؤمن بتواند شب بیدار شود و نماز شب و راز و نیاز کند و نیز به نماز اول وقت موفق گردد و با خوبان همراه شود و از طرفی در ورطه گناه و مسیر شیطان قدم نگذارد…
که بدانید زلیخا رنجی نکشید در برابر رنجی که یوسف برای پاکدامنی خود به جان خرید..از رنج های زندان،زخم زبان تا تهتمت های ناروا از نزدیکان به خاطر گناه نکرده و حتی از تهمتی که خود زلیخا که عاشق او بود،آری عبادت و ترک گناه بردباری و استقامت میخواهد…و یوسف برای آنکه خود را آتش کناره بکشد،استقامت نمود
خدواندا به ما توفیق استقامت در مسیر هدایت معصومین و قدم نهادندر سیر و سلوک معنوی با الگوگیری از زهرا(س) را عنایت فرما
صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا(س)
منابع:
۱- https://article.tebyan.net
۲- https://ganjoor.net
۳- -http://wiki.ahlolbait.com
۴- http://hadithlib.com
۵- https://www.tabnak.ir

🔹سخنرانی حجت الاسلام حاج شیخ حسین انصاری در چهلمین روز درگذشت مادر مکرمه شان سیده خانم فاطمه مهدیانی در منزل حاج شیخ علی انصاری قم (۳بهمن)

توسط محمد حیدری

ابتدای سخنم جا دارد یاد کنم از اخلاق و منش مادرم که مجلس به مناسبت چهلیمن روز درگذشت آن خادمه حضرت زهرا(س) برگزار شده است.
مادر ما ویژگی های خاصی داشت که من از ایام کودکی تا به امروز با تمام آن حالات خوب و پسندیده زندگی کرده ام وبهره هایی از آن برده ام…
۱- اولین ویژگی که از مادر یاد می کنم این است که ایشان حالات خوبی هم در بیداری و هم در عالم خواب برایش اتفاق می افتاد و همیشه توسل و عبادتهاشان حال خوشی داشت…که مخصوصا در ایامی که خبر شهادت آشیخ محمد-اخوی ما را برایش آوردند و هم در آن ایام و هم بعد از آن خواب های خوبی داشتند؛به طور کلی اگر بخواهم کوتاه عرض کنم اینکه این رفتار و خلقیات مادر ما سبب شد تا من و دیگر فرزندان ارادت و محبتی به اهل بیت(ع) پیدا کنیم و همیشه بودن در روضه و سخنرانی و ذکر مصائب اهل بیت(ع) شور و شوقی برایش داشت…!
۲- دومین رفتار و اخلاقی خوبی که مادرمان داشت،این پایداری و صبوری ای که در زندگی داشت آن هم برای امر تبلیغ دین و شریعت حضرت محمد(ص)…که اطرافیان و آشنایان به خوبی این را میدانند و من یاد می کنم که از وقتی که با ابوی ما ازدواج کردند،چیزی در حدود دو سال را فقط به صورت پیوسته در وطن بودند و بقیه عمر را به همراه حاج آقا از این شهر به آن شهر در سفر بودند و فقط مدتی اندک را به وطن می آمدند و مثل مسافر به خویشاوندان و پدر و مادر سر شکی می کردند…به قولی همیشه غم غربت را با ایشان همراه بود و مادر ما به خاطر ترویج دین مبین اسلام و رسالت پیامبر و نشر معارف اهل بیت(ع) این سختی و رنج ها را تحمل می کرد و پا به پای ابوی در همه مسیر ها و حتی گاهی شهرهای دور و راه های سخت ودشوار بود و به راستی رنج اصلی را او متحمل می شد که غربت یکی از همزادهای همیشگی ایشان شده بود…که خود ابوی می گفتند:«که همیشه و هر وقت حتی در زمانی که در شهرهای غریب و غربت بودیم و من مجبور بودم برای تبلیغ خانه را برای مدتی ترک کنم،خیالم از بابت خانه و شما بچه ها آسوده بود،چون می دانستم که مادر شما به خوبی و درستی از شما حفاظت و نگهداری خواهد کرد….»و توجه دارید که حتی در آن ایام سخت دوران طاغوت و آن فساد های متعددی که دامنگیر بسیاری از فرزندان خانواده ها بود… و مادرما در تمام این سالها در این راه بسیار صبورانه ایستاد و به حمد الله موفق بود…
۳- نکته دیگری که می خواهم از زندگی مادر بگویم این همراهی او با خانواده های فقیر و افتاده حال و مستمندان محل بود،که بسیار با آنها همنشینی خوبی داشت و در برابر آنها همیشه ادب و احترام می کرد و با آنکه شاید چیز زیادی در دستشان نبود ولی هر چه بود،کم یا زیاد،خوب یا عالی اما هرچه از دستشان بر می آمد،را برایشان انجام میداد و از جنین خانواده هایی نگهداری میکرد…حتی یادم هست یک وقتی سالها پیش به جهت آنکه بیشتر دوستان و رفقای ما در یکی دیگر ار محله های قم بودند-که الان زمین و خانه های آنجا فکر میکنم قیمتی ۳۰-۴۰ برابر زمین های این منطقه را دارد- و رفت و آمدهای من و اخوی به آنجا زیاد بود و برایمان سخت شده بود،بااب.ی صحبت کردیم تا خانه را بفروشد و از آن منطقه خانهای تهیه کنیم…و همه کارها را کردیم ولی وقتی به مادر گفتیم،هیچ وقت رضایت نداد و گفت:من به آدمها و مردم این کوچه و محله عادت کرده ام و نمی خواهم از آنها دور شوم…و در همین خانه ماند

۴- ویژگی بعدی که باید یاد کنم این است که مادر ما در شب و روز و در تمام اوقات زندگی یادکردن از اهل بیت(ع) را ترک نمی کرد و اهتمام و توجه علاوه ای به اهل بیت(ع) و روضه ها داشت، که حتی در ایناواخر وقتی که در بیماستان خاتم الانبیا تهران بستری بودند،بعد از ۱۰-۱۵ روزی که بودند،اصرار اشتند که او را به خانه ببریم و حتی گفتنند اگر این کار را نکنید،من اعتصاب غذا می کنم و در نهایت با استخاره ای که گرفتیم که ماندشان در آنجا بد بود و با امضا و رضایتی که اطرافیان دادیم او را بیرون آرودیم و به قم آمدند…در اینجا هم کار درمان و مراجعه به دکتر و پیگیری پزشکی ها را ادامه دادیم و گاهی کسالت تشدید می شد و دوباره بهتر می شدند تا اینکه یک شبی به اطرافیان گفتند،من مدتی است که روضه گوش نکرده ام و دلم هوای روضه سید الشهدا را دارد و اطرافیان با گوشی برایشان روضه ای راپخش کردند… گریه کردند و با همان اشک و حال ۳ بار گفتند ای حسین جانم ای حسین جانم ای حسین جانم و بعد اطرافیان خیال کردندکه او خوابیده است ولی بعد از مدتی فهمیدند که وضعیت دیگری برایشان شده و تقریبا بی هوش شده اند و بعد هم با آمبولانس به بیمارستان منتقل شدند و دیگر هوشیاری کاملی نداشتند و بعد از حدود ۲ ماه جان به جان آفرین تسلیم گفتند…یعنی مادر ما آخرین حرفی که در

هوشیاری و قبل از رفتن به ای سی یو بر زبان آوردند، سه بار گفته بودند…ای حسین جانم…!
که به حقیقت سرمایه ما همین هاست در دنیا و آخرت که ان شاالله از محبت اهل بیت(ع) او و دیگر در گذشتگان از شیعیان علی(ع) سیراب بگردند…
اما بخش دوم سخنم به آن جهت که در دهه دوم از ایام فاطمیه و ایام سوگواری امام زمان (عج) بر مادر مظلومه شان قرار داریم،از آن بانو یاد کنم…
که در طول تاریخ سخنان ومطالب بسیار عمیق و ژرفی را از آن بانو گفته اند و نوشته اند و درباره آن سخنرانی نموده اند،که خداوند به همه آنها پاداش خیر و بی پایان عطا کند…
من اینجا یک مطلب در باب حضرت زهرا(س) و روایتی که در جامعه شیعه مخصوصا و در قرون متأخر بسیار مشهور است را شرح می دهم…
امام عسگری(ع) می فرماید: «نحنُ حججُ اللهِ علی خَلقِهِ وَ جَدّتنا فاطمه حجهُ اللهِ علینا »
یعنی ائمه (ع) بر همه خلق حجت هستند و مادرآنها فاطمه الزهرا(س) بر همه حجج الهی،حجت است و این یعنی بر علی بر حسن و حسین(علیهم السلام)… تا امام عصر اروحنا له الفدا حجت است…
معنای عادی این روایت این است که ائمه معصومین تأسی به مادرشان دارند و تقریبا همه این برداشت را دارند،اما نکته تکمیلی که می خواهم بیان کنم این است که به نظر می رشد استفاده از واژه حجت به معنای دلیل و استدلال به آن معنا بوده که یعنی فاطمه(س) می تواند قوام یک عقیده و صحت و درستی آن نظریه(یعنی حق وحقیقت و ولایت ور سالت پیامبر(ص)) باشد و از این زاویه این معنا را می خواهم استفاده بکنم که زهرا(س) همچنان که حجت بر همه حجج الهی است،به همین دلیل حجت الله بودنش می تواند و اینگونه است که یک معیار بزرگ است برای جداسازی حق از باطل و برای نشان دادن و پیدا کردن راه مستقیم الاهی و به قولی یک شاخص عالی و کامل است برای هر کس که بخواه راه حقیقت و راه خدا و مسیر کمال و سیر و سلوک معنوی داشته باشد….خوب است بحث که به اینجا رسید نکته ای را یادآور شوم که حتما شما دوستان بر خواندن اذان و اقامه پیش از نمازهایتان مواظبت دارید،که این امر سفارش شده مگر در نماز جماعت باشید که اذان و اقامه امام جماعت کفایت میکند،اما اینکه در هنگام بیان عبارت(اشهد ان علی ولی الله) ساده نگذرید،چرا که شما در این هنگام در برابر همه هستی و کائنات ایستاده اید و می خواهید با خالق خویش سخن بگویید…پس وقتی برای بار دوم این عبارت را گفتید در ادامه آن این عبارت ها را به زبان بیاورید
و اشهد ان الاولاده المعصومین حجج الله و ان حجه ابن الحسن القائم المهدی حجت الله
و ان فاطمه الزهرا حجه الله علی الحجج…و ترک نکنید که نماز بنیان همه کارهای شماست که اگر دچار ضعف و خلال شود،باقی کارهایتان نیز مفید و کامل نخواهد بود…
که علی(ع) به یکی از کارگزاران خود مقرون فرمودند که همه اعمال تو تابعی است از نماز تو و آن بنیان خواهد بود که اگر در نماز حضور قلب داشتی و به نمازت مقید بودی و از خواندن نماز لذت بردی و به رعایت آداب و شرایط آن کامل عمل نمودی…در بقیه عبادات و کارهای قربیت هم همینگونه خواهی بود… و به خصوص در این ایام شهادت این یادکردن از حضرت زهرا(س) را در اذان ترک نکنید…
که ان فاطمه الزهرا حجه الله علی الحجج…!
و نیز متذکر می شوم به آن فرمایش امام رضا(ع) که در فقه الرضا آمده است که هر گاه اذان و اقامه را گفتی و خواستی هفت تکبیر قبل از نماز را بخوانی و تبریکات شش گانه پیش از نماز و حتی دعاها ذکرهای وارد شده را گفتی..مانند

 یا مُحْسِنُ قَدْ اتاکَ الْمُسى‏ءُ وَ قَدْ أَمَرْتَ الْمُحْسِنَ انْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسیئِ انتَ الْمُحْسِنُ وَ أَنَا الْمُسیى‏ءُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلَى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّى
 اِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ
 إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
بعد از گفتن شش تکبیر(الله اکبر الله اکبر….الله اکبر) و قبل از گفتن تکبیره الاحرام فرمودند
فاجعل واحده من الائمه نصب عینیه…یعنی قبل از تکبیره الاحرام یکی از ائمه معصومین(ع) از پیامبر(ص) تا خاتم الاوصیا(امام زمان ارواحنا له الفداه)را نصب عینیت قرار بده یعنی توجه و نظر و چشم و دلت را به او جلب کن و…ثم کبر تکبیره الاحرام و بعد تکبیره الاحرام بگو و وارد بر نماز شو…وگاه گاهی نماز که می خوانید توجه به صدیقه کبری(س) داشته باشید و مخصوصا این ایام که دیگر نباید این راترک کنید… و بعد بگو ای خدای من هر چه دارم به برکت وجود زهرا(س) است و آبروی من در پیشگاه تو،وجود نورانی اوست…پس به برکت وجود آن بانو این نماز های دست و پا شکسته و ناقص را از من بپذیر…
خوب به یاد دارم که یک وقتی در نیمه های شب به سمت شیراز می رفتم که وقت خلوتهای راه

بود و جاده دو طرفه بود و در یک سر بالایی مجبور شدم کندتر حرکت بکنم که یک ماشین سنگین جلو افتاده بود و وقتی نور چراغ پشت ماشین افتاد و نوشته را خواندم دیگر سبقت نگرفتم و همانطور آهسته ادامه دادم که خدا پدر ومادرش را بیامرزاد که دل ما را آن شب آتش زد و برای راننده دعا کردم و بعد شروع به روضه خواندن کردم در وقت سحر که ساعتی بیشتر تا اذان صبح نمانده بود… با خط نستعلیق زیبایی نوشته بود…
بر حاشیه برگ شقایق بنویسید…گل طاقت بین در و دیوار ندارد….!
این یاد کردنها عجیب اتصال ایجاد می کنه و حس و حال دیگری به انسان می دهد و می برد آنجایی که باید برود…این هم لایه ای دیگر ازمعنای حجت الله علی الحجج بودن حضرت زهراست که در قبال همه گمراهی هایی که بر تاریخ اسلام افزوده اند و در هر فتنه ای که آن خبیثان درست کردند برای انسان معیار است و نباید که قدمش بلرزد و پشت سر زهرا بیاید و آن کسی با آن بانوی دو سرا ارتباط برقرار کند،رستگار خواهد بود که خط فاصل است بین حق وباطل و هر چه شیعه دارد به برکت نام و یاد و سخن آن بانوست…
که جناب فضل بن شاذان نیشابوری در کتاب الایضاح خود در دفاع از مذهب شیعه و در بحث کلامی که او هم عصر امام جواد(ع) است.. دارد دفاع از اهل بیت(ع) سخن می گوید و در این کتاب ۱۵-۱۶ جا استناد میکند به زهرا(س) و به موضع گیری و سخنان آن بانو که همه آنها برگ برنده ای است در اثبات مذهب شیعه و حق بودن ما…
که آن حضرت معیار است و امام صادق(ع) فرمودند بامخالفان و دشمنان ما با به سوره قدر احتجاج کنید که یکی از وجوه لیله القدر این است که فاطمه لیله القدر ما اهل بیت(ع) است و وجود زهرا(س) شاخص حق و باطل است…
که من چندین بار یاد کردم از شرح حال نویسنده کتاب به نور فاطمه اهتدیت…که این مستبصر عرب و دانشمند حقوقدان اهل سودان چگونه شیعه شده است و ترجمه فارسی هم دارد با عنوان به نور فاطمه هدایت شدم با ترجمه سید حسین محفوظی موسوی و جهانگیر محمودی…
این عرب در آغاز کتاب سرنوشت خود را بیان می کند که چطور خدا به واسطه فاطمه(س) دستم را گرفت و هدایت شدم و ببنید درست است که در عصر فاطمه و علی(ع) نبوده است،اما با شنیدن خطبه حضرت زهرا(س) و درک درست از وقایع آن زمان هدایت یافته است…
می گوید که پسر عمویی داشتم که متوجه شده بودم به مذهب شیعه گرویده است و برای همین به منزل او می رفتم و با او مناظره و بحث می کردم تا شاید از این راه برگردد و به مذهب آبا و اجدادیمان معتقد شود و این جریان مدتی طول کشید و گاهی اوقات هم بحث هایمان بالا می گرفت…اما نه او از کرده خود پشیمان می شد و نه من به حرفهایش باور پیدا می کردم تا اینکه شبی برای بحث و مناظره به خانه اش رفته بودم و او آن شب درخواست کرد که حالش خوش نیست و حوصله بحث ندارد و من هم پذیرفتم و فقط به من نوار کاستی داد و از من خواست آن را بادقت گوش کنم و بعد در جلسه های بعد درباره آن گفتگو می کنیم هرچند میل نداشتم و حدس میزدم که در آن باید حرفهای بی اساس رافضیون و جماعت شیعه باشد اما با این حال به اصرار پسر عمو آن را گرفتم و در گوشه ای از اتاق خود انداختم،چند بار وسوسه می شدم تا این نوار را گوش کنم،اما امتناع کردم و بالاخره گفتم گوش می کنم اگر هم خلاف عقایدم بود بتوانم به پسر عمو ثابت کنم…

