منبرهای اردیبهشت ماه ۱۴۰۱

نگارش در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۱ | ارسال شده در بخش منبرها | هیچ نظری

صلی الله علیک یا یا اباصالح

🔹سخنرانی
سوگواری ایام ضربت خوردن امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام
🔹 پنجشنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۱

نماز زیارت ۲۲
قرائت زیارت ساعت ۲۲:۱۵
سخنرانی و مرثیه، ساعت ۲۲:۴۵ تا ۲۳:۳۰

موضوع: سیاست هدایت ، در سیره و گفتار امام علی (ع) در ایام شهادت (بخش ۱)
🔹 سرکان، محله پایین، روبروی خیابان کمربسته، فاطمیه شهر سرکان

@menbar_ansari

🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
لینک پخش زنده (لایو) و تصویری در اینستاگرام
منبرها، کلاس و نشست ها- حسین انصاری:
https://instagram.com/menbar_ansari?i

_____________

۱۴۰۱/۲/۱ شب نوزدهم ماه مبارک رمضان ، فاطمیه سرکان
موضوع: سیاست هدایت در سیره و گفتار امام علی(ع) در ایام شهادت. (بخش۱)
با صلوات بر محمد و آل محمد و آرزوی توفیقات روز افزون برای حجت‌الاسلام‌انصاری.
در این موضوع ،جناب استاد محور زمانی بحث را بر روی ایام ضربت خوردن تا شهادت مولی الموحدین، علی بن ابیطالب(ع) قرار دادند و تأکید کردند، سیاست هدایت در محدودۀ زمانی سیره و گفتار مولا(ع) در روزهای پایان عمر ایشان ، مدّ نظر است. و در ادامه جناب استاد درباره سیاست هدایت که پیرامون آن در ایام ‌میلاد سبط اکبر، امام حسن مجتبی(ع) بحث مفیدی شده بود، توضیح افزودند که؛ سیاست هدایت قسیمی است برای سیاست قدرت، برای سیاست سلطه، برای سیاست استیلا و غلبه و یا حتی برای سیاست‌های حزب گرایی/ تحزب. و اگر کسی به عنوان قسیم نپذیرد، باید به عنوان موضوع فرادستی نسبت به بقیه انواع سیاست های ارزشی مانند سیاست حکمت و مصلحت و کرامت، آن را در نظر بگیرد. سیاست هدایت یعنی ، سیاستی که در آن به دنبال هدایت باشند و در جهت تحقق هدایت انسان و برای رساندن انسان به کمال معنوی و الهی و نه فقط مادی به کار گرفته می‌شود. این سیاستی الهی است که در سیره همۀ پیامبران الهی دیده می‌شود. بخشی از محور های سیاست هدایت ، پیش‌تر، در سیره امام حسن(ع) بیان شد، به همانگونه در سیره امام علی(ع) نیز، حتی در لحظات پایانی عمر ایشان، وجود دارد.
در مباحث قبل بیان شد ، که در سیاست هدایت، هدف اصلی هدایت انسان است. سیاستی که هدف عمده انبیاء و بزرگترین هدف قرآن است. پیامبران و ائمه ، نیز به همین جهت، هادی نامیده می‌شوند و یکی از اسماء خداوند هادی است. این هدایت یعنی ایصال انسان به مقصد. در زمینۀ سیاست هدایت ،بخش هایی بسیار آشکار در زندگی امام علی(ع) هست ، از جمله در ایام ضربت خوردن حضرت على(ع) تا شهادت ایشان، جلوهۀ عظیمی از این سیاست هدایت، آشکار