اما وقتی گوش گرفتم دید که یک سخنران عرب هست با لهجه ای فصیح از توحید و نبوت و رسالت پیامبر(ص) می گوید و اینکه ایشان چه رنچ هایی در انجام رسالت کشیده است و …..
اما یکباره دیدم سخنران سخن خود را قطع کرد و چنین گفت که فاطمه(س) دختر پیامبر(ص) رو را به سمت ابوبکر برگرداند و گفت :
یابْن ابِی قُحافَهَ! افِی کتابِ اللَّهِ انْ تَرِثَ اباک وَ لا ارِثَ ابِی؟ …
من تعجب کردم که این چه می گوید،این سخنان برای امروز است و او دارد از فاطمه می گوید…نکند از زبان فاطمه(س)باشد…گوشی تلفن را برداشتم و اصلا حواسم به ساعت نبود و به پسر عمو زنگ زدم و گفتم درست متوجه شدم آیا این سخنان از زبان دختر پیامبر(ص) است:گفت پسر عمو ساعت ۲ و نیم شب است،بگذار برای فردا..گفتم نه!این کلمات امروزی است و من آشفته ام که اگر جوابم را ندهی…گفت:آری این خطبه ای است که آن بانو در مسجد مدینه خوانده ….و روزهای بعد که تحقیقاتم را کاملتر کردم و به کتابهایی مثلبلاذری و دیگران مراجعه کردم…فهمیدم که جز راه فاطمه(س) هیچ راه دیگری حق و درست نیست….
و ادامه مطلب را خودتان بروید و در کتاب مطالعه کنید…که ان شا الله نسخه پی دی اف آن را در کانال خواهم گذاشت تا دوستانی که مایلند بخوانند…
و هنوز آن سخن و آن رفتار و عملکرد آن بانوی دو سرا در برابر خلافت غاصب و باطل آن روز و آن دفاع از امامت و ولایتی که داشتند… به درستی و وضوحی و روشنی برای ما سند و مدرک و دلیل و برهانی قاطع است در برابر معاندن و مخالفان که آن حضرت با آن ایثاری که در مسجد مدینه داشت،همه

اینها را برای ما به یادگار گذاشت و جان به قربان آن بانو که سیلی هم خورد و پهلو و بازویش هم آسیب دید…یا مولتنا اغیثینا به حق ابیک و بعلک و بنیک و سر المستودع فیک و لعن الله علی ظالمیک و جاهدیک من الاولین والآخرین…حال گفته باشم…!
بی بی جان!…همه می گویند علی آن شب دست از غسل کشید و سر به دیوار گذاشت…ولی من می گویم علی سر به دیوار کوبید و در فراغ شما و در کنار تربت شما فرمود…
نَفسِـی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَهٌ یا لَیتَــهَا خَرَجَـت مَـعَ الزَّفَـرَاتِ‏
لَا خَیرَ بَعـدَکَ فِی الحَیـاهِ وَ إِنَّمَا أَبکِی مَخَـافَهَ أَن تَطُولَ حَیاتِی‏( بحارالانوار ج۴۳ ص۲۱۳)
جان من با ناله‏هاى خود حبس شده، اى کاش جان من با ناله‏هایم خارج مى‏شد. بعد از تو خیرى در زندگانى نخواهد بود،گریه می‌کنم.از اینکه مبادا بعد از تو زیاد زندگی کنم.
دوستان!…وقتی چهلم زهرا(س) شد و علی(ع) را خواستند از خانه بیرون بیاورند…همنیکه وارد حیاط شد…فاتح قلعه خیبر است اما تا نگاهش به در نیم سوخته افتاد، زانوان علی لرزید و صدای ناله اش بلند شد،روی خاک نشست…گریه ها کرد…
پس از تو به آهنگ ماتم نشستم،فاطمه جان
از این داغ سنگین خدایا شکستم
تو درد دل خود که با من نگفتی فاطمه جان
همه شب هم از درد پهلو نخفتی!…
تو رفتی و شد علی تنها…بر سر قبرت خون جگر مانده
به یاد آن سینه پر خون یادگاری بر میخ در مانده
کن نظر جانا غاطمه جانم…فاطمه جانم…!
منابع:
۱- -http://wiki.ahlolbait.com
۲- https://ayateghamzeh.ir
۳- http://fa.wikishia.net
۴- https://makarem.ir
۵- http://talarekalam.blogfa.com

🔹سخنرانی حجت‌الاسلام انصاری در حسینیه شوده ، شهر تفت، یزد،
شب دوم (دوم بهمن)

توسط محمد حیدری

شب گذشته بیان کردیم که قرار است درباره بنیان های سیر و سلوک معنوی در الگوی فاطمی سخن بگوییم و یاد کردیم که من و شما باید ارتباط خودمون را با سیره و زندگی و تاریخ اهل بیت حفظ کنیم، که حفظ این ارتباط تأثیر مستقیمی در ساخت شخصیت ایمانی یک انسان شیعه دارد…و من متعهد شده ام به بعضی از بنیانهایی اشاره کنم که توجه به آنها قدرتی دارند که در کنار دیگر مسائل از نماز و روزه و تلاوت قرآن و دیگر آئین عبادی و شب زنده داری ها و تر ک محرمات و انجام مستحبات … می تواند در جهت معرفتی انسان را به یک نقطه کاملتری برساند….
اولین مورد را که شب قبل به طور کامل درباره آن سخن گفتیم، استقامت و پایداری بود و یاد کردیم که ایمان و عبادت و تقوا بدون عنصر و پایداری و مقاومت در راه خدا و تحمل سختی ها و مشکلات به ثمر نخواهد نشست و نتیجه مطلوب نمی رسد…که ترک گناه و نیفتادن در دام شیطان هم نیاز به صبر و بردباری دارد…و نماز ها،روزه ها و حج و … و ایمان در کنار این استقامت و پایدرای است که می تواند معنای کاملتری پیدا کند…
بعد از آن از زندگانی حضرت زهرا(س) یاد کردیم که آن بانو نه تنها فقط در ۷۵ یا ۹۵ ورز بعد از وفات پدرشان که از زمان طفولیت و از شعب ابیطالب و بعد از آن هجرت از مکه و بعد در شهر مدینه در این مسیر بوده اند…و از آزار و اذیتهایی که دشمنان و کفار داشتند و جنگها و… سختی ها و دشوارهایی که همه روزه داشتند،سخن گفتیم!!!که زهرا(س) در دفاع از اسلام و ارزشهای رسالت پافشاری نمود و استقامت و پایداری داشت و این خریدن سختی ها به جان و آغوش باز کردن برای دشواری ها یکی از رموز عرفانی اهل معرفت است…
باید بدانید که هیچ یک از انبیا و اولیا و اوصیا از این استقامت و صبوری جدا نبوده اند و نه تنها اولیا خدا که شاگردان آنها هم و دیگر شیعیان آگاه و اهل عمل و کامل نیز در طبق اولیا در این مسیر ها گام برداشتند…اینجا مقصود من جهات معنوی و ایمانی است،اینکه انسان در سیر و سلوک معنوی برسد به جایگاه کاملین از اهل معرفت و طوری بشود که گرفتاری و مشکلات او را از کوره به در نبرد و زبانش و دستش به گناه آلوده نگردد و خدای ناکرده از مسیر تقوا و عبادت فاصله نگیرد و بدانید که آن نماز و روزه و حج و … موقعی به کمال می رسد و تداعی و درخشندگی به زندگی معنوی می دهد،که با اینها همراه شود….
اینکه دیشب از بلعم باعورا نام بردم و یا مانند آنها سعد ابی وقاص و ثعلبه ها وشریح قاضی…کسانی که نتوانستند خویشتندار باشند و نتواستند صبوری کنند و در مسیر ایمان باختند آنچه را که باید نگاه می داشتند و هراسی کردند و ترسیدند و دچار اضطراب شدند و سرمایه معنوی خود را ازدست دادند..!از این جهت بود که پایداری و استقامت در راه خدا و حفظ ارزشهای ایمانی نداشتند…
این ترجیع بند محتشم کاشانی که بر دیوار های همین حسینیه نیز نقش بسته از این واقعیت سخن می گوید…
بر خوان غم، چو عالمیان را صَلا زدند…..اول صلا به سلسله‏ى انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید، آسمان طپید….زآن ضربتى که بر سر شیر خدا زدند
و این بیت بعد از همین روزهای مدینه سخن می گوید
آن در که جبرئیل امین بود خادمش….اهل ستم به پهلوى »خیرالنّسا« زدند
و قصه دری که به پهلو زده شد…!
انبیا و اوصیا و حجج الهی همه این بزرگوارن در این میانه نمونه های مسجمی هستند از استقامت وپایداری…هم در مقابل دشمنی های بدخواهان و سختی و مشکلاتی که به وجود می آوردند و هم در مقابل سختی های روزگار و برای رسیدن به خشنودی و رضایت و ملاقات رحمت خداوند…و باید انسان خودش را در این میانه به این صبوریها و بردباریها عادت دهد…که قرآن در آیه ۱۵۳ بقره اول صبر را یاد کرد و می گوید از آن یاری بگیرد و بعد از نماز سخن بی میان آورد…
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ
ای اهل ایمان، (در پیشرفت کار خود) از صبر و مقاومت کمک گیرید و به ذکر خدا و نماز توسّل جویید که خدا با صابران است.»
که این صبر و استقامت با مورد بعد که خواهم گفت همراه و نزدیک به هم هستند،یعنی با یک بنیان بزرگ دیگر به نام هزینه گزاری…که انسان باید خرج کند از مال،جان و آبرو…
و در طول تاریخ تشیع نمی توان کسی از بزرگان و مشایخ جامعه شیعه را سراغ بگیرید که بدون این سختی و دشواریها و توجه به این بنیان ها و هزینه گزاری ها مسیر هدایت و تقوا و ایمان را پیش رفته باشد…کاملا صبورانه و بردبارانه تحمل کرده اند که نمونه های فراوانی را میتوان ذکرکرد…

بگذارید از استاد ابوی خودم،مرحوم آیت الله شیخ علی تألهی بگویم که در زمان جنگ جهانی اول و دوم و زمانیکه در برخی از شهر ها و روستاهای ایران قحطی پدیدار شده بود و مسبب آن استعمار بریتانیای کبیر(انگلس

تان) بود و وضعیت بسیار سخت و دشواری را بر جامعه تحمیل کرده بود-البته آمار دقیقی از تعداد افرادی که به خاطر آن تلف شدند،در دست نیست اما برخی منابع از جمعیتی حدود ۱۰ تا ۱۱ میلون نفر سخن گفته اند، که در آن گرسنگی ها جان سپردند و البته به حقیقت به شهادت رسیدند…!-
و ایشان نقل می کردند از استاد خود حضرت آیت الله بروجردی که در بروجرد در برابر این قحطی و دشواری ها استقامت و پایداری نمودند و نیز هزینه هم کردند و میگفتند:نه تنها صبوری و بردباری داشتند و نماز و درس و ایمان خود را حفظ کردند بلکه هر چه از املا ک وزمین دارایی و کتابها و از ارث پدران داشتند،همه را فروختند وخرج نان فقرا کردند و بعد از آن که همه تمام شد گفتند:الحمدلله!من امروز یکی از فقرای این جامعه شدم مثل بقیه مردم مثل نادارها و بی چیز ها شدم و احساس خرسندی میکنم و خود آقای تألهی از کمال و معرفت ایشان نقل می کردند که :خودم به تأسی از استادم ایت الله بروجردی هر چه داشتم را فروختم اما تا رسید به کتاب هایم،نتوانستم مثل ایشان از همه کتاب ها دست بشویم هر جه دارم بفروشم و با آنکه توانستم در زمینه بقیه دارایی های از ایشان تأسی کنم اما…!
آری دوستان انسان باید از ثروت و دارایی هایی خودش در مسیر خدا باید بگذرد و تا نگذرید به اون پله های بالای معرفت نرسیده اید و آیت الله بروجردی از عتبات عالیات وقتی مقام اجتهاد رسید برگشت به بروجرد و در آنجا سکنی گزید و آزمایش الهی که رسید…تمام داراییهای شخصی را داد…بعد ها در قم درخشش داشت و بعد از مرحوم شیخ عبدالکریم حائری مرجعیت عامه شیعه را داشت…
خداوند رحمت کند مرحوم آقای ولدی از اهل معرفت بود و ما با او دوستی داشتیم گرچه از نظر سنی خیلی از من بزرگتر بود و با بزرگانی حشر و نشر داشت و از کلام و لحن و نفس او بهره برده بود و درکسوت روحانیون نبود و آدم عادی بود ولی به برکت سید الشهدا درجاتی از معرفت را کسب کرده بود و می گفت:
آقای فلانی اهل ولایت(مقصود آنهایی که مثل منی چند ورزی در خانه اهل بیت سینه زده نیستند و کسیکه اهل این درک از مقامات معصومین را پیدا کرده باشد)نشانه هایی دارند که سفره دار هستند و دیگران از زندگی و دارایی و امکانات مالی او بهره می برند…و دستش درخدمت به دیگران است و اهل خیر هستند …
من بر اساس زندگی و سیره زهرا(س) خودم را متعهد کردم که در دهه دوم ایام سوگواری حضرت زهرا(س) با شما سروران و بزرگواران در بنیان استقامت و صبوری و بردباری بگویم که در کنار علی(ع) و پبامبر(ص)،فاطمه(س) نفر اول بود و نه تنها در این بنیان که در بنیان بعدی یعنی هزینه گزاری هم نفر اول بود؛بین او و دیگر همسران پیامبر(ص) جز خدیجه(سلام الله علیها) این وجود داشت و شما به این خیال هستید که آن بانو فقط با چندتا فضیلت آسمانی چنین جایگاهی و زندگی زمینی متفاوتی را داشت که باور کنید من در هیچ کتابی ندیدم که از چنین رفتاری از زنان پیامبر(ص)سخن بگویند تا بفهمیم که رفتارشان چگونه بوده است، بر اساس گزارشهای صادقانه و راست که باشد..من ندیدم!!!
اما وقتی حتی از راویان اهل سنت بپرسی و در کتب آنها جستجو کنی درباره زهرا(س) و با وجود همه دشمنی ها و کینه هایی که با این بانو داشتند و بسیاری فضائل را نگذاشتند که منتشر شود و سینه و نوشته و نوشته منتشر شود،اما این را نه تنها بزگان شیعه که با همه اینها همان براداران اهل سنت هم نقل می کنند:
که در شب عروسی وقتی خواستند آن بانو را از خانه پیامبر(ص)بیرون ببرند،حضرت رسول الله گفت:دخترم امروز لباسی نو بر تن کن چون شب اولی است که به خانه شوهر می روی و فاطمه(س) امر پدر را اجرا کرد و نه اینکه لباس اشرافی و آن چنانی یک لباس تمیز و نظیف را تن کرد…و از خانه بیرون آمد در حالیکه زنانی از مؤمنان و صحابه و انصار دور ا. را گرفته اند و در میانه راه هنوز چند قدیم از خانه دور نشده بودند که زن مستمندی رسید و گفت:فاطمه جان!دختر پیامبر(ص)،شب عروسی شماست و من مستمندی هستم که این لباس کهنه و مندرس بر تن دارمو هیچ لباس دیکگری ندارم که بپوشم،اگر بتوای جامه ای به من دهید و من را بپوشانید،خداوند به تو پاداش خیر دهد…شاید برخی از اطرافیان گفته باشند که اکنون وقت سؤال کردن نیست!!!بگذار بررای زمانی دیگر….ولی زهرا(س) گفت:کاری با او نداشته باشید… رو به زن کرد و گفت من باید به خانه بروم…و رفت و بیرون آمد و همگان دیدند که آن بانو لباس نو عروسی خود را در پارچه ای پیچیده و به زن فقیر داد و آن زن دعا کرد و اشک ریخت و رفت و زهرا(س) خود با جامه کهنه به خانه علی(ع) رفت…

هزینه گزاری راه ایمان و تقوا بدون هزینه گزاری نمی شودو بدانید که خمس و زکات جلوه ای از هرینه گزاری در مسیر ایمان است…و در همان قرآن برای پایان روزه داری در سوره اعلی چنین گفت:«قد افلح من تزکی، وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى…»یعنی ابتدا بیان کرد که رستگار شده است آنکه زکات دهد

و بعد از آن بیان کرد که نماز به پا دارد(نماز عید فطر)…و این هزینه کردن کم باشد یا زیاد فرق نمی کند…:
گاهی تکه حلوایی را در کام کودکی گذاشتن و دهانش را شیرین کردن و او را شاد کردن است
و گاهی غذایی را سر سفره ای ا زفقرا گذاشتن و آنها را سیر کردن است
و نیز گاهی ممکن است یاری رساندن به در راه مانده ای یا آبادکردن یک مدرسه و یا ساختن یک کتابخانه و حتی چاپ و نشر یک کتاب مفید باشد….تکمیل ایمان و معرفت بدون این امتحان ها نخواهد بود و اولیا خدا را امتحان کرده اند…
مانند علی(ع) که گدای به کفی وقتی که موقع نماز واجب نبود و مردم در مسجد هر کدام مشغول به نماز مستحبی و ذکر و تلاوت قرآن بودند و او گفت که ای مسلمانان خداوند به شما پاداش خیر دهد،اگر نیاز من را برآورید و هیچ کس توجهی نکرد و علی(ع) که در رکوع نماز مسحتبی بود،انگشتر از دست بیرون آورد و اشاره کرد که بیا… و آیه نازل شد!
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ(۵۵-مائده)
جز علی(ع) و پیامبر(ص) و فاطمه کسی را می توانید اینچنین پیدا کنید..!
من اینجا لازم است یک نکته ای را بگویم!!و برخی ناین را نمی گویند و گمان می کنند که همه اینها را می دانند…!
دوستان نه پیامبر و نه علی و نه زهرا(علیهم السلام) هیچکدام از بیت المال مسلمانان ارتزاق نمیکردند و محل درآمدشون از بیت المال عمومی مسلمانان نبوده است و این در تاریخ ثبت شده و خود من ۱۵ سال قبل از این در کتابچه ای که تحت عنوان دولت آفتاب چاپ شد،یاد کردم و دلائل خود را آوردم که علی(ع) نه در زمانیکه در حیات پیامبر(ص) در کنار ایشان بود و نه در زمانی که خانه نشین بود و نه در هنگام زمامداری مسلمانان،هیچگاه به اندازه پول سیاهی از بیت المال را برای خرج ومخارج و رزق و روزی خانواده برنداشت و از آن برای تأمین زندگی مادی خویش بهره نبرد…ولی در مقابل گرفتارها و فقرا و نیازمندان همه و همه در خانه اش بودند و فکر میکنید که علی(ع) از حقوقی که از بیت المال بگیرد، آنها را سیر میکرد نه به خدا!ردسترنج علی تناول می کردند و حتی در دوران خلافت ایشان،از درآمدی که از مزارع کاشته شده توسط خود حضرت بود،اینها را رسیدگی می کردد…
و وای بر آنانیکه از بیت المال آن روز و حتی امروز چنان وچنان بهره می برند و در عوض برای تبلیغات و رسیدن به منافع خود چندر غازی را سر سفره فقرا می برند….!که فرمودند توشه فقرا می دزدند….
چون ما که نمی توانیم…که خود حضرت فرمود به عثمان بن حنیف شهید گفتند:که شما نخواهید توانست به این پایه که من رسیده ام برسید،اما من را کمک و یاری دهید تا شباهتی به امامتون پیدا کنید…!
و آن کارگزار حضرت خود نقل می کند که شبی به کوفه رسیدیم که گفتند امشب همه مهمان سفره علی(ع) هستند و من هم رفتم تا در این شب شام همگانی خدمتی کرده باشم و رفتم در تقسیم غذاها که سینی هایی بود از نان و گوشت و … کمک کرد…در پایان کار حضرت رو به من کردند که فلانی تو هم بنشین و غذایت را بخور و من عرض کردم اگر اجازه ام بدهید می خواهم با شما غذا بخورم و علی(ع) گفتند حال که خودت انتخاب کردی،منتظر باش تا به خانه برویم وکارها که تمام شد،حضرت گفتند بیا ای همسفره امشب ما… و نشستیم و ایاشن گفتند غذای من را بیاورید که کیسه نان خشک جوینی به همراه یک ظرف ماست راداخل آوردند که راوی می گوید من بوی ترشیدگی ماست را به خوبی متوجه شدمو ایاشن گفتند بسم الله!و راوی می گوید من با شگفتی گفتم که یا امیرالمؤمنین من خیال کردم شما هم از همان که اطعام به دیگران داشتید،می خورید و خواستم با شما هم کاسه گردم و من نمیتوانم این غذارا بخورم…و حضرت گفتند:ای داد…بنده خدا!پس چرا گفتی می خواهم با تو هم کاسه باشم و رو به اطرافیان کردند که بروید و از خانه فرزندم حسن(ع) سراغ بگیرد و چیزی برا این مهمان من بیاورید و راوی می گوید آنها رفتند و خود حضرت نان ها را روی زانو می شکستند و بر کاسه ماست ترشیده می بردند و با چه لذتی آن را می خورند و من منتظر بودم تا غذایی از خانه امام مجتبی(ع) رسید…!
آری علی و زهرا و پیامبر(علیهم السلام) از بیت المال ارتزاق نمی کردند و این یک تلقی اشتباه است که برخی دارند و بر این باورند که آنها اینچنین بوده که از بیت المال داشتند و برای فقرا هزینه می کردند،نه عزیزان آنها زندگی خود را با سختی سپری می کردند…

که سوره هل اتی درباره فاطمه(ص) نازل شد و بدانید زمانی نازل شد که آن سرزمین و باغهای فدک-که من در سالهای قبل درباره وسعت و درآمد و محصول آن سخن گفتم که وسعتش به اندازه همین شهر یزد شما بوده-در اختیار علی و فاطمه بوده و زهرا(س) برای نذر خود اندکی جو هم در خانه نداشت و به در خانه شمعون یهودی رفت تا از او سه ساع جو قرض کند…پس دوستان! گندم و جو فدک کجا بود…آری آنها ذره ای از عو

ائد فدک را به خانه نمی بردند و فقط با مدیریت آن بانو و یاری علی(ع) همه آن درآمد و محصول و سود به سفره فقرا و نیازمندان می رسید و چیزی بر انبان خانه زهرا(س) اضافه نمی شد و هیچ زرق و برقی در خانه زهرا(س) نبود….!
و حال شما مقایسه کنید با عایشه همسر پیامبر(ص) که در دورانی که ابوبکر(پدر عایشه) خلیفه بود،حقوقش از بیت المال افزایش یافت و وضعیت او به لحاظ اینکه دختر خلیفه بود ملاحظلات فوق العاده ای داشت و این پرداخت حقوق را نه تنها عمر ادامه داد که بر میزان آن هم افزود و مطابق با سهم دیگران که بالا برد،آن را نیز افزایش داد ولی در دوران عثمان به جهاتی که خود در نظر داشت برای پیشبرد اهدافش، حقوق دیگران از بنی امیه و برخی افراد را بالا برد ولی سهم عایشه را افزایش نداد تابتواند بر سهم دیگران از خویشاوندان خود و… مثل ولید عقبه و امثال اینها بیفزاید و همین اسباب درگیری عایشه با او شد که دوستان خودتان بروید و در کتب برادران اهل سنت و از زبان آنها این را نگاه کنید…که عایشه با این کار مخالفت نمود و به عثمان اعتراض کرد و او جواب سربالا داد و عایشه در روز جمعه و بعد ازنماز جلو مردم می آمد و پیراهن پیامبر(ص) را جلو مسجد مدینه دست می گرفت و می گفت هنوز این پیراهن نپوسیده که سنت پیامبر(ص) را زیر پا له می کنند،بکشید این یهودی را(عثمان)..وکشتند…!
و اما زهرا(س) تمام مایملک خود و نان سفره خود را به فقران میداد که حتی در آن سه روز با آب روزه گرفتند و افطار نمودند تا اسیر،فقیر،مسکین را سیر کنند…سوره هل اتی بر قلب پیامبر(ص) در وصف او نازل شد…
و آنوقت دیگران منتظرند تا سهم علاوه تری از بیت المال ببرند…تفاوت از کجا تا کجا ست…
هزینه گزاری جانی شق دوم است شکل عالی آن می شود همین عزیزانی که عکسشان زینت بخش مجلس شده است،یعنی شهادت…و اینجا ریختن خون فقط مقصود نیست که گاهی این بخش با هزینه گزاری مالی همراه میشود و شهادت راه خدا از وجوههای بزرگش است و اعلی و اتمش هست و وقتی که شما یک ساعت عمر خود را می گذارید تا به همین جلسه روضه و سخنرانی یا بحث خوبی از نهج البلاغه و تفسیر قرآن برویدیا در یک گفتگوی علمی-دینی شرکت می کنید دارید از جان خود مایع می گذارید…که هم هزینه مالی کردید و هم هزینه جانی از عمرتون…
که علی(ع) درسخنی فرمود:وجود و جان شما بهایی دارد و بهای آن بهشت است و جز به کمتر ازآن نفروشید!!! کسی که بخواهد راه خدا را طی بکند و به کمال معنویات برسد و با فرشتگان همنشین گردد و به قامت اوصیا الهی نظری بهش بشود و محل پایی پیدا بکنه و به دیدار امام زمام نائل بیاید…باید از جان و مال و عمر خود هزینه کند…
و بخش سوم هزینه کردن از آبرو و حیثیت است…!
شما خیال می کنید که برای زهرا(س) این هزینه گزاری و این دفاع از حق علی و رسالت پیامبر(ص) ارزان تمام شد…
که من بمیرم برای غربتت و مظلومیت آن هنگام که آمدی به مسجد مدینه و سخن ها گفتی و از قرآن و پیابمر(ص۹ دلائلت را با منطق و برهان به میان آوردی و آن دور افتادگان از خدا را خامشو و لال کردی…ولی چگونه پاسخ دادند و چه توهینی کردند که من خودم فقط دوبار نمیدانم چه شد که آن حرف های زشت خلیفه اول را بر زبان آوردم و همان موقع که روز شهادت آن بانو بارها و بارها از محضر امام زمان(عج) عذر خواهی نمودم… و نفرین برآنان که توهین کردند و فاطمه(س) دیگر پاسخی نداد که شأن او نبود که توهین کند و فقط گفت این را به قیامت حواله می کنم تا خدا بین من وتو قضاوت کند و زهرا(س) نیز همانجا خاموش شد و دیگر سخنی نگفت و کدام زنی را با چنین جایگاه و منزلت آسمانی سراغ دارید که در طول حدود ۱۰۰ روز بعد از وفات پیامبر سیلی ها خورده باشد و بازویش آسیب…و پهلو و سینه اش را شکسته باشند…اگر بوده نشان ما بدهید…!
و اولیا خدا اینچنین بودند که قرآن را نگاه کنید که آیا بانوی پاکیزه ومقدس حضرت مریم(س) وقتی عیسی را روی دست داشت تا این عظمت را نشان دهد و به میان مردم آمد با گل و استقبال گرم و سلام و صلوات آمدند…خیر!! و گفتند:
«یَا أُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا(مریم/۲۸)
ای خواهر هارون، تو را نه پدری ناصالح بود و نه مادری بدکار (پس تو دختر بکر از کجا فرزند یافتی
و این چه کاریست!!!…

من بمیرم برای اون بانویی که سیلی ها خورد و تازیانه ها بر بدنش نشست که با چنین جایگاه آسمانی ای که در پیشگاه خداوند داشت،خود را و جسم خود را خرج هدایت من و شما و دفاع از ولایت علی(ع) نمود….و بیاید و کارهای غلط را نکنید و از اون درنگهایی که دارید دست بردارید….
صلی الله علیک یا مولاتنا یا فاطمه الزهرا…که داغ رفتن تو پشت و زانوی علی را شکست….
پس از تو به آهنگ ماتم نشستم،فاطمه جان
از این داغ سنگین خدایا شکستم
تو درد دل خود که با من نگفتی فاطمه جان
همه شب هم از درد پهلو نخفتی!
چهلم زهرا(س) گذشته

ست و علی(ع) را دارند از خانه بیرون می آورند که همنیکه وارد حیاط شد…فاتح قلعه خیبر است اما تا نگاهش به در نیم سوخته افتاد، زانوان علی لرزید و صدای ناله اش بلند شد،روی خاک نشست…گریه ها کرد…
تو رفتی و شد علی تنها، بر سر قبرت خون جگر مانده
به یاد آن سینه پر خون، یادگاری بر میخ در مانده
ولی عزیزان اینجا علی(ع) را اصحاب با وفا بودند و تسلی خاطر دادند،من بمیرم برای سید الشهدا و خاندان اهل بیت، آن لحظه و ساعتی که سکینه شیرین زبان امام حسین(ع) صدا زد،باباجان بلند شو و عمه ام را نگاه کن که چگونه بر بدنش تازیانه ستم و جفا….!
منابع:
۱- -http://wiki.ahlolbait.com

‍ السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده

‍ ‍ ‍ 🔲 سخنرانی

▪️ یزد، بلوار جمهوری، کوچه قبا، کوچه پشت مسجد قبا، منزل آقای ملک (دستاران)
از جمعه ۴ تا سه شنبه ۸ بهمن ۹۸
ساعت: ۱۸:۳۰ تا ۱۹:۱۵
موضوع:
اهمیت احکام دین و نسبت ما با احکام مذهب

🔸🔸🔸؛
🔘 موضوع ۹۷:
«پیدایی فاطمه (سلام الله علیها)»

موضوع سال ۹۶: «رفتارهای اعتقادی شیعه»
(گزارشی توصیفی از مجموعه رفتارهایی است که بنا بر اعتقادات شیعه جزوی از ایمان و بلکه ثمره و محصول آن است. این رفتارها در متون معتبر شیعی با عناوین کلی و گاهی اصطلاحات خاص در مذهب تشیع، شناسانده شده اند. عنوان هایی مانند تسلیم، تکریم، توسل، تفدیه، تحبیب، وو…)

موضوع سال ۹۵؛ “هدایت طلبی از مشکات فاطمه(س)”

‍ السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده

‍ ‍ ‍ 🔲 سخنرانی

▪️ یزد، خ سلمان (ره)، کوچه بیمارستان گودرز، دست راست کوچه سوم، مسجد بلال
از جمعه ۴ تا چهارشنبه ۹ بهمن ۹۸
ساعت: ۷ تا ۷:۳۰ صبح

موضوع:
بانوی نمونۀ اسلام

)”

🔹 گزیده ای سخنرانی حجت‌الاسلام انصاری در منزل آقای ملک یزد(شب اول-۴ بهمن)