می‌شود. مهم ترین بخش‌ قابل مطالعه در بارۀ سیاست هدایت علی(ع) ،در وصیت و سفارش‌های ایشان به فرزندان و اطرافیان در پایان عمر و آستانۀ شهادت ایشان مربوط می‌شود. از مجموعۀ این وصایا، بخشی در متون احادیث، بخشی در مقاتل و قسمت‌هایی نیز در نهج‌البلاغه آمده است. وصایای آن حضرت، سخنانی ژرف و بزرگ با بشریت دارد که نشانگر نکات مهمی است که در سیاست هدایت علی(ع) وجود دارد. سفارشاتی که خرد هنوز از آنها در اعجاب و شگفتی است که چگونه یک انسان ،حتی در وخیم‌ترین اوضاع و کوتاهترین لحظات و نزدیک به مرگ ،به فکر مردم و جامعه بشری است. و همین ها است که‌ او را در کنار دیگر فضائل و مناقب، به شخصیتی بی مانند تبدیل کرده است. بنابر این نوع وصیت علی(ع) در بستر شهادت یکی از عالیترین جلوه های سیاست هدایتی اوست که در اینجا به عنوان اولین مورد از سیاسات هدایتی از آن نام می بریم.
پروفسور روژه گارودی( ۱۹۱۳- ۲۰۱۲) نویسنده، روزنامه نگار و فیلسوف، فرانسوی که مسلمان شده بود و از استادان دانشگاه‌ سوربن فرانسه بود، درباره همین عملکرد امیرالمؤمنین در روزهای پایان عمر خود، مطلبی دارد که در پاسخ به سؤال یکی از دانشجوهایش، ارائه کرده است؛ پرسشی درباره اینکه، چرا استاد گارودی از یکی از شخصیتهای اسلامی به نام ” علی” تا این اندازه با عظمت و تکریم و تعظیم، یاد میکند؟ روژه گارودی پاسخ می‌دهد : «آن شخصیت بزرگ، با اینکه رهبر سیاسی سرزمین پهناور اسلامی آن روزگار بود در حالی که جز فرصت اندکی، تا پایان عمرش باقی نمانده بود و باید قاعدتاً حرفهای دیگری بزند، در همان حالت وخیم و مشرف به مرگ، که ممکن است برای خیلی از انسان ها پیش بیاید ، ولی در کمال شگفتی، آن شخصیت والامقام ،با اینکه در محراب عبادت بر اثر ضربه شمشیری که بر فرق سرشان اصابت کرده، استخوان شکافته و تا مغز، رسیده است، سفارشات و وصایایی میفرماید که از مهم ترین سفارشات است، از جمله اینکه اگر زنده ماندم ،می‌دانم با ضارب خود چه کنم و اگر نبودم ، فقط حق یک ضربه به او را دارید نه بیشتر و اینکه نباید او را شکنجه کنید. از غذای من به او بدهید. شما را سفارش میکنم به رسیدگی به یتیمان . کنار مظلومان بایستید و علیه ظالمان باشید. آیا چنین شخصیتی پرستیدنی نیست؟ ”
جناب استاد از همین بیان روژه گارودی وام می‌گیرند و میفرمایند، که سخن گارودی بسیار عمیق و در خور توجه است و مبین سیاست هدایت امام(ع) است.
آن شخصیت بزرگ، با اینکه رهبر سیاسی سرزمین پهناور اسلامی آن روزگار بود در حالی که جز فرصت اندکی، تا پایان عمرش باقی نمانده بود و باید قاعدتاً از مقولات سیاسی و پیگیری مسألۀ ترورش و…حرف بزند، اما وصیت‌های او از مقولۀ سخنان سیاسی محض، به کلی تهی و عاری است. بلکه بر نقاط مهم دیگری عطف توجه دارد.