توسط محمد حیدری

من از سال ۹۵ که توفیق حضور در جمع ایمانی شما دوستان و سروران را دارم، درباره موضوعات مختلفی سخن گفتم که در سال ۹۵ درباره احکام و وظائفی دینی ای که مذهب تشیع بر وظیفه ما نهاده است و ما به جهت شیعه بودن ملزم به رعایت آنها هستیم، سخن گفتیم و در سال ۹۶ از نسبت هایی که ما باید بر ائمه معصومین داشته باشیم در پیوند با آن وجودهای نوراین در حدود ۶ مورد را بیان کردیم و در سال گذشته یعنی سال ۹۷ مباحثی را درباره وجود نورانی حضرت زهرا(س) بیان کردیم و موضوعی را تحت عنوان پیدایی حضرت زهرا(س) در نظر گرفتیم و به اندازه فهم و توان خودم سعی کردم نقش روشن و برجسته آن بانو در تاریخ تشیع را با استفاده از متون دینی برایتان بیان کنم…اما امسال به روش معمول خود تامل هایی داشتم، ولی تقدیر بر این نبود که مباحثی را مثل سال قبل درباره آن وجود نورانی در این مجلس بیان کنم و قسمت این شد که درباره کلیت دین و مباحث و احکام جامع تشیع همانند سال ۹۵ و ۹۶ با شما سخن بگویم که هنوز مواردی باقی مانده است و در آن جلسات نتوانستم موارد زیادی را با شما در میان بگذارم…
قبل از هر چیز لازم می دانم یک مقدمه ای بسیار مهم را برایتان بیان کنم که شما توجه دارید که احکام و آداب و رسوم همه ادیان الهی به صورتی کلی و به قول امروزی مانند یک بسته منسجم می باشد و هر کسی که آن دین و آئین را پذیرفت،باید بر کلیت آن احکام باور و التزام و عقیده داشته باشد که اگر به کلیت و جامعیت آنها ایمان نداشته بشاد،مؤمن و معتقد به آن دین به حساب نمی آید،مثلا اگر مسلمان است باید بر هر آنچه که از سوی خداوند متعال بر قلب مبارک پیامبر(ص) نازل شده است ایمان و باور داشته باشد و این غیر از آن است که شما فکر کنید باید به همه آنها آگاهی وعلم داشته باشد و این دوتا مطلب است یعنی وقتی شخصی می گوید مسلمان هستم باید به همه آنچه که پیامبر از سوی خدا به عنوان جامعیت دین مبین اسلام آورده ،ایمان داشته باشد و معتقد باشد و خود را ملتزم به آنها بداند ولی لزوما نباید همه آن موارد به صورت جامع علم و آگاهی داشته باشد که حتی شما نخواهد داشت که حتی شما اگر همین الان از یکی از فقهای جامع شرایطی که هستند بپرسید:قطعا خواهد گفت که من به همه احکام و دستورات دین به صورت جامعه آگاهی و علم ندارم…!
پس تا اینجا متوجه شدید که یک انسان مؤمن باید به همه احکام و دستورات دین هر چه که باشد از احکام پنجگانه(واجب،مستحب،حرام،مکروه،مباح)،به مجموعه آن اگر چه به اجمال، ایمان باور و عقیده داشته باشد که اگر مثلا ما فرضا ۱۰۰۰ تا احکام داریم و کل دین مجموعه ای از این ۱۰۰۰ احکام باشد،شما باید به همه آنها باور و عقیده داشته باشید اما شاید تنها به ۵۰۰ تا یا ۲۰۰ تا از آنها علم و آگاهی پیدا کردید و که در باب آن مواردی که آگاهی ندارید،دو امکان وجود دارد که یا مقصر می شوید و یا قاصر یعنی یا اینکه امکانات و شرایط لازم و کافی برای فهم و آگاهی پیدا کردن برای شما مقدور بوده و شما کوتاهی نموده اید که در این صورت مقصر محسوب می شوید و یااینکه شرایط و امکنات و موقعیتتان طوری نبوده است که بتوانید علم وآگاهی نسبنت به آنها پیدا کنید که در این صورت قاصر به حساب می ایید و بر شما تکلیفی نبوده است…
و مطلب دیگر آن است که حال که مثلا ۲۰۰ یا ۵۰ مورد را آگاهی دارم وظیفه من چیست؟آیا باید به همه آنها عمل کنم و موظف به رعایت همه آنها هستم و چه تکلیفی دارم…!؟؟
به عنوان نمونه از خاطرات خودم که آن زمانیکه در یکی از حوزه های علمیه به عنوان مدیر خدمت می کردم و به حقیقت عرض میکنم فقط خدمت م یکردم ونه اینکه پستی رسمی داشته باشم و…!یک روز ظهری در کنار حوزه مدرسه مشغول وضو گرفتن بودم که گفتند جمعی آمده اند و یم خواهند با شما صحبت کنند و وقتی آمدند که مرد و زنهایی بودند که گویانسبت خویشاوندی با هم داشتند و بعد سؤال کردند که حاج آقا آیا زن برادر به آدم نامحرم است!و با تعجب می پرسیدند؟؟؟گفتم بله هزیزان زن داداش آدم که به آدم محرم نمی شود و بعد معلوم شد که اینها به این مسئله فقهی آگاهی نداشتند و فکر می کردند که محرم است و وقتی مضطرب شده بودند که چه باید کنند و تا اینجا حکمشان چیست…و ما وقتی بررسی کردیم دیدیم اهل روستایی در آن نزدیک یبودند و این عدم آگاهیشان به دلیل نبود امکانات و شرایط بوده و وگفتیم که شما قاصر بودید و از این به بعد رعایت کنید…!

مواردی دیگر هم می توان نام برد مثل اینکه شما وقتی به ذی رحم خود هدیه بدهید یا بگیرید این هدیه قابل برگشت نیست…!و شاید بسیاری از شما بر این مسئله واقف نباشید ولی وقتی که متوجه شدید باید به آن عمل کنید!
پس خلاصه مطلب اینکه دین یک مجموعه ای از احکام و دستورات است و انسان دیندار باید به کلیت آن عقیده داشته باشد،چه آگاه باشد و چه نباشد و اگر قا

☑️ سخنرانی

▪️ ️یزد، صفاییه، بلوار فلسطین، شهرک فرهنگیان، مسجد امام سجاد(ع)

دوشنبه ۷ و سه شنبه ۸ بهمن ۹۸
صبح ساعت ۱۰:۴۵ تا ۱۱:۳۰
موضوع؛
🔶🔶🔶

‍ 🍁
🔷 بیست و یکمین جلسه پژوهش های دینی یک (سال ۹۸)

دوشنبه ۷ بهمن ۹۸

ساعت ۱۶ تا ۱۷:۱۵

دستور جلسه؛
۱) گفتگو و بررسی مقالات در موضوع عدالت، اخلاق و مظلومیت

میبد، مجموعه فرهنگی امام صادق(ع) میبد، اتاق پژوهش

🔹 یادآوری: جلسه عمومی نیست.

http://www.h-ansari.net/wp-content/uploads/2019/01/IMG_20190114_152907_129.jpg

‍ ‍ ‍ السلام علیک أیّتها الصدیقه الشهیده

🔲 سخنرانی
▪️ یزد، خیابان مهدی(عج)، کوچه فردوسی، ک فرعی کربلایی اکرمی،
منزل جناب آقای حاج صادق کربلایی اکرمی (فصیحی)
مجلس سالانه به مناسبت سوگواری ایام فاطمیه (س)
🔘 دو‌شنبه ۷ تا پنجشنبه ۱۰ بهمن ۹۸

ساعت: ۲۰ تا ۲۰:۴۵

موضوع:
🔸🔸🔸مروری بر عناوین مباحث گذشته:
موضوع سال ۹۷:
بررسی امکان سوء استفاده از نام و محبت حضرت زهرا(س)

🔘 موضوع سال ۹۶:
بررسی فرامتنی خطابه های فاطمی (س)
همچون سال گذشته به عوض پرداختن به متن خطابه ها بر مسائل برون متنی تاکید خواهد شد که بر درک و دریافت بهتر مقاصد حضرت فاطمه سلام الله علیها از گفتارهای هدایتگر خود، در نطر داشته اند. مانند؛
— ارزش وجایگاه بیان،
— نگاهی به خرده گیری ها در این زمینه،
— تحلیل گزاره ی “کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم”،
— اهمیت پس زمینه های پیشینی و پسینی مؤثر در پذیرش پیام،….

🔘 موضوع سال ۹۵:

بررسی فرامتنی در باره خطابه فاطمه(س) در مسجد پیامبر(ص)
(در پیوند با دو مسئله حقوقی، فقهی ارث و دادرسی)

‍ السلام علیکِ یا فاطمه الزهراء

‍ ‍ ‍ 🔲 سخنرانی

▪️ میبد، بعد از میدان هلال احمر، مسجد فاطمیه (س) بیده
چهارشنبه ۹ بهمن ۹۸

ساعت: ۱۱ تا ۱۱:۴۵

🔘 موضوع:
🔸🔸🔸؛

بابی و امی و نفسی و اهلی و مالی یا بضعه النبی، صلوات الله و سلامه علیک و لعنه الله علی ظالمیک

▪️ سخنرانی

یزد، بلوار جمهوری، مسجد قبا
چهارشنبه ۹ و پنجشنبه ۱۰ بهمن ۹۸

ساعت ۱۸:۱۵ تا ۱۹

به مناسبت سالگرد درگذشت شادروان حاج محمود علی مندگاری
موضوع:

السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده

‍ ‍ ‍ 🔲 سخنرانی

▪️ یزد، بلوار جمهوری، مسجد شهید کمال اسلامی
سوگوارهٔ ایام فاطمیه (سلام الله علیها) و تعظیم شعائر اهل بیت (ع)
با یادکرد سالگرد چهارم شادروان حاج ابوالقاسم جلیلی (پدر آقای دکتر حسین جلیلی و اخوان گرامی)
🔘 چهارشنبه ۹ تا جمعه ۱۱ بهمن ۹۸

ساعت: ۱۹:۱۰ تا ۱۹:۵۰

🔘 موضوع:
▪️▪️موضوع سال ۹۷:
دنبالهٔ سیر تاریخی جریان ستیزه‌گر با فاطمه زهرا(س)

خطبه فدک و تلاش برای حذف آن

در کتاب الفاضل فی صفه الادب الکامل از ابو الطیب محمد بن احمد بن اسحاق بن یحیی الوشاء (د. ۳۲۵ ق) و از شاگردان و راویان عالم شیعی محمد بن زکریا الغلابی خطبه فدک با سند نقل شده. او ادیب و نویسنده ای است پر اثر که تمایلات شیعی روشن داشته است. کتاب دیگر او الموشی است که آن هم چاپ شده. جالب است که در دو نسخه خطی از کتاب الفاضل درست تمام خطبه فدک را ناسخان حذف کرده اند (درست نقص نسخه با آغاز متن خطبه فدک شروع می شود و با پایان آن تمام می شود، به همین سادگی). خوشبختانه محقق فاضل امانت به خرج داده و این سند ارزشمند و تاریخی را بر اساس نسخ دیگر کتاب در طبع خود ماندگار کرده است (ص ۲۱۰ تا ۲۱۳). به بسیاری از نسخه ها نمی توان اعتماد کامل داشت و البته دیده ام که به بسیاری از چاپها نیز.

🔸 مطالب رسیده از شما سروران

وقت به خیر و سرشار از صفا و آرامش ان شاءالله!

یک ساعتی است که همه خوابیده‌اند…..خواندن سوره ای قران را بهانه کرده‌ام تا بی خوابی ام را توجیه کنم.
بعضی وقت ها دلم می خواهد حروف و کلمات را مثل خمیرهای رنگارنگ بازی، در دستم مچاله کنم؛ درست مثل کودکی، که به خیال خود می خواهد مجسمه ای زیبا بسازد؛ اما نمی تواند!
آنچه می سازد، با آنچه در ذهن دارد آنقدر متفاوت است، که کلافه می شود و همه را در مشتش له می کند.
گاهی اصلا کلمات به درد نمی خورند!
ردیف کردنشان نه دردی را دوا می کند، نه حسی را دقیق انتقال می دهد، نه اشتیاقی را درست معنا می کند!
این است که بیشتر وقت ها، بار همه ی این احوالات بردوش دل می ماند!

“خدا حفظتان کند”! و غرق در آرامش و رحمت کند مادری را که چنین برومند فرزندی به بار آورده!
چه منبری بود امشب، و چه منبری! و چه حالی!
خدا عاقبت خیرتان دهد!
h-ansari.net

🌺 سخنرانی

💠 موضوع: پژوهشی در دعای ندبه،
🔹جمعه ۱۱ بهمن ۹۸

🔸دعای ندبه: ساعت: ۷:۱۵ صبح
🔹 سخنرانی:ساعت ۸ تا ۸:۴۰

♦️یزد، میدان مارکار، خیابان دهم فروردین کوچه دروازه قصابها، مجتمع کوی تل

🔹🔹چکیده بحث …
دو ویژگی مهم در رسالت و وصایت (جانشینی) یکی مسأله «استحفاظ» و دیگری «زمان‌بندی» است. مقام استحفاظی با انگیزه یا مسئولیت شناسی حفاظت تفاوت دارد. استحفاظ یک وظیفه انتصابی و ماموریتی است و حفاظت کردن پاسخ دادن به حس مسئولیت شناسی است. با این معنا به خوبی جایگاه اوصیایی الهی آشکار می شود و وظایف آنان در حوزه استحفاظی از دین و جامعه دینداران به آسانی قابل درک می شود. همچنانکه توجه به ویژگی زمان‌بندی نیز کوتاه و دراز بودن دوران رسالت و امامت و امر زمانی غیبت را فهم پذیر تر می سازد.
http://www.h-ansari.net/wp-content/uploads/2018/01/238225309_197063-978×1024.jpg

☑️ سخنرانی

▪️ ️میبد، فیروزآباد، مسجد دوازده امام(ع)

مناسبت چهلم درگذشت شادروان حاج مسعود جانب اللهی

جمعه ۱۱ بهمن ۹۸
صبح ساعت ۱۰:۴۵ تا ۱۱:۳۰
موضوع؛
بهرۀ ما از یاد امام عصر ارواحنا فداه

🔶🔶🔶

☑️ سخنرانی

▪️ ️یزد، خیابان امام(ره)، حسینیه شهید صدوقی(ره) مسجد حظیره

مناسبت درگذشت شادروان محمدعماد ملانوری
(از فعالان نورپردازی و صدابرداری استان یزد)
از طرف شرکت پیشتازان صدای برتر

یکشنبه ۱۳ بهمن ۹۸
صبح ساعت ۸:۱۵ تا ۸:۴۵
موضوع؛

‍ 🍁 اوج پژوهش ها را در جمع آمدن احساس و عشق و خردمندی می توان دید آنگاه که یکجا و در کنار هم اتفاق بیفتد. رخداد چنین نمونه هایی شاید بسیار اندک باشد اما قابل ملاحظه و پر اهمیت است.
🔷 بیست و دومین جلسه پژوهش های دینی یک (سال ۹۸)

دوشنبه ۱۴ بهمن ۹۸

ساعت ۱۶:۳۰ تا ۱۷:۴۵

دستور جلسه؛
۱) گفتگو و بررسی مقالات در موضوع عدالت، اخلاق و مظلومیت

میبد، مجموعه فرهنگی امام صادق(ع) میبد، اتاق پژوهش

🔹 یادآوری: جلسه عمومی نیست.

http://www.h-ansari.net/wp-content/uploads/2019/01/IMG_20190114_152907_129.jpg

🌺 سخنرانی
حجت الاسلام حسین انصاری

💠 موضوع: پژوهشی در دعای ندبه،
🔹جمعه ۱۸ بهمن ۹۸

🔸دعای ندبه: ساعت: ۷:۱۵ صبح
🔹 سخنرانی: ساعت ۸:۳۰ ۹

♦️یزد، میدان مارکار، خیابان دهم فروردین، کوچه دروازه قصابها، مجتمع فرهنگی کوی تل

ارادت ورزی به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف راههای فراوانی دارد.

مانند یکی از ارادتمندان آستان حضرت که در سالروز تولدش کتاب «مکتوب سبز» هدیه داده است.

طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری…

انا لله و انا الیه راجعون
رحلت واعظ متقی و اهل ذکر، دلدادۀ سالار شهیدان و عاشق حریم نورانی رضوی، راوی قصه های اهالی معرفت و درس آموختۀ محضر خوبان عصر خویش، حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد دعایی را به محضر امام عصر ارواحنا فداه و خاندان گرامی ایشان به ویژه جناب سید محمد دعایی و همه اهل ایمان خاصه مردمان مؤمن استان یزد، تسلیت می گویم و برای آن فقید سعید، علو درجات مسئلت می نمایم.
حسین انصاری
۱۹ بهمن ۹۸

▪️یادداشت فرزند در رثای پدر گرامی شان، سید واعظان شهر

⚫️ کلُّ مَنْ عَلیها فَان وَ یبقَی وَجْهُ رَبَّک ذوالجلالِ والاکرامِ

▪️پدر گرچه خانه ما از آیینه نبود اما شکوه مهربانی عالم در روشنای حقیقتِ چشمان شما همواره قلب‌هایمان را سرشار از نور می‌ساخت و روزهایمان را بدرقه می‌کرد تا امروز در فراق این عظمت به معنای جاودانگی به درگاه پروردگار برسیم.

▪️۷۰ سال نوکری اباعبدالله‌الحسین (ع) و صدایی برآمده از زمزمه‌های عاشورایی، دلی که افتخار خادمی افتخاری برای زائران و عاشقان آقا علی‌بن موسی‌الرضا را بیش از ۳۰۰ بار به پنجره فولاد گره زد و برای درماندگان طلب حاجت کرد.

▪️از مولا علی آموخته بودی هرجا که جای مهر پدر خالی است، می‏‌توان پدر بود تا جامعه را از یتیمی، بی‏‌مهری و جهل، رهایی بخشید؛ آن وقت است که می‏‌توان خیبر دل‏‌ها را فتح کرد و تو چه نیک بر منبر پیامبر در شهرهای مختلف ایران و کشورهایی از جمله کویت، امارات، عمان، پاکستان، هندوستان, عراق، سوریه و انگلستان تکیه زده و علم و دین، شرع و ولایت را به توصیه در کسب رضایت الهی و خدمت به مردم پیوند زدی.

▪️امروز چه بی‌تابانه به دیدار حق شتافته‌ای و تسبیح و انگشترت در میان سجاده تنها بهانه برای رفع دلتنگی‌هاست؛ در ایام شهادت حضرت ام‌البنین مادر شهدای کربلا، شال عزا بر گردن انداخته‌ایم و امید داریم که روح بلند و ملکوتی‌ات همنشین مادرمان زهرای مرضیه(س) باشد و کمالات و بزرگی‌ات الگویی همواره ماندگار برای ما.

▪️مرگ یاران همه سخت است عزیزان اما، ماتمی سخت‌تر از مرگ پدر نیست که نیست.

▪️روحت شاد و یادت جاودانه

▪️سید محمد دعایی
۱۹/بهمن/۱۳۹۸

‍ ____________
‍ ‍
🔲 سخنرانی

▪️ یزد، جنب میرچخماق، کوچه بیت مرحوم آیت الله علومی، حسینیه مزار سید قوام الدین،
به دعوت جناب آقای جمالی پور

مناسبت بزرگداشت یاد حضرت ام البنین علیها السلام

🔘 سه‌شنبه ۲۲ بهمن ۹۸
ساعت: ۱۹:۳۰ تا ۲۰

موضوع:
🔸🔸🔸؛

____________
▪️سخنرانی در حسینیه سید قوام الدین، یزد، ۲۲ بهمن ۹۸

جایگاه و شخصیت حضرت ام البنین(ع)

گزارشگر: محمد حیدری
دوستان از آن جهتی که عزیزان برپا کننده این مجلس به یاد وفات بانوی مکرمه حضرت ام البنین(ع)، این جلسه را برپا کرده اند،من نیز قصد دارم سخنانی را پیرامون شخصیت بزرگ و نورانی آن بانو با شما در میان بگذارم:
دوستان!انتخاب آن بانو برای همسری، از سوی شخصی مثل حضرت علی(ع) که بعد از شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) اقدام نموده بود،خود می تواند گویای بزرگی و عظمت اخلاقی و رفتاری،کمالات ،کرامتها و ویژگی های شخصیتی آن بانو باشد، که در روایات شیعی ما این مطلب آمده که قطعا بسیاری از شما نیز از سخنرانان و منبری ها این را شنیده اید که بعد از شهادت حضرت زهرا(س)،حضرت امیر(ع) به اطرافیان معیار های خود را برای انتخاب همسر بیان کردند و در نهایت با معرفی جناب عقیل-برادر حضرت- این بانو که فاطمه کلابیه نام داشت را به همسری خود برگزیدند و بعدها لقب ام البنین(مادر پسران) را گرفت چرا که ۴ فرزند پسر برای علی(ع) آورد…
اما موضوع مورد نظر من این است که برخی از گذشته تا امروز به این گزارشها و سخن هایی که در ارتباط با حضرت ام البنین(ع) یا بعضی دیگر از شخصیت های تاریخ تشیع بیان می شود،با نگاه شک برخورد می کنند و با حرفهایی که می زنند قصد دارند تردید هایی را پیش آورند و می گویند:آیا این سخنانی که گفته میشود و این گزارشهایی که شما شیعیان درباره جناب ام البنین ذکر می کنید واقعی است؟؟؟ با این کار تردیدی را نمایان می کنند که آیا اینها راست است یا درسته…!که دوستان! این تردید بی وجهی است…چرا که برای این تردید بی وجهه علل مختلفی را می توان ذکر کرد،که درکتب قابل اعتنای ما موجود هست و کتاب های تاریخی و حدیثی ما از ام البنین(ع) به عنوان یک شخصیت برجسته یاد شده است که هم خودشان و هم خاندانشان ویژگی های بارز و برجسته ای داشته اند!
پس اول اینکه خود این گزارشها،گزارشهایی سست و بی پایه نیست..اما ممکن است کسی خارج از جامعه شیعه باشد و اینها را نپذیرد،که من برای شما به عنوان نمونه ۴ استدلال را در این ارتباط در ادامه خواهم گفت:
۱- اولین استدلال برای شخصی که منکر گزارشهای شیعه باشد،این است که آیا او علی(ع) را بعد از پیامبر(ص) اتقن و اعلم و افهم ترین در بین صحابه می شناسد یا نه! و من گمان نمی کنم
که نه تنها در تاریخ اسلام که در دیگر ادیان و مذاهب کسی را نمی توان پیدا کرد که اگر چه علی(ع) را به عنوان وصی و جانشین پیامبر(ص) نشناسند،اما او را آگاه تر و عالم تر و فهیم ترین فرد بعد از پیامبر(ص) در بین اصحاب بر نشمرد که یهودیان و مسیحیان نیز بر این عقیده اند مانند جرج جرج داق ها و سلیمان کنتانی ها…که در تاریخ بوده اند و به افضلیت و اعلمیت علی(ع) مهر تأیید زده اند؛پس حال کسی مانند علی(ع) قطعا در انتخاب همسری اینقدر دقت و تأمل ها را خواهد داشت که چه کسی را انتخاب کند،که پیامبر(ص) فرموده بودند:
«اَنکِحوا الاَکفاءَ و انکَحوُا فیهم وَ اختارُوا لِنُطَفِکُم (وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۲۹)
به همگنان زن بدهید و از همگنان همسر بگیرید و برای داشتن فرزند بهتر و صالح، انتخاب و گزینش کنید.»یعنی توصیه شان این بوده که انتخابهای عالی را انجام بدهید…و حاشا و کلا که کسی مانند علی(ع) از سخن پیامبر(ص) جدا باشد! و دوستان قصه ازدواج که مثل داستانهای هزار و یک شب خلفای ملعون عباسی که نیست و ازدواج فقط برای ارضا شهوت که قرار نیست،باشد….راه و رسم خودش را دارد و باید انسان به بهترین انتخاب برسد…
که پیامبر(ص) د رسخنی دیگر خطاب به مسلمانان چنین فرموده اند:
«أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِیَّاکُمْ وَ خَضْرَاءَ اَلدِّمَنِ قِیلَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَا خَضْرَاءُ اَلدِّمَنِ قَالَ اَلْمَرْأَهُ اَلْحَسْنَاءُ فِی مَنْبِتِ اَلسَّوْءِ…اى مردم! از گل‌هایى که در اثر فضولات چارپایان روییده، برحذر باشید.
پرسیده شد: اى پیامبر خدا! این گل‌ها چیست‌؟
فرمود: زن زیبایى که در خانوادۀ بد تربیت شود.»
و توجه داشته باشید که وقتی حضرت امیر(ع) از این بانو خواستگاری می کند در سنین جوانی نیست!
پس دلیل اول برای کسی که از خارج از مذهب بیاید و این تردیدها را بیان کند،همین است که اگر او علی(ع) را بشناسد و به ویژگی های علمی،اخلاقی و رفتاری آن حضرت آشنا باشد،قبول خواهد کرد که این انسان به یقین برای انتخاب همسر دقت و تأملات بسیاری را خواهد داشت و این خود نشان از بزرگی و منزلت و جایگاه حضرت ام البنین دارد…

۲- اما دلیل دوم برای چنین کسانی که گزارشهای شیعی را قبول نمی کند و در آن تردید ایجاد میکند این است که مصداق این ضرب المثل عربی (ادل دلیل علی امکان شئ، وقوعه) باید سخن بگوییم که چه دلیلی برای اثبات چیزی محکمتر از خود شی است،یعنی یک وقت شما می خو

اهید وجود این امامزاده قوام الدین را برای کسی اثبات کنی و برای او شرح و توصیف می دهی و کلی سخن می گویی،اما یک وقت هست که دست او را می گیری و به داخل این امامزاده می آوری و به او نشان می دهی!
در ارتباط با جناب ام البنین(ع) یکی از محکمترین دلایل برای اثبات وجود و شخصیت ایشان،خود وجود خارجی ایشان است که در زمان حیات خود چگونه عمل کردند، در جریانات سیاسی و اجتماعی چه موضع گیر هایی داشتند و نحوه برخورد آن بانو با خانواده و اهل بیت پیامبر(ص)چگونه بوده است…
که همه در تاریخ موجود است که چه ایثارهای داشته است و زمانی که همسر امام اول شیعیان شد، نسبت به خاندان پیامبر(ع) و فرزندان حضرت زهرا(س) و حتی خود وجود علی(ع) چگونه رفتار نموده است و فوق العاده متواضع ،فروتن و افتاده بود…
و وقتی در کتب تاریخی از ایشان به عنوان بانوی جلیله و دارای فضیلت یاد می کنند،یعنی اینکه آن حضرت در این زمینه ها سر آمد و برجسته بودند چرا که د رگذشته نه مثل امروز که دستگاه چاپ باشد و در ساعتی هزاران برگ را کپی بشود کرد،امکانت بسیار محدود بود و باید برای کپی برداشتن از کتاب سطر به سطر و ورق به ورق را می نوشتند و برای همین نویسندگان رعایت می کردند و جز مطالب اصلی و کلماتی که کل حقیقت موضوع را بیان کند،از توضیحات بیشتر خودداری می کردند و وقتی درباره این بانو می نویسند جلیله نه از روی کلیشه یا همنیوطری که قطعا این بانو صاحب این مقام و جایگاه بوده است که برای ایشان این لقب را به کار برده اند…
مثل اینکه همین دو شب قبل که آقای دعائی به رحمت خدا رفتند،من بعد از اینکه خبر فوت این عالم وارسته را شنیدم،درکانال شخصی شرحی مختصر از ایشان را نوشتم و یاد کردم که ایشان یک واعظ برجسته بودند و با این حرف همه ویژگی های ایشان را بیان کردم،چون به حقیقت در وعظ بارز بودند و کلامشان نفوذ داشت و سالها بر این کار مشغول بودند….!و دیگران با خواندن این مطلب به ویژگی های شخصیتی این عالم پی خواهند برد…!
پس به همین اندازه ها که درباره آن بانو گفته و نوشته اند، و از این القاب بزرگ برایشان استفاده کردند،کفایت می کند از اینکه پی بریم که این بانو از چه جایگاه ارزشمندی برخوردار بوده است!
۳- اما دلیل سومی که می خواهم بیان کنم این است که به کسی که به گزارشهای شیعی باور ندارد،باید گفت به گزارش های مورخین جهان اسلام ولو غیر شیعه مراجعه کند و نام و یاد آن بانو را سراغ بگیرد…و خواهد دید که آنها از روز وفات این بانو نام برده اند و اینکه مردم مسلمان در آن روزگار با تجلیل و احترام آن بانو را به خاک سپردند و بعد از گذر ۱۴ قرن هنوز محل قبر ایشان در قبرستان بقیع مانند دیگر شخصیتهای بزرک دینی مشخص است و همینکه محل دفن نوز معلوم است،مبین این است که ایشان یک شخصیت کوچک و گمنام نبوده اند….که شما حتی محل قبر برخی از همسران پیامبر(ص) را امروز ندارید و معلوم نیستکجا دفن شده اند،مانند ام میمونه و …ولی شحصسیت هایی که برای تاریخ و جامعه اهمیت داشته اند،هنوز محل قبرشان مشخص استنشانه اهمیت شخصیت پیداست
که شما اگر مدینه مشرف شده باشید و از نگهبانان وهابی حاضر در روضه منوره بپرسی،مثلا ستون حنانه کدام ا زاین هاست!سریع می گوید،نداریم و برو و نایست!آری یا نمی داند یا دوست ندارد که تو بدانی…!
که مولوی خوب گفت درآن ابیات:
بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو
شاه بیت غزلش همین بیت است…!
و به آن وهابی باید گفت که چوب خشک در فراغ پیامبر نالید و تو در نبود پیامبر(ص) چه می کنی!
یک خورده از چوب یاد بگیر از سنگ یاد بگیر!برای این است که سعیشون بر کتمان کردن است…اما درکتاب های پژوهشی و تحقیقی شان،همانها به ناچار همه اینها را آورده اند: مانند محل دفن عباس عموی پیامبر(ص) و ابن عباس و همچنین همین بانو ام البنین(ع)….پس خود وجود این قبر و معلوم ماندن بعد از گذر این قرن ها نشان از عظمت و بزرگی این بانو دارد…
۴- اما دلیل چهارم این است که شما گاهی از اوقات برای فمیدن مطلبی یا پی بردن به خصوصیتی یا تجویزی،می روید و تهیه می کنید و برای یکبار امتحان می کنید…مثلا کسی به شما بگوید که نان جو این خاصیت ها را داره و برای فلان بیماری مناسب است و خودتان برای این که مطمئن شوید یا دریابید،به بازار می روید و نان جویی یا خود جو را میخرید و امتحان می کنید و اثر آن را متوجه می شوید…

برای کسی هم که به گزارشهای شیعی درباره این بانو شک دارد،باید بگوییم که بسم الله اگر شک داری بفرما و امتحان کن…توجه کن و دل بده و ببین که شیعیان چه چیزی گیرشان آمده است در توسل به این بانو…!
نقل می کنند که آیت الله شاهرودی می گفتند که هر گاه برای مسائل مهم با مشکل روبرو می شدند، نیت می کنم و ۱۰۰ بار صلوات را به نیت بانو ام البنین(ع) می فرستم و مشکل حل میشد…!
و چه بسیار کسانی که سفره ام البین مادر عباس(ع

) را نیت کردند و نذرکردند و حاجتهای بزرگ و کوچک خود را گرفتند…
پس این دلیل اینگونه است که باید به این آدم گفت اگر شک داری خودت بیا و امتحان کن و بعد خود تصمیم بگیر که این گزارشها درست است یا نه!
که آن عالم حنفی در کتاب خود یاد کرد که به دوستان خود نصیحت کرد که هر گاه برای زیارت خانه خدا رفتید حتما از مشهد الرضا زیارت کنید!پس او که پیرو ابو حنیفه است چرا این حرف را میزند،حتما و به یقین چزیهایی دیده است که این مطلب را بیان می کند…!
آری دوستان محب و ارادتند اهل بیت(ع)!این بانو بزرگ بود و جلیله و در رفتار با علی(ع) و اولاد فاطمه(س) نیز بسیار با ادب بود و همان بود که فرزندانش همه درکربلا در راه امام حسین(ع) کشته شدند و او بعد از شنید خبر شهادت امام حسین (ع) و اصحاب می آمد در قبرستان بقیع و صورت ۴ قبر را درست می کرد و می گفت دیگر من را ام بنین نخوانید….!
و گریه و زاری می کرد و مردم مدینه با گریه ها و زاری های او ناله می زدند…ولی سخن آخرم اینکه که ایبانو شما فقط خبر شهادت شنیدی این چنین بی تابی می کردی،دلها بسوزد برای عمه سادات بانوی خردمند بنی هاشم زینب!که چه دید در کربلا….و امان از دل زینب…!
منابع:
۱- https://ganjoor.net/
۲- https://hadith.inoor.ir
۳- http://www.x-shobhe.com
۴- https://fa.wikipedia.org

______________
‍ ‍ ‍ 🔲 سخنرانی

▪️ میبد، بلوار بیده، تکیه حضرت ابوالفضل(ع)

مناسبت درگذشت شادروان حاجی محمد کارگر

🔘 چهار‌شنبه ۲۳ بهمن ۹۸
ساعت: ۱۵:۴۰ تا ۱۶:۲۰

موضوع:
آسیب شناسی فراموشی یاد نیک گذشتگان (از موضوع مرگ اندیشی)