حضرت(ع) در وصایا و سفارشات خود ، در کمال ناباوری، هیچ جا راجع به جریان سیاسی بعد از خود ، و برنامه ریزی برای قدرت آینده، سخن نگفتند. آنچنانکه گویا این علی در بستر شهادت افتاده ، رهبر سیاسی یک سرزمین پهناور از مرزهای چین تا آفریقا نیست. در تمام گزارشات، چه در کتب تاریخی و چه در نهج البلاغه، هیچ سفارش آشکاری مبنی بر چینش هرم سیاسی بعد از خودشان موجود نیست. گمان نمی رود که آن روزها چنین شیوه ای در فضای سیاست ، شناخته نبوده باشد. در حالیکه ، پیش از او، خلیفه اول و دوم در بستر احتضار و مرگ، فقط یا بیش از هر چیز، از قدرت و سیاست گفتند و جانشین تعیین کردند و برای آینده قدرتی که تصاحب کرده بودند نقشه ترسیم کردند.
رمز تفاوت علی(ع) با آنها در همین نکته است که مهم ترین کار در سیاست هدایت، نجات انسان است. حضرت در وصایای خود و در همان اوضاع وخیم جسمی و در دو شب و روز پایان‌ عمر در حال رهبری کردن جامعه به سوی صلاح و رستگاری هستند و میفرمایند: «خدا ،خدا را مراعات کنید در نماز ،که نماز ستون دین است. خدا، خدا را مراعات کنید در قرآن،که مبادا دیگران بر شما پیشی بگیرند و شما عمل نکنید…»
حضرت با این نوع از سفارشات ، در مقام رهبری جامعه، هشدار می‌دهند تا جامعه وارد بازیهای سیاسی نشود و معیار انسانیت و دیانت را فراموش نکند. علی(ع) حریصانه از چینش هرم سیاسی پس از خود، سخن نمی‌گوید، اما هراسش را از ریختن خون مسلمانان و شکنجه آنان، پنهان نمی دارد. اینها اوج سیاست هدایت است که در سیاست دینی علی(ع) باید آنرا شناخت و تجربه کرد. سیاست ورزی رادمردی که منشور حقوق بشر باید در برابر عدالت و حق خواهی او، زانو بزند. حتی در دوران زمامداری نیز ، حکومت و عرصه سیاست، بماهو، برای امیرالمؤمنین هیچ ارزشی نداشت. همانطور که در نهج البلاغه نیز آمده است: ” به نقل از ابن عبّاس ـ : در ذى قار ، بر امیرمؤمنان(ع) در آمدم که مشغول وصله کردن کفش خویش بود. به من فرمود: «این کفش ، چند مى ارزد؟» .
گفتم: ارزشى ندارد!
فرمود: «به خدا سوگند که این کفش در نزد من ، محبوب تر از فرمان روایى بر شماست ، مگر آن که حقّى را به پا دارم ، یا باطلى را از میان بردارم»( نهج البلاغه، خطبه ۳۳)
این سیره و روش سیاست و هدایت مردی است که حتی در مدت کوتاه روزهای پایانی عمر، هدایت در سخنانش موج می‌زند و در کمال زیبایی آنچه را که نیاز مخاطب است ،از فرزندان تا عموم جامعه تا حتی آیندگان را نیز در بر می‌گیرد و سخنانش به تعبیری ندایی برای آیندگان است.
حقیقتی است که تاریخ هیچگاه مانند علی(ع) را در مسند فرمانروایی به خود ندیده است و نخواهد دید مگر آن زمان که دولت امام عصر ارواحنا له الفداه فراز آید و عدالت علی(ع) را دیگر باره، جهان گستر کند و عدل و داد را برپا سازد.