یادداشتی برای تسلیت به چند تن از همکاران در گروه پژوهش های دینی یک،
سلام قولا من رب رحیم
امشب از این خبر اسف‌بار مطلع شدم. انا لله و انا الیه راجعون. ابتدا درگذشت ناگهانی این پدر مؤمن و گرانقدر را به خانم نجما کارگر و خواهران و برادران ایشان و نوه های گرامی خانمها وحیده و سعیده کارگر و خانم ها رحیمی و روحبخش و سایر وابستگان عزیز تسلیت می گویم. بار اندوه این اتفاق تلخ که فراق یکبارۀ پدر مهربانی را سبب شده است را بسیار سنگین می بینم و برای همه بازماندگان به ویژه عزیزان همکلاسی ام از خداوند بزرگ ، بردباری می طلبم. یکی از عنایت های خداوند به چنان پدری، همین بود که فرزند و نوه ها و عروس هایی چون دوستان پژوهشگر ما داشت. به یقین آن پدر ایمانی از نتایج کارها و تلاش ها و نگارش های شما بهرۀ فراوان دارد و از این بابت به نهایت کامیاب است. داشتن خانواده ای با چنین حجمی از فرهنگ دوستی و دین باوری در این روزگاران کمتر به هم می‌رسد و به ندرت سامان می یابد. تحقق این واقعیت، نشانه ای از اخلاص قلب بزرگتر ها است. بخشی از مزد معنویت و خلوص را خداوند در صلاح و سداد فرزندان و اطرافیان قرار می دهد. پس با دل شکسته و آه سینه و چشم اشکبار باید به لطف خداوند امیدوار بود و از رضای او، خشنود.
روح حاج محمد آقای کارگر با روان اولیای معصومین همنشین باد و صبر و اجر بی پایان نصیب بازماندگانش باشد. آمین
شامگاه ۲۱ بهمن ۹۸

___________
◀️ سخنرانی
◀️ رستاق یزد، همت آباد، مسجد و حسینیه جامع همت آباد
پنج شنبه ۲۴ بهمن ۹۸

💠 ساعت ۱۱ تا ۱۱:۴۵
💠 مناسبت درگذشت بانوی مؤمنه حاجیه خانم مسعودی همسر مرحوم حاج غلامرضا امیدوار

موضوع:
فهم متناسب از الگوی فاطمی (س) برای زندگی امروز

🔸🔸🔸

▪️سخنرانی حجت الاسلام حاج شیخ حسین انصاری در سومین روز درگذشت حاج محمد کارگر-خادم و مخلص اهل بیت(ع)-در میبد(۲۳بهمن)

آسیب شناسی فراموشی یاد نیک گذشتگان (از موضوع مرگ اندیشی)

گزارشگر: محمد حیدری
ابتدای سخن لازم میدانم که این نکته را از زندگی حاج محمد آقای کارگر بیان کنم-که البته پیش از این در جمع خصوصی دوستان این مطلب را در همان روز درگذشتشان،عنوان کردم-به حقیقت مرحوم حاج محمد آقا یک برگ برنده ای در پیشگاه خداوند متعال داشت و آن اینکه در فرزندان و اهالی خانه و نوه ها و دیگر عزیزانی که به این خانواده و به آن نیکو مرد وابسته بودند، یک جدیت و احساس مسئولیت و تکلیف شناسی عمیق و مثال زدنی در نشر معارف اهل بیت(ع) و کار علمی و پژوهشی برای وجود های نورانی،وجود دارد و به راستی بسیار هم کوشا هستند و این یکی از برکاتی است که خداوند به انسان نصیب میکند و ایشان با وجود داشتن چنین خانواده ای،در پیشگاه خداوند رو سفید و سر بلند خواهند بود و از طرفی امیدوارم که پروردگار در غم از دست دادن چنین مرد بزرگی به همه بازماندگان صبر و اجر بی پایان عنایت فرماید و آن مؤمن سفر کرده را در جوار اولیا معصمومین متنعم بگرداند…!
به برکت صلوات بر محمد و آل محمد…
اما به تناسب مجلس که به یادبود سومین روز درگذشت ایشان منعقد شده است،در راستای موضوع هایی که معمولا برای این جلسات در نظر می گیریم،قصد دارم پیرامون مرگ اندیشی که پیش از این در جلسات متعددی درباره آن سخن گفته ام،مطالبی را بیان کنم تا شاید نکته های نکاویده را در لابلای آنها برای خودم و شما بازگوکنم…در اینباره پیش از این پروژه یاد را معرفی کریدم و در آن از مقوله ای حرف زدیم تحت عنوان یادکرد درگذشتگان…
که در مقدمه آن بیان کردیم که این شیوه یاد کرد درگذشتگان یک شیوه ای بوده است که در سنت های اسلامی و شیعی به حمد الله جای خوب و مناسبی داشته است و هنوز هم داراست،گرچه دچار ضعف و کاستی هایی ههم هنوز هست…
به عنوان نمونه در قرآن کریم در چند جا این را بیان کرده:
در داستان حضرت عیسی(ع) که وقتی به امر خدا و به اعجاز الهی در گهواره سخن می گوید،از گذشتگان و بزرگترهای خود یاد می کند
درباره حضرت یحیی نیز قرآن یاد میکند که او از پدران خودش یاد کرده است.
همچنین دباره اشرف انبیا یعنی حضرت محمد مصطفی(ص) نیز بیان می کند که به گونه هایی مختلف از گذشتگان خود یاد می کند، و آنهایی که نام نیک و عقاید درست و ایمان خداپسندانه ای داشتند…و حتی در چند جا خداوند متعال به ایشان امر می کند که باید نام و یاد پدرت ابراهیم را زنده نگه داری و از او یاد کنی!
همچنین در جایی که میخواهد مسلمین را مورد خطاب قرار دهد در باره جهاد چنین می فرماید:
«وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ.هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ .مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ. هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ…(۷۸/حج)
و حق جهاد در راه او را (با دشمنان دین و با نفس امّاره) به جای آرید (و در طلب رضای او به قدر طاقت بکوشید) او شما را برگزیده (و به دین خود سرافراز کرده) و در مقام تکلیف بر شما مشقت و رنج ننهاده (و این آیین اسلام) مانند آیین پدر شما ابراهیم (خلیل است)…»
و استفاده از عبارت (مله ابیکم ابراهیم)در خطاب به جامعه برای جهت عاطفی و انسانی است تا این جهت عاطفی قوت بگیرد و جامعه دینی از پدران خود که صالح ونیکوکار بوده اند-اگر چه انسان با آنها فاصله زمانی طولانی ای داشته باشد-به نیکی از آنها یاد کند و در یک فضای مناسبی از آنها اسم ببرد…
بنابراین مردم جامعه باید نسبت به پاسداشت ارزشهایی که در اطرافش به وقوع پیوسته،تکریم کننده و بزرگ دارنده باشد و نسبت به گذشتکان خوب خودش و آنها که انسانهای مفیدی برای جامعه بودند و در جامعه رشد کردند و آدمهای صالحی که در میان مردم بالیده شده اند…ارزش قائل باشند و آنها را با احترام و بزرگی یاد کنند…و اگر جامعه ای نسبت به این یادکردها بی اهتمام و بی اهمیت باشند،به یقین روی سعادت را نخواهد دید…!
دوستان!یکی از آسیب هایی که کمتر راجع به آن حرف زده میشه،این بی توجهی یا بهتر بگویم این بد گویی و عیب گویی ازگذشتگان خود ماست!و افسوس جایی که آدمهای فاسد و دور از خدا از گذشتگانشان شخصیت های کاذب می سازند،اما به ما که می رسند،برای بچه هایمان و فرهنگمان طوری برنامه ریزی می کنند و در تربیت آنان تأثیر گذار می شوند و کاری با آنها می کنند که به شدت نسبت به یاد کرد و ذکر گذشتگان خود بی اعتنا باشد!
برایتان بگویم که در همین ۱۵۰ سال اخیر حتی در قشر فرهنگی و در بخش روشنفکری جامعه که توده ها جای خود دارند که اگر خطایی کنند و سخنی بگویند،می شود گفت که آنها آگاهیشان کم بوده، اما افرادی که تحصیل کرده هستند و باید چراغ های هدایت و فانوس های راهنمایی برای ملت خودشان باشد،کسی را نمی توان پیدا کر

د که از تیر تهمت و بد گویی و عیب جویی آنها خلاص باشد…!

چند وقت پیش با بنده خدایی در جایی دیدار کردم، وقتی دقت کردم دیدم و ملاظه کردم،دیدم که دو سه مرحله نسبت به افرادی سخنانی درباره عیب آنها گفت و وقتی جای دیگری خواست سخن بگیود و از کسی نام برد،گفتم حتما می خواهی بگویی که این شخص هم فلان عیب آشکار را دارد…گفت بله!اما شما چطور متوجه شدید،بهش گفتم خب تو عادتت این شده!
و این یک آسیب بزرگ برای جامعه ماست و یک گرفتاری برای ماست،که نسبت به شخص صالح و مصلح و تأثیر گزار و فعال و مفید این چنین برخورد می کنیم و طبل عیب جویی را به صدا در می آوریم و گاهی از اوقات نگاه انتقادی را با نگاه منفی و عیب جویی نمودن یکی می بینیم!در حالی که اینها دو چیز متفاوت هستند!
مانند آن تکه از زندگانی حضرت عیسی(علی نبینا و آله علیه و علیهم السلام) که همراه حواریون خود از جایی عبور می کردند و ناگاهن با لاشه یک سگ مرده ای روبرو شدند و همه بینی های خود را به لحاظ بوی بدی که بود،گرفتند و ه رکدام از زشتی و پیسی و عیب آن حیوان سخن گفتند و حضرت هم بینی خود را به لحاظ بوی نامطبوعی که بود،گرفتند،اما با فاصله ای از سخنان حواریون،گفتند:آن سگ چه دندان های سفیدی داشت…!و حواریون این حسن را ندیدند و خود به آن پی بردند که جز منفی و عیب هم می توان نقطه مثبت و قوتی حتی در این لاشه مردار دید…
مگر در نماز میت دستور العمل نیست که حتی اگر ما کسی را مشیناسیم و او از دنیا رفته است،موظف هستیم بر جنازه او حاضر شویم و در تکبیر چهارم بگوییم:خدایا این مرده ای که پیش من خوابانیده شده است…ان هذا لمسجی قدامنا!بنده توست و فرزند بنده توست و فرزند کنیز توست و بعد هم بگوییم: الهم لا نعلم منه الا خیرا…یعنی در آن لحظه با وجود آنکه او را بشناسی و بدانی خدای ناکرده خطا و لغزش و گناهی داشته و تو می دانستی،اما هر چه دیده و ندیده ای را که اینجا ایستاده ای،باید کنار بگذاری و نگاهت را عوض کنی و بگویی:خداوندا! جز خوبی از او ندیده ام…!
چرا بعضی فکر می کنند باید در هنگام خاکسپاری بنده خدایی در گوش فرد کناری خود از لغزشهای آن شخص که شاید خدای ناکرده داشته است،حرفی بزنند!!!
این آسیب جامعه را تهدید می کند و شخصیت های بسیاری از تیغ بدگویان و منفی بافان و عیب جویان خلاص نشده اند… در برابر، عجیب است که با وجود این کوتاهی ها در یادکرد و بزرگداشت مصلحان و خوبان، اما کسانی تمام وظیفه خود می دانند تا کسی را که در زندگی خود ستیزگری با دین داشته و رفتار ضد دینی و انسانی او آفتابی بوده و به آن شهره بوده است را بستایند و خوبی‌های نداشته شأن را بزرگ کنند. این رفتارهای افراطی و تفریطی نشانه بیماری است و برخاسته از سلامتی روان نیست!
عزیزان!جامعه سالم،جامعه ای است که پاکیزگی ها و خوبیها و نیکیها و ارزشهای گذشتکان را به خاطر بسپارد و همواره آن را یادآوری بکند…مانند این آیه۲۰۰ سوره بقره که درست است دعوت به یک امر عبادی و معنوی است اما خوب دقت کنید و به یک امر مسلم هم توجه دارد،می فرماید:
فَإِذَا قَضَیْتُمْ مَنَاسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آبَاءَکُمْ…
پس آن گاه که اعمال حجّ را به جا آوردید، همان گونه که پدران خود را یاد می‌کنید بلکه بیش از آن خدا را یاد کنید…
یعنی به جامعه مسلمین بیان می کند که بعد از انجام اعمال حج خدا را یاد کنید،همانگونه که از پدران خود یاد می کنید و بیشتر از آن….جامعه ابراهیمی و مسلمان،باید جامعه ای باشد که از پدرانش فراوان یاد می کندو اینجا لفظ پدر یعنی پدران در معنای حقیقی و هم مادر و هم پدر از گذشتگان صالح و نیکوکار و این جا هر دو دسته را باید یاد کرد و جامعه دنی از یاد مادران و پدران صالح نباید دور بیفتد! و در این راه اهتمام به خرج دهد…
و این روایت را که بارها از زبان منبری ها شنیده اید که وقتی شخصی از دنیا می رود،کارهای خیر و اعمال عبادی و دینی از او ساقط می شود و دیگر زبان و دست و او قادر به گفتن و انجام نیستند و ثوابی برایش نیست الا چند عمل که یکی را بیان می کند: ولد یستغفر له!

یعنی فرزندی پس از او بر جای می ماند و برای او استغفار می کند و این ثواب برای پدر و مادر را به همراه دارد و این یعنی یاد کردن ارزش دارد و این استغفار برای آنها مانند آبی زلال است که از مسیر های همیشه در جریانی است که به مزرعه احسان مادران و پدران میریزد و البته این استغفار اینگونه نیست که فقط بگوید اللهم استغفر لابی و امیه…همینکه از خوبی های پدران ومادران و نام نیک آنها یاد کنید در حقیقت جلب آمرزش برای آنها کرده اید و با این یاد کرد مناسب و گفتن از خوبی های آنها سبب ارج گذاری مخاطبان و شنوندگان اهل نظر در جامعه می شود و این شهادت مکرر نسبت به نیاکان به خودتون اتفاق بسیار مهمی است ولی باید عرض کنم که در این ۲۰ سال اخیر جمعی از کسانی به اصطلاح باید جامعه را به سمت خوبیها هد

ایت کند اما در این دو دهه رسالتی جز در تخریب بعضی از شخصیت های تأثیر گذار نداشته اند،مانند سید جلیل القدر سید جمال الدین اسد آبادی…و او را تخریب کردند و ۶۰ سال است یک کسانی سعی و تلاش داشته اند تا علما و بزرگان دیگر از تشیع را در ۴۰۰ سال پیش ما را،مانند علامه مجلسی ها،تخریب کنند و تمام تلاشون در این جهت بوده که انسان های برجسته ومعنوی و شیعی و ایمانی را تخریب کنند و باید جامعه طوری تربیت شده باشد که مخاطبان، از چنین افرادی انزجار داشته باشند و به آنها انتقاد کنند و بهشان هشدار دهند که راه شان اشتباه است! و یاد آور شوند که اینها سرمایه های معنوی و ملی و مذهبی این جامعه به حساب می آیند و این شخصیتهای نابخردانه و تنگ نظر نباید باعث بد نامی و عیب جویی آنها گردند…
خودم چندی پیش جایی دیدم که فرزندانی از پدربزرگ جز بدی نمی گفتند!یا از مادر بزرگ هیچ خوبی به یاد نداشتند…!و حتی در جای دیگر در یک جمعی تقاضا کردیم از اطرافیان متوفی که شما دو سه موردی از خوبی ها و آن مسائل پسندیده ای که از این تازه درگذشته یاد دارید،ذکر کنید…و جالب است که همه به هم نگاه کردند،دخترها به پسرها،نوه ها به مادرها، وباباها به دامادها و عروس ها و… همه سکوت کردند!و وقتی چندین بار پرسیدیم و چیزی نگفتند…من تنها دو احتمال می دهم یا اینکه آنها بلدنیستند سخن بگویند از خوبی و رفتار های پسندیده ای که آن پدربزرگ داشته،یا اینکه ندیده اند…!
که احتمال اولی خیلی ضعیف است چون به یک دانش آموز دبستانی وقتی می گویی درباره پدر و مادر خود انشا بنویس۴-۵ صفحه را پر می کند و نمی شود بلد نباشند و دومش این است که هیچگاه به پدر یا پدر بزرگ ومادر و مادر بزرگ خود به نگاه دقیق و با ظرافت توجه نکرده اند و نتوانسته اند دریابند…
که قطعا آنچه را که یک همسایه دیده یا دوست دیده تو بیش از آن دیده ای و شنیده ای اما چرا نتوانستی خوب توجه کنی!چون نخواستید!!!
برای نمونه از امروز از مسیری که عبور می کنید نگاهی خریدارانه و نه سر سری و عیب جویانه به اطراف و درختان وجاده وکوچه داشته باشید،خواهید دید که چقدر مسائل برایتان روشن می شود و چقدر برایتان حرف دارند…اینطوری نگاه کنید به تابلو به کتاب،به نویسنده و به یک استاد یا یک روحانی و یک شخصیت سیاسی یا حتی به یک بنا با نگاه خریدارانه توجه کنید و ببینید که چه در میابید!!!
امام صادق(ع) در حدیثی فرمود که هرگاه کاری را برادر ایمانی تو به درستی انجام نداد و به خطا دچار شد،تو ۷۰ تا عذر بشمار و احتمال بده به یکی از این عذر ها نتواسته آن کار را انجام دهد و اگر بعد از همه این عذر ها،قانع کننده برایت نبودند و تو نپذیرفتی،اینبار به خودت بازگرد و بگو که چه بی انصافی!!!برادر مؤمن تو برای تو ۷۰ عذر آورد و تو از او نپذیرفتی!زیباتراز این نوع نگاه وتربیت سراغ دارید!و باید شما دوستان از انسانها و مخلوقات اطراف خود قدرت تحلیل بهتری از آنها داشته باشید…
که به قولی مصداق این شعر باشید:
عیب می جمله بگفنی هنرش نیز بگو…
خود خدای متعال هم در قرآن وقتی حرمت شراب را ذکر کرد،چنین بیان نمود :
یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ.قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا…(۲۱۹/بقره)
(ای پیغمبر(ص)) از تو از حکم شراب و قمار می‌پرسند، بگو: در این دو کار گناه بزرگی است و سودهایی برای مردم، ولی زیان گناه آن دو بیش از منفعت آنهاست…
خطاب به مسلمانان فرمود:به خاطر گناه بزرگش خوردن آن را حرام کردم و من چشمم را بر منافعش نبسته ام و آن را یاد می کنم،اما به خاطر بزرگی گناهش از خوردنش پرهیز کنید!…یعنی خود الکل منافعی دارد…
عزیزان!یاد کرد خوبان و درگذشتگان از مؤمنین و مؤمنات را نباید سست بشماریم…!

و من چقدر لذت بردم که در ایام فاطمیه همین امسال متوجه شدم که در فاطمیه محله بیده عزیزان و برپاکنندگان یک شب را به نیت درگذشتگانی که صاحب اولاد نبودند یعنی بی وارث ها اختصاص داده اند و حتی وقتی نام ها را که لیست کرده بودند،می خواندند من به آقای حاج احمدرضا کارگر گفتم که این اسامی کمی عجیب و غریب است،به ن گفتند:جاح آقای فلانی!اینها برای ۲۰۰ سال پیش تا الان است…! در محله بشنیغان هم این اتفاق را دیده ام..!‍درود خدا بر جامعه ای که چنین انسان هایی درآن بالیده شده اند و باور کنید این یاد کرد از افراد با ایمان و نیک یک قدرت فوق العاده ای در درون خودش دارد!که این افراد هر کدام روشنگر دین و ایمان و معنویت بوده اند و جای خالی آنها باید با ذکر نام و یاد آنها پر شود و به یاد انها بود که اینها همه برای تربیت جامعه تأثیرگذار خواهد بود…!
مانند همین عزیز تازه درگذشته مرحوم حاج محمد آقا که یک عمر چراغ مسجد محل را روشن نگاه میداشت و افتخار خادمی نمازگزاران و اهل روضه را داشت…باید از او و امثال او یاد کرد…!
جان عالم به فدای تش

نه لب کربلا سید الشهدا…که چه فرمود د رعالم رویا د رشب یازدهم به نازدانه خودش حضرت سکینه(س)…!
شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی
شیعیان من! هنگامی که آب گوارا نوشیدید، مرا یاد کنید
اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی
ویاهنگامی که ازغریبی یا شهیدی خبری شنیدید، برمن ندبه کنید

منابع:
۱- https://www.tabnak.ir/
۲- http://wiki.ahlolbait.com

🌺 سخنرانی
حجت الاسلام حسین انصاری

💠 موضوع: پژوهشی در دعای ندبه،
🔹جمعه ۲۵ بهمن ۹۸

🔸دعای ندبه: ساعت: ۷:۱۵ صبح
🔹 سخنرانی: ساعت ۸ تا ۸:۴۰

♦️یزد، میدان مارکار، خیابان دهم فروردین، کوچه دروازه قصابها، حسینیه مجتمع فرهنگی کوی تل

منبرها، کلاس و نشست ها- حسین انصاری:
_______
◀️ سخنرانی
◀️ شهر نیر (استان یزد)، سالن امامزاده سید محمد نیر
جمعه ۲۵ بهمن ۹۸

💠 ساعت ۱۱ تا ۱۱:۴۵
💠 مناسبت تعظیم شعائر مذهبی و مجالس حسینی

موضوع:

🔸🔸🔸

__________________

▪️سخنرانی حجت الاسلام انصاری در مجلس درگذشت بانوی مؤمنه حاجیه خانم مسعودی همسر مرحوم حاج غلامرضا امیدوار، رستاق یزد، همت آباد، مسجد جامع و حسینیه همت آباد(۲۴ بهمن)

گزارشگر: محمد حیدری

از آنجایی که در مجلس یادبود یکی از ارادمندان به خاندان اهل بیت(ع) قرار داریم،قصد دارم درباره ارتباط با پیشوایان و الگو گیری از آنان به خصوص حضرت زهرا(س) شما سخن بگویم…
مسئله اول این توجه و ارتباط با حضرت زهرا(س) و امام زمان(عج) و اهل بیت(ع) است! چند وقت پیش یک عزیزی که در سن حدود ۶۰-۶۵ سال بود،از من یک سؤالی کرد که الآن که بعد ا زاین همه سالها که من بسیاری از کارها را تجربه کرده ام وبه حمد الله درکارهای خیری مشارکت داشتم و عبادتهایم را تا حدی که از من بر می آمده، انجام داده ام، و شما از آگاهی های من مطلع هستید…به نظرتان الان بهترین و مهمترین کاری که می توانم بکنم، چیست؟که خیالم را در این سالهای آخر عمرم آسوده کند…؟؟؟
به او گفتم:همینقدر بهت بگویم که باید اینها را که گفتی محافظت کنی…!بعد از آن گفتم که آقای فلانی شما پایان زیارت سید الشهدا(ارواحنا له الفدا) را به یاد داری که :
«انی استودعک دینی وامانتی وخواتیم عملی و…!»
یعنی به تو یاد داده اند که بگو اینها امانتهای من است… نماز،روزه،خمس،زکات،عبادتها،در مجالس ذکر اهل بیت(ع) و پای منبر ابی عبدالله نشستن،دادن صدقه،اکرام مهمان،صله رحم و… که همه را به قصد ثواب انجام دادی،یادت داده اند که بگویی همه این کارها امانتی است که در یک صندوق در بسته به دست شما سپردم و مهر کردم و دست شما داده ام شما!!!آقای فلانی!ما هر چقدر هم که قوی باشیم و اهل عمل و عبادت و در این چرخه عمر معرفت و آگاهی کسب کنیم،نمیتوانیم این دست آوردهای ایمانی را حفظ کنیم،و خدای ناکرده شیطان به طرفه العینی از بین می برد و برای مقابله با آن و حفظ همه اینها راه فقط یک چیز است!اینکه ارتباطتت با امام زمان(عج) و معصومین(ع) بیشتر کنی!چون تو نمی دانی فردا چه می شود،ولی با داشتن این ارتباط آنها بهترینها را برایت تقدیر خواهند کرد…پس برای تو لازم است که ارتباطتت را از آنچه در قبل بوده،قوی تر کنی!و الان نیاز به ارتباط مستقیم داری!
بگذارید عزیزان برایتان مثالی بزنم که بسیار کسانی هستند که یک عمری تغذیه مناسب داشتند و رعایت های پزشکی را ملاحظه کرده اند،ولی باز به سن های بالاتر که می رسند نیاز دارند که غذا هایی را مصرف کنند که دیگر دیر هضم نباشد و برای آنها به سرعت ماده غذایی داشته باشد و در بدن سوخت و ساز داشته باشد،مثل یک مریض که که بخش اورژانس بیمارستان می رود اولین کاری که می کنند،برایش سرم وصل می کنند تا مواد غذایی مورد نیاز بدنش از طریق رگها به سرعت وارد بدنش شود،چون دستگاه گوارش خوب عمل نمی کند و مجبورند سرم وصل می کنند و غذای دارویی را به طور مستقیم در خون وارد کنند!!!به همین منوال برای ما در روزگار کنونی لازم است تا بسیار مستقیم تر از زمان جوانی با امام زمان ارتباط داشته باشیم تا با ارتباط داشتن با چنین وجود های نورانی، ایمان و معرفت و کمالمان را تقویت کنیم…!اولین مسئله همین معرفت و شناخت است که پاره ای در گذشته تاریخ از این شناخت از اولیا معصومین محروم ماندند و امروز هم هنوز کسانی هستند و فردا نیز ممکن است باشند که از این آگاهی بی نصیب مانده اند…!
اما مسئله دوم که موضوع بحث من در این جلسه نیز هست،اینکه امروز و در روزگار و عصری که در آن به سر می بریم،برای استفاده بهتر باید این معرفت و شناخت از معصوم(ع) را برای خودمان به روزسانی کنیم و یک تلاشی باید بکنیم تا آنچه که از معصومین (ع) دریافته ایم را بتوانیم با زندگی امروزمون متناسب کنیم و درست بفهمیم و از آنها در چارچوب زندگی امروزمان باید بهره ببریم، و این مسئله مهمی است…
مربیان،عالمان،استادان،واعظان،مدرسان و معلمان امور تربیتی همه و همه باید واقعا باید در این جهت کار کنند و مؤمنین و اهل ارادت نیز علاوه بر شناخت باید حساب کنند که من چگونه میتوانم از وجود معصومین(ع) بهره ببرم و یکی از این ها وجود گرانقدر و نورانی حضرت فاطمه زهرا(س) است و حال آیا اینکه فقط به زبان من بگویم دختر پیامبر(ص) الگوی من هست،کفایت می کنه!آیا اینکه فقط بدانم آن بانو در مسجد مدینه دردفاع از رسالت پدرشان و ولایت و امامت علی چه گفت،کافیست…اینکه فقط محبت بورزم،برای من بسنده است!گرچه خوبه ولی کافی نیست!و لازم است من یک کار دیگری هم انجام دهم و آن همین مسئله دومی است که عرض کردم؛که باید آن سیره و روش و شیوه عملکرد زندگی را در زندگی خودمان بتوانیم پیاده کنیم…و من در این موضوع ۳ نمونه را عنوان خواهم کرد:

۱- و برای اینکه خوب معلوم شود که ما به درستی در این قسمت ها تأمل نکردیم،گاهی مثال زدم که جامعه شیعه ما معمولا خیال می کنند که حضرت زهرا(س) الگوی زن مسلمان است …حتی بعض

ی از نویسندگان می نویسند و بعضی از گویندگان نیز این خطا را در سخنان خود دارند و با بیان خود ذهن مخاطب را دچار خطا میکنند!گرچه این تعبیر درستی است اما خطا دارد…و ما کم نداریم زنانی را که خیال می کنند،که زهرا(س) الگوی آنهاست،در حالیکه آن بانو الگوی همه انسانهاست!
در مرثیه ای که آقای دهقان برادر مداحمان خواندند،اشاره به این بند از دعای توسل داشتند که یا حجه الله علی خلقه و یا سیدتنا و مولاتنا …!و شما در دیگر بندها نیز مانند این بند درباره علی و حسن و حسین(علیهم السلام)و حتی خود پیامبر(ص) تا امام زمان(عج) همین عبارت را می خوانید ،یعنی حضرت زهرا(س) و دیگر معصومین(ع) همگی حجه الله علی الخلق است!این حجت بودن بر خلق زن و مرد ندارد.. و این ما هستیم که در مطابق دادن و بروز رسانی تربیت های دینی دچار کاستی های هستیم و اگر دلیل روشن میخواهید، این دلیل روشن را توجه کنید! یعنی همین مطلب که عرض کردم که بعضی در ذهنشان اینطوریه که فاطمه(س) الگوی زن مسلمان است!در حالیکه هیچ جای زندگی ان بانو اختصاصی به جنس زن ندارد،حتی آن جایی که برای برخی سبب خطا شده است که علی(ع) برای مردان الگوست و زهرا(س) برای زنان،نیز به اشتباه درک کرده اند…
که آن شخصیت عالی مقام و آن محبوبه ذات کبریا و شفیع عالم محشر و آن بانوی همه زنان هستی…چون حجاب رعایت می کرده و در خانه برای همسرش جایگاه همسری داشته، سبب میشود که فقط الگوی اختصاصی زنان باشد،که اصلا اینطور نیست و آن بانو الگوی عفاف و نجابت و پاکی و تقواست و عفاف و تقوا و پاکی مرد و زن نمی شناسد!پیر وجوان نمی شناسد!…مرد باشی یا زن باید اهل حیا و عفاف باشی که نانجیبی و بی عفتی نتیجه اش دوری از خداست و انسان آلوده راهی به ملکوت آسمان پیدا نمی کند خواه زن باشد یا مرد…اما یک مسئله اینجا مطرح است آن اینکه حکم شرعی در یک جاهایی بین زن و مرد تفاوت می کند ،که درباره زن، خدا فرمود:موهای سرت را بپوشان!زینت و سینه خود را از نا محرم بپوشان! اما به مرد هم گفت: اون جایی را که مفسده به وجود می آورد از نا محرم بپوشان!
و این تفاوت در حکم عفاف بود! که حکم عفاف زن بیشتر و حکم عفاف مردکمتر بود! ولی نه تنها زن که مرد هم باید عفیف باشد…آیه قرآن را نگاه کنید:
«وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّىٰ یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا ۖ وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ ۚ وَلَا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۚ وَمَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ
و کسانی که [وسیله] ازدواجی نمی یابند باید پاکدامنی پیشه کنند تا خدا آنان را از فضل خود توانگرشان سازد. و کسانی از بردگانتان که درخواست نوشتن قرارداد [برای فعالیت اقتصادی و پرداخت مبلغی به مالک خود برای آزاد شدن] دارند، اگر در آنان [برای عقد این قرارداد] شایستگی سراغ دارید با آنان قرارداد ببندید، و چیزی از مال خدا را که به شما عطا کرده است به آنان بدهید، و کنیزان خود را که می خواهند پاکدامن باشند، برای به دست آوردن متاع ناچیز و زودگذر زندگی دنیا به زنا وادار مکنید، و هر که آنان را وادار [به زنا] کند، به یقین خدا پس از مجبور شدنشان [نسبت به آنان] بسیار آمرزنده و مهربان است..(نور/۳۳)
یعنی آن مردانی که ازدواج برایشان به هر دلیلی میسر نیست، باید عفت خرج بدهند! و اهل مراعات باشند تا وقتی که خداوند از فضل خودش بی نیازشان کند…!
در همان سوره وقتی به زنان دستور عفاف و پوشش داد،در آیه ۳۱ فرمود:
وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا ۖ وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّ ۖ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَىٰ عَوْرَاتِ النِّسَاءِ ۖ وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ ۚ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

و به زنان باایمان بگو: چشمان خود را از آنچه حرام است فرو بندند، و شرمگاه خود را حفظ کنند، و زینت خود را [مانند لباس های زیبا، گوشواره و گردن بند] مگر مقداری که [طبیعتاً مانند انگشتر و حنا و سرمه، بر دست و صورت] پیداست [در برابر کسی] آشکار نکنند، و [برای پوشاندن گردن و سینه] مقنعه های خود را به روی گریبان هایشان بیندازند، و زینت خود را آشکار نکنند مگر برای شوهرانشان، یا پدرانشان، یا پدران شوهرانشان، یا پسرانشان، یا پسران شوهرانشان، یا برادرانشان، یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنان [هم کیش خود] شان، یا بردگان زر خریدشان، یا خدمتکارانشان از مردانی که ساده لوح و کم عقل اند و نیاز شهوانی حس نمی کنند، یا کودکانی که [به سنّ تمیز دادن خوب و بد نسبت به امیال جنسی] نرسیده اند. و زنان نباید پاهایشان را [هنگام راه رفتن آن گونه] به زمین بزنند تا آنچه از زینت هایشان پنهان می دارند [به وسیله نامحرمان] شناخته شود. و [شما] ای مؤمنان! همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید..»