_____________

‏صلی الله علیک یا یا اباصالح

🔹سخنرانی
شب قدر و سوم شهادت امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام
🔹 یکشنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۱

پس از اقامه نماز و صرف افطاری

نماز زیارت ۲۱:۱۵
قرائت زیارت ساعت ۲۱:۳۰
سخنرانی و مرثیه، ساعت ۲۲ تا ۲۲:۴۵

موضوع: سیاست هدایت ، در سیره و گفتار امام علی (ع) در ایام شهادت (بخش۲)
🔹 سرکان، محله پایین، روبروی خیابان کمربسته، فاطمیه شهر سرکان

@menbar_ansari

🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
لینک پخش زنده (لایو) و تصویری در اینستاگرام
منبرها، کلاس و نشست ها- حسین انصاری:
https://instagram.com/menbar_ansari?i

_____________

۱۴۰۱/۲/۴ شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان، فاطمیه سرکان.
موضوع: سیاست هدایت در سیره و گفتار امام علی(ع) در ایام شهادت. (قسمت آخر)
با صلوات بر محمد و آل محمد و سپاس از زحمات حجت‌الاسلام‌انصاری.
در موضوع سیاست هدایت، جناب استاد ، اولین مورد از سیاست هدایت مولا امیرالمؤمنین(ع) را در جلسه قبل ، «نوع وصیت حضرت علی(ع)» برشمردند، به آن جهت که وصیت امام(ع) در نوع خود ، به هیچ رو، به منزلۀ یک وصیت سیاسی نبود، و در توضیح آن مطالب، افزودند؛ اگر چه مسئله‌ وصیت حضرت و محتوای آن، در نهایت امر می تواند به سیاست و کنش سیاسی هم منجر بشود، همچنانکه در خوانش اسلام سیاسی از آن، صورت گرفته است، ولی با این حال، نکته اصلی این است که وصایای آن حضرت از رویکرد و جنبه سیاسی مایه نمی گرفت، بلکه جنبه عمومی و همگانی و رویکرد تربیتی داشت و حتی به تعبیری ندایی برای هدایت آیندگان بود.
این امر نشان می‌دهد که در مقایسۀ بین سیاست محض و سیاست صِرف با سیاست هدایت ، سیاست هدایت، برای حضرت علی(ع)، مهم ترین هاست و اموری از قبیل مسائل سیاسی، چینش هرم سیاسی و نهادهای قدرت، کمترین ارزش ذاتی ندارد. این امر روشنی است که محتوای وصیت ها در جهت دستیابی به فضایی ایمانی و از جنبۀ هدایت گرانه و دسترسی به سلوک معنوی مطرح شده اند.
دومین مورد در وصایای امام المتقین ، علی بن ابیطالب (ع)، که دلالت بر سیاست هدایتی آن حضرت دارد، «عام بودن و عمومیت داشتن پیام وصیت ها» است – علاوه بر جنبه های تربیتی ،اخلاقی و سیر و سلوکی که به همراه دارد-.
حضرت در وصیتش، به نوعی روش زندگی ایمانی و دینی سالم را بار دیگر برای افراد و مخاطبین خود یادآوری می‌کنند. گویا حاصل رسالت پیامبر(ص) ، را همچون آموزگاری دلسوز ،در پایان سال تحصیلی برای شاگردان خود بازگو می‌کنند تا در فراز و نشیب ها و امتحان سخت زندگی یاریگر و مددکارشان باشد. برای نمونه به خطوطی از این دست، در وصیت مشهور حضرت که در نهج البلاغه نیز آمده است، اشاره می‌کنیم: «… قُولَا بِالْحَقِّ وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَیْنِکُمْ؛ حق را بگویید، و براى پاداش الهى عمل کنید و دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید. شما را، و تمام فرزندان و خاندانم را، و کسانى را که این وصیّت به آنها مى رسد، به ترس از خدا، و نظم در امور زندگى، و ایجاد صلح و آشتى در میانتان سفارش مى کنم”.(نهج البلاغه، ترجمه دشتی، نامه ۴۷)