پیش از آن در آیه۳۰ خطاب به مردان مؤمن چنین فرمود:
«قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ۚ ذَٰلِکَ أَزْکَىٰ لَهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ
به مردان مؤمن بگو: چشمان خود را [از آنچه حرام است مانند دیدن زنان نامحرم و عورت دیگران] فرو بندند، و شرمگاه خود را حفظ کنند، این برای آنان پاکیزه تر است، قطعاً خدا به کارهایی که انجام می دهند، آگاه است.
پس عزیزان!عفاف به رعایت حرمت های الهی است،که در زنان با سر کردن چادر و روسری نمایان می شود و در مردان با رعایت پوشش مناسب…!اما هر چه باشد هم مرد باید پاک باشد و عفاف داشته باشد و هم زن…که مرد دریده و گستاخ و جوان بی ادب مثل زن بی حیا می ماند و هر دو از جاده عفاف و تقوا خارج شده اند…الگوها را با زندگی خودمان تطبیق نمی دهیم و درباره حضرت زهرا(س) دچار خطا می شویم که باید بگویم آن وجود مقدس الگویی بلکه بسیار فراتر از حد مردان است…که به تعبیر جناب عمان سمانی در آن شعر بلندش که درباره زینب(س) که دختر این بانوست گفت :
زن مگو مرد آفرین روزگار…..زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
زن مگو خاک درش نقش جبین…..زن مگو، دست خدا در آستین
همه حرف من در این تعبیر نهفته است و اگر ما به این الگوی زیبا در وجود حضرت زهرا(س) درست بنگریم،گاهی از مردانگی خودمان شرم خوئاهیم داشت…!
۲- یک سؤال زشت،بدترکیب و غلطی را دشمنان تشیع و مخصوصا وهابی ها به ذهن یک سری آدمهای ساده لوح و برخی از مردان و زنان جامعه ما القا کرده اند و ذهنشان را به سمتهایی منحرف کردند…که چرا اگر علی(ع) درخانه بود،آن روز پشت در نیامد و زهرا(س) آمد و ایستاد…!
دوستان!این تلقی مال کسی است که دفاع از دین و پاسداری از رسالت پیامبر(ص) را مردانه و زنانه میبیند و بر این باور است که د راین راه مرد وظیفه دارد و زن نه!و توجه ندارد که ایستادن در مسیر حق مسئله شخصی و خصوصی خانه حضرت زهرا(س) نیست که زنانه و مردانه داشته باشد،صحبت از دست رفتن اسلام و قران و رسالت پیامبر(ص) و ولایت و امامت است…ولی آنها دفاع از دین،قرآن و پاسداری از رسالت پیامبر(ص) را مردانه می بینند!در حالیکه اگر حضرت زهرا(س) در خانه می ماند،امروز مورد اعتراض بود!و درست است علی(ع) در خانه بود،اما تفاوت در یک مسئله مهم بود که پیامبر(ص) به علی(ع) امر کرده بود که اگر بعد از من مردم به وصایت و امامت تو ای علی جان،سر ننهادند،تو باید صبر کنی که اگر تو سخن گفتی و اتمام حجت کردی و نپذیرفتند و با تو مخالفت کردند،تو هیچ حرکتی نکن تا هنگامیکه خدا مقدر فرموده..ولی این امر و سفارش را نه تنها به زهرا(س) که به سلمان وابوذر و مقداد نیز نفرموده بود…
و حضرت زهرا(س) در معیار کلی وظایف دینی بود،که قرآن کریم دفاع از رسالت پیامبر(ص) را بر عهده زن و مرد یکسان گذاشت،با تفاوتی که در احکام دارند!و هر دو باید از ارزشها دفاع کنند…و این است که آن بانو وقتی در مسجد مدینه در برابر خلیفه ای که تازه بر مسند خلافت نشسته به حمایت دولت کودتا،سخنانی گفت که دل بزرگان اصحاب پیامبر(ص) به لرزه افتاده بود و از این روست که عمان سامانی درباره زینب(س) گفت: زن مگو مرد آفرین روزگار…
مگر آنهایی که در دربار یزید و ابن زیاد بودند،بخشی به ظاهر مرد نبودند و حتی به اصطلاح صحابه پیامبر(ص) نبودند!!!ولی جرأت و جسارت داشتن برای ابراز حق مرد و زن نمی شناسد! چیز دیگری می خواهد و این است که شما در وجود زهرا(س) و فرزندان پاک آن بانو این را جلوه گر می بینید…
ما وقتی در تطبیق الگوی حضرت زهرا(س) با زندگی روزمره خودمان دچار مشکل می شویم که آن الگو را هم ناقص می فهمیم و هم بد متوجه می شویم و در نتیجه آن را با زندگی امروز خودمان بیگانه می انگاریم…

۳- نمونه سوم در موضوعی که عرض کردم یعنی اصل موضوع من این بود که ما یک شناخت از معصوم(ع) و روش و سیره آنان داریم و دیگر اینکه باید آن را به روزرسانی کنیم و با زندگی خودمان تطبیق دهیم و بفهمیم که این الگو برای کجای زندگی من به کار می آید…یعنی حسین (ع)سید الشه

دایی را که شناختم،بدانم کجای زندی من را باید درست و اصلاح کند و یا راه روش و سیره علی(ع) چه ترسیمی برای برنامه زندگی من باید داشته باشد!
همین دیشب مطلبی را در یکی از کانالهای مربوط به تبلیغات انتخابات پیش رو از یکی از کاندیدها دیدم با این مضمون که عنوان کرده بود در صدر مطلبش که:
«من به هیچ حزبی یا گروهی و دسته ای وابسته نیستم و مستقل مستقل هستم و میخواهم چنین و چنان کنم!…»
یک آدمی خیال میکنه در مسیر خدا و اهل بیت(ع) باشه، این برداشتش درسته که شخص بدون وابستگی آمده…!ولی عزیزان!این برداشت اصلاً با الگوهایی که از پیشوایان دین داریم نمی سازد و علی(ع) درعصر پیامبر(ص) که جانم به فدای همه آنها باد-به گونه ای شناخته شده بود که می دانستند ایشان نقطه ثقل است و کسانی جز دسته علی(ع) هستند ،که در روایتی که برادران اهل سنت نیز نقل کردند آمده که جمعی از اصحاب در زمان حیات پیامبر(ص) در گوشه ای از مسجد مشغول بحث و گفتگو بودند و ناگهان به هم گفتند که حرفهاتون را درز بگیرید،یکی گفت:چرا؟گفتند:شیعه علی دارد میاد و در ادامه روایت ذکر می شود که مقداد در حال آمدن به داخل مسجد بود…!آری زمان پیامبر(ص) علی و پیروانش گروه شناخته شده ای بودند…
یا وقتی آیه ای نازل شد با این مضمون :
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ (۷/بینه)
مسلماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، اینانند که بهترین مخلوقاتند..
و اصحاب پرسیدند یا رسوال الله!منظور چه کسانی هستند:پیامبر(ص) روی شانه علی(ع) زد و فرمود:
هذه و شیعته! این علی و شیعیانش! و یک کسی نه شیعه علی باشد و نه به گروه بو سفیانی و نه به مهاجر و … به هیچ کدام خود را متصل نداند و بگوید به خود خدای متعال وابسته ام!آیا این با الگوی پیشوایان هدایت می سازد!اصلا اینگونه نیست!
آری دوستان! اول آشنایی با این الگوهاست وآگاهی و انتخاب است!بعد وار شدن در مسیر آنهاست…!
که آن حکایت که درگلستان سعدی آمده را توجه دارید که
«ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همی‌خواند. صاحب دلی برو بگذشت. گفت ترا مشاهره چندست؟ گفت: هیچ. گفت: پس این زحمت خود چندین چرا همی‌دهی؟ گفت: از بهر خدای می‌خوانم. گفت از بهر خدا مخوان…!
گر تو قرآن بدین نمط خوانی ….. ببری رونق مسلمانی»
یعنی به او که قرآن را با صدای ناخوش می خواند و از بهر خدا می خواند،می گوید که تو از بهر خدا بیا و نخوان که اینگونه رونق مسلمانی را از بین می بری…!و به همین قیاس این سبک حرف برای کسی که در مسیر اولیا خدا حرکت میکنه!عجیبه!
و این یکی از الگوهای پسندیده ای است که ما داریم و جامعه امروز بشری را سامان میدهد!که حضرت زهرا(س) برای دفاع از حقوق زنان جمعیتی را تشکیل داده بود و بعد از وفات پدرش نیز برای دفاع از حق رسالت و دفاع از فدک با خودش جمعیتی را همراه داشت و از این خاصیت جمع گرایی جدا نبوده است…که در آن روزها علی(ع) مهار مرکب را به دست می گرفت و فاطمه(س) سوار مرکب می شد و به در خانه مهاجرین وانصار میرفتند تا برای باز پس گرفتن غدیر به تاراج رفته به آنها بگویند و جمعیت تشکیل دهند و تلاش کردند …
امام صادق(ع) فرمودند:
آن کسی که از جمعیت حق(نه هر جمعیتی)بعد از شناختنش، کناره گیری می کند،نصیب شیطان است…مانند گوسفند جدا شده از گله که نصیب گرگ می شود!
برادر و خواهر شیعه تو باید بگردی و گفتگو کنی و تلاش کنی که بفهمی و با یک جمعی که حق و درست است همراه شوی و اگر هم نیافتی باید خود یک جمع را بسازی و فراهم کنی…!
و بعد از آن که یافتی باید با آن جمع حس همکاری داشته باشی!و الگو آموختن یعنی این!در زندگی سیاسی زهرا(س) برید و مطالعه کنید ببنید که وقتی زهرا(س) برای دفاع از فدکی که حق غصب شده خودش بود و برای حق پایمال شده ای که ظالمانه گرفته بودند،به مسجد مدینه آمد و فقط هم خود سخنرانی کرد و خطبه خواند، و قرار نبود کس دیگری سخن بگوید…ولی صدر خطبه را نگاه کنید…
«جائت فاطمه بنت رسول الله (ص) فی رمه فی النسائی ها و النساء قومها…!»
فدک مال اوست که حال غصب شده…و کس دیگری سخن نگفت اما آن بانو با همراهی جمعی از زنان همراهش و زنانی از خویشاوندان وارد مسجد مدینه شد… و زهرا(س) تا آخر هم خودش تنهایی سخن گفت ولی تنهایی نیامد! و این یعنی من کسانی دارم که با من پیمان بسته اند و هم پیمانند…
کار تنهایی رفتن و تکروی کردن نیست با وجود شناختی که از معصومین(ع) دارید،گاهی خطاهای مکرر را انجام میدهید و من عرضم این است که…

بیاییم تلاش کنیم و به درستی بشناسیم و بعد از شناختن بنگریم که کجاهای از این سیره و روش و منش برای زندگی ما درس آموزه وکجاهای زندگی ما را بهتر میکنه و در نهایت در مسیری که او حرکت کرده وارد شویم!
صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا(س)
خوب یاد دارم ۲۰ سال قبل بود که بعد از چندین جلسه که برای شهادت حضرت زهرا منبر رفته بودم،کوته فکری در میانه یکی از راه ها به من گفت:خسته نمی شوید اینقدر تاریخ را تکرار میکنید!!که البته او به بیان زشتتری گفت و من همان شب این ابیات را با خودم زمزمه کردم…

بگذار و بگذر ای دوست دیگر من این چنینم
محراب ابروی اوست طاق و رواق دینم

کی شوق کعبه دارم رو مدینه آرم
چون در جمال یارم غیر از خدا نبینم…

رویم به سوی زهراست حی از سبوی زهراست
خاکم زکوی جضرت زهراست…این بوده وچنینم!!!

منابع :
۱- http://askdin.com
۲- http://wiki.ahlolbait.com
۳- https://ganjoor.net

_______________

توفیقی نصیب شد تا در مجلس هفتم درگذشت محب اهل بیت علیهم السلام و شیفته حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام مرحوم حاج محمدرضا کلانتری اشکذری حضور پیدا کنم. بسیار ارادتمند به خوبانی از سلسله عالمان دینی بود و از نشستن در مجالس و محافل آنان لذت می برد. حاجی محمدرضا بسیار صادق النیه و صافی القلب بود. ساده و بی آلایش بود. شاید بشود گفت که ایشان با حضور در منبرهای حسینی و وعظ اهل علم زندگی میکرد. از هوا و هوس های همگانی و همه‌گیر در جامعه و تب و تاب اهل دنیا فارغ البال بود. دوستان قلبی او را در فهرستی از عالمان پرهیزکار باید می جستی.
بسیار رقیق القلب بود و به دوستان و همراهان و خانواده محبت می ورزید. همیشه از همسرشان که از سادات بودند با عنوان «فرزند زهرا» یاد میکرد و هرگاه یادشان میکرد با دعا همراه میگشت. از حسن قضای الهی اینکه من نیز در شب میلاد خجسته بانوی بزرگ، فاطمه زهرا سلام الله علیها در مجلس وی حضور پیدا کرده ام. امیدوارم در جوار اولیای معصومینش همنشین باشد.

_______________

‍ 🍁 در آگهانی پیشین نوشته شده بود «اوج پژوهش ها را در جمع آمدن احساس و عشق و خردمندی می توان دید آنگاه که یکجا و در کنار هم اتفاق بیفتد. رخداد چنین نمونه هایی شاید بسیار اندک باشد اما قابل ملاحظه و پر اهمیت است.» زیرا در روزگار کنونی، که همه چیز به قیمت نان محاسبه می شود و آدم ها از اعتقاد و باور و مسئولیت پذیری فکری، شانه خالی می کنند، نوشته های پژوهشی فراوانی را می توان سراغ گرفت که نویسندگانش هیچ رابطه ای -در بهترین فرض- جز رعایت اصول پژوهش، با نوشته های خودشان ندارند. شاید بتوان این آشفتگی را بیماری روانی/درونی پژوهش نامید. بیماریی که تنها دامنگیر پژوهش های دینی نیست و در همهٔ موضوعات اجتماعی و انسانی زمینۀ واگیری دارد. به ویژه در پژوهش های اجتماعیی که به طبقات محروم / ستمدیده پیوند میخورد. روح سرمایه داری حاکم بر جهان را پایه گذار و ترویج کننده اصلی آن باید به حساب آورد و فقدان مبانی ثابت اخلاقی را دومین عامل ویرانگر بر شمرد.
🔷 بیست و سومین جلسه پژوهش های دینی یک (سال ۹۸)

دوشنبه ۲۸ بهمن ۹۸

ساعت ۱۶:۴۵ تا ۱۸

دستور جلسه؛
۱) یادکرد و طلب آمرزش برای پدر تازه گذشته
۲) گفتگوی پژوهشی هفته
۳) نوبت دوم بررسی مقالات موضوع عدالت، اخلاق و مظلومیت

میبد، مجموعه فرهنگی امام صادق(ع) میبد، اتاق پژوهش

🔹 یادآوری: جلسه عمومی نیست.

__________

💠 سیزدهمین جلسه پژوهشهای دینی ۲
چهارشنبه ۳۰ بهمن ۹۸

ساعت ۱۶:۴۵ تا ۱۸

💠 خانه دکتر قاسمی، پلاک ۳۰٫

دستور جلسه؛
۱٫ مباحث کارگاهی
۲٫ گفتگوی پژوهشی هفته
🍀🍀🍀

🔶 یادآوری؛ جلسه عمومی نیست.
علاقه مندان به کار پژوهش و نگارش در زمینه مباحث دینی می توانند از طریق برگه “ارتباط با ما” در سایت “نگاه تازه” مکاتبه کنند.

یک نظر بگذارید