حقگویی ؛ آخرتگرایی در کار؛ ابتدا، مبارزه با ستمگر؛ سپس، یاری ستمدیده؛ ساماندهی و نهاد سازی در روابط فردی و اجتماعی؛ و برقراری صلح، نمونه هایی از پیامهای عام و عمومی آن حضرت است که همه نسلها و عصرها را مخاطب خود می بیند. در پایان وصیت نیز با عبارت «شما و همۀ فرزندان و خاندانم را و هر کسی که وصیتنامه به او می رسد..» به گستره عمومی مخاطبان و عمومیت آنان تصریح کرده است.
این بخش از پیام ها همگی به لحاظ مضمون، عام است و به لحاظ مخاطبان، عمومیت دارد. زیرا پیامی در جهت بهتر شدن زندگی انسانها و راهی به سوی سعادت بشریت است. پیام‌هایی که هیچ گونه رنگ و بوی سیاسی همراه ندارد و در عین سادگی، بالاترین و باارزش ترین معیارهای وجودی برای انسان بودن و انسانی زیستن را عرضه کرده می کند. و این از زیبایی و جاذبه های «سیاست هدایت» است . باید از علی(ع) نه تنها اخلاص عمل بلکه اصلاح عملکرد هم آموخت که؛ هدایت مقدم بر هر امر دیگری است. اگر در هرحرکت دینی انسان به هدایت نرسد ،جان گمراه بشر از ظلمت بیرون نمی آید و هیچ روح تشنه ای ،از رحمت الهی سیراب نمی‌شود. حضرت امیرالمؤمنین(ع) با این وصایا ، به همۀ سیاست اندیشان و سیاست ورزان مسلمان، خاطر نشان ساخته‌اند که هدایت، مهمترین جلوۀ وجودی رسالت و امامت بوده و هست و می بایست همه امور دیگر بر آن اساس، تنظیم و شناخته گردد.
سومین مورد از دلایل سیاست هدایت ، در وصیت مولی الموحدین ،حضرت علی(ع)، «سفارشهای تربیتی و اخلاقی» ایشان است که برای اصلاح سلوک و رفتارهای دینی مخاطبان و نیز جلوگیری از گمراهی و انحراف جامعه و افراد مخاطب خود از مسیر مورد نظرشان ، که مسیر جامعه ای توام با عدالت و آرامش است، ارائه شده است.
سفارشهایی چون «أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَلَّا تَبْغِیَا الدُّنْیَا وَ إِنْ بَغَتْکُمَا وَ لَا تَأْسَفَا عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنْهَا زُوِیَ عَنْکُمَا…؛ شما را به ترس از خدا سفارش مى کنم، به دنیا پرستى روى نیاورید، اگر چه به سراغ شما آید. و بر آنچه از دنیا از دست مى دهید اندوهناک مباشید» و چون «اللَّهَ اللَّهَ فِی الصَّلَاهِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِینِکُمْ؛ خدا را خدا را در باره نماز، چرا که ستون دین شماست.» و چون «علَیْکُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ وَ إِیَّاکُمْ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ…؛ بر شما باد به پیوستن با یکدیگر، و بخشش همدیگر، مبادا از هم روى بگردانید، و پیوند دوستى را از بین ببرید.»
از جمله اینها همان سفارشی است که در پایان وصیت یادشده، خطاب به فرزندان عبدالمطلب، یعنی خاندان خود، میفرمایند؛ «ای فرزندان عبدالمطلب ، نبینم که پس از من، به انتقام کشتن علی برخیزید و خونریزی به راه اندازید.» در نهج البلاغه میفرمایند «یَا بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا أُلْفِیَنَّکُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِینَ خَوْضاً تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ بِی إِلَّا قَاتِلِی انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَهً بِضَرْبَهٍ وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) یَقُولُ إِیَّاکُمْ وَ الْمُثْلَهَ وَ لَوْ بِالْکَلْبِ الْعَقُورِ؛ اى فرزندان عبد المطلّب: مبادا پس از من، دست به خون مسلمین فرو برید [و دست به کشتار بزنید] و بگویید، امیر مؤمنان کشته شد، بدانید جز کشنده من کسى دیگر نباید کشته شود. درست بنگرید اگر من از ضربت او مردم، او را تنها یک ضربت بزنید، و دست و پا و دیگر اعضاى او را مبرید، من از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: «بپرهیزید از بریدن اعضاى مرده، هر چند سگ دیوانه باشد» (همان، نامه ۴۷)
نمی شود به درستی برآورد کرد که اگر اصحاب و یاران امام(ع) برای انتقام ترور آن حضرت بر می‌خاستند، چه درگیری هایی رخ می داد و چه تعدادی از سران قبایل و رهبران سیاسی مخالف، دستگیر می شدند و چه شماری از آنان شکنجه شده و از آنان اقرار گرفته می شد و چه تعداد به قتل می رسیدند. کسانی امثال ابوموسی اشعری، قطام و دیگران که در یک نقشۀ پنهانی همراه با معاویه و دولت شام ، همگی دستهای پشت پرده در شهادت اول مظلوم عالم بودند. حضرت به خوبی به این موضوع واقف بودند و صلاح نمی‌دانستند که آرامشی که در طول چهار سال و اندی از زمامداری ایشان بر جامعه اسلامی حاکم شده بود، دستخوش خشونت و خونریزی شود. به راستی که بحر بیکران عطوفت و مهربانی و کرم مولا تا به کجا بود که اینچنین در واپسین لحظات زندگی، نگران آرامش و آسایش مردم جامعه خویش هستند.
به راستی چرا علی(ع) به مثابۀ رهبر سرزمین پهناور اسلامی ،در پایان عمر خویش، به صورت خاص، از هیچ مسئله سیاسی و جانشینی و قدرت سیاسی سخن نمیگوید؟؟!! متأسفانه، تا کنون از منظر دانش سیاسی و جامعه شناسی سیاسی، به این نکته توجه نشده است و تحلیلی در آن باره ارائه نگردیده است. گویا جاذبه و عمق سخنان گیرا و نافذ امام(ع) سبب شده تا جایگاه سیاسی گوینده، و عدم وجود یک گفتار سیاسی از وی، در موقعیت مذکور، نادیده بماند. به همین دلیل، سعی گردیده تا در این دو منبر، در مقام پاسخگویی به پرسش مهم بالا، تحلیلی ارائه شود.
حاصل کلام آنکه از منظر سیاست هدایت، امام علی(ع)، مهم ترین و والاترین ارزش‌های وجودی انسان ساز، که منجر به ساخت جامعه اسلامی انسانی می‌شود، را در این وصایا بیان فرموده اند. آنجا که افراد را به داشتن تقوی وصیت می‌کنند. به دوری از دنیا پرستی و ظلم و ستم بر محرومان، توصیه میکنند، آنجا که خدا ترسی و یاوری انسان ستمدیده را و حق گویی را سرلوحه عمل بنده می‌دانند و به داشتن نظم در زندگی سفارش می‌کنند. همه اینها از نکات مهم و کلیدی در روابط اجتماعی و فردی انسانهاست که می‌توانند با رعایت آن، به مهمترین ارزش‌های معنوی دست یابند. اگر شخصی حتی کمترین این موارد را در زندگی خود پیاده کند ،چه بسا به درجه بهترین شخصیت های جامعه شیعه دست می‌یابد و همپایه سلمان و مقداد و ابوذر بشود. وصیت های حضرت، پیام‌هایی عام فرا زمانی و فرا مکانی و فراتر از مخاطب زمان خویش بودند، و پیامهای این چنینی ، همواره فراتر از نگاه سیاسی و دنیای سیاست، خواهد بود. بخشی از وصایای ایشان ، آشکارا پیامهایی تربیتی، هدایتی، سلوکی و اخلاقی هستند که چراغی فرا راه بشر سرگردان در طول قرون و اعصار ،روشن می‌نماید تا در تاریکی های زمانه گم نشود و از مسیر هدایت خارج نگردد. همچنانکه حاوی پیام‌هایی خاص برای شیفتگان و مریدان امیرالمؤمنین در سرتاسر تاریخ ، نیز هست بلکه شیعیان حضرتش، راه را از بیراهه ها به درستی تشخیص بدهند.
تحقیقا اینگونه نکته ها و تحلیل ها حاصل پژوهش‌های دینی استاد انصاری محسوب می شود ، و به نوبۀ خود امری است قابل تأمل برای پژوهندگان دینی ، تا به وصایا و سفارشات حضرت علی(ع) از نگاهی دیگر بنگرند و آنها را با رویکردی دقیق تر مورد برسی و پژوهش قرار دهند. بی شک دستاوردها در این زمینه اندک نخواهد بود.

_____________

۱۴۰۱/۲/۶ شب بیست و پنجم ماه مبارک رمضان. تویسرکان
موضوع: تفسیر های ناصواب از شب قدر
با صلوات بر محمد و آل محمد و عرض ادب و احترام خدمت حجت‌الاسلام ‌انصاری.
در جلسه پیشین مطرح شد که ماه رمضان ویژگی ها و اوصافی در قرآن دارد که جنبۀ نص دارد و قابل تاویل نیست. اولین ویژگی آن در نگاه قرآن، ماه بودن، ماه مبارک رمضان است. یعنی مدت آن یک ماه کامل، حاصل از چرخش ماه به دور زمین است، از هلال تا هلال بعدی. در آیات قرآن از «شهر رمضان» استفاده شده است و این به معنای ماه رمضان و محدودیت آن در همین اندازۀ زمانی است. در حالیکه برخی مدعیان «بازنگری» در کانالی به همین نام، از روزهایی معدود و اندک، یعنی چند روز سخن می گویند که نشان از ناآگاهی کامل به قواعد زبان و معنای واژه ها هستند. دومین ویژگی ماه مبارک، روزه داری آن است که قرآن مکرر بر آن تاکید می‌کند. ویژگی سوم ،نزول قرآن در این ماه است. سفارش‌های مبنی بر ختم قرآن و حتی خواندن یک آیه در این ماه، و اینکه ویژگی خاص و فهمی خاص برای انسان حاصل می‌شود، نیز به همین ویژگی نزول قرآن مربوط می شود. چهارمین ویژگی که در قرآن کریم برای این ماه مبارک ذکر می‌شود، وجود شب قدر در آن است.
بنابر این از مهم ترین ویژگی های این ماه خجسته، وجود شب قدر و تنزل ملائکه و روح که اعظم ملائکه است ، و فرود آنان بر روی زمین است که به محضر ولی خدا در زمین حاضر می‌شوند. بر اساس سوره انا انزلنا، اهمیت شب قدر به واسطه نزول ملائکه و حضور آنها در محضر ولی خدا اهمیت دارد. این مهمترین ویژگی شب قدر است که هویت و چیستی شب قدر را بیان می کند و در سوره قدر به آن تصریح شده است؛ فرشتگان و روح در آن شب ب فرمان خدا نازل می‌شوند».
با این همه اما درباره شب قدر گاهی بحث هایی گفته و تفسیرهایی ارائه می‌شود که با معنای واقعی «لیله القدر» در آیات یاد شده در سوره قدر و دخان ، سازگاری ندارد. حرفهایی که به ظاهر زیبا به نظر می آید اما در باطن ،بازی با الفاظ، یا مانع از معرفت حقیقی به معانی قرآنی، و یا تهی از حقیقت است.
۱- از آن جمله، تعبیرهایی است که شب قدر را ،شب سرنوشت انسان می‌دانند و طی آنها یک سری از مسائل روانشناختی را بیان کرده و برداشت ‌های رفتاری را پیش می کشند و به ظاهر آن را مربوط به خرد و علم می شمارند. در حالیکه نه «قدر» در آیات قرآن، معنای «سرنوست» دارد و نه سرنوشت ، قابلیت برای معنای محصلی. سرنوشت معمولا مترادف «قسمت» یا «قدَر» است (به فتح د) که در کنار واژۀ قضا به کار میرود و «قضا و قدر» گفته می شود، یا «تقدیر» است که معنای جبرگرایی از آن اراده میشود، نه معنای اندازه گیری در اصل عربی آن. کاربرد اصطلاح «شب سرنوشت»، حاصل ادبیات روانشناسی زرد است که در این دوران ، شیوع یافته و بر سر زبانها افتاده است. سرنوشت در ذات خودش، معنایی انسانی و روانی و رفتاری دارد در حالیکه «لیله القدر» مفهومی ارزشی داشته و فراتر از مسائل انسان بوده و پدیده‌ای مربوط و مرتبط با همۀ جهان خلقت است که یکی از آنها انسان و آدم است.
واژۀ قدر، معانی متعددی دارد؛ مانند ۱)اندازه‏‌گیرى و اندازه، ۲)قوت و قدرت، ۳) تعظیم و بزرگشماری، ۴) حکم و دستور . در فرهنگ لغات قرآنی نیز معانی مختلفی برای این کلمه قرآنی، ذکر شده است برای مثال راغب می گوید: «القدر و التقدیر: تبیین کمیه الشی‏ء» (قاموس قرآن)
۲- دومین مسئله ای که با بحث تأویلی آیات سوره قدر، ناسازگاری دارد، نظری است که شب قدر را ، شب شناختن «قدر انسان» می‌داند. یعنی اینکه در این شب آدمی باید قدر و منزلت خود را بشناسد و طبعاً در بارۀ آیندۀ خود تصمیم های نو و صحیح بگیرد.
تلاش شده تا این نظر را مستند به برخی از روایاتی کنند که در آنها، واژۀ قدر به کار رفته و تاکیدهایی مبنی بر شناخت انسان و قدر خود را دانستن، مطرح شده است. مانند روایت حضرت امیرالمؤمنین(ع) که فرمودند :” خدا رحمت کند بنده ای که قدر خود را بشناسد و از حد خود تجاوز نکند “. اما این نظر نیز با ظاهر و تاویل آیات منافات دارد. اولین اشکالی که بر این نظر وارد است اینکه از ” لیله القدر”ی که در قرآن آمده است ، منظور «لیله القدر الهی» است، شب تقدیر الهی است، نه شب تقدیر انسانی یا «لیله القدر انسان». شب قدر الهی با اندازه‌ی آدمی متناسب نیست و بسی فراتر و وسیع تر از وجود آدمی است. شب قدری که قرآن نام می برد و توصیف آن را به نزول و فرود همه فرشتگان به زمین ، توصیف می کند و آن را برتر از هزار ماه می داند؛ پدیده ای الهی است که به جعل خداوند و ارادۀ او، تاسیس و تداوم دارد و انسان تنها کاری که می تواند و بلکه بایسته است اینکه از آن پدیده مطلع باشد و از آن بهره مند گردد. مثل استفاده بردن از گردش خورشید توسط انسان که به این دلیل ، گردش خورشید را «انسانی» نمی کند.

اگر کسی برای اثبات دو تفسیر یادشده، مدعی شود ، که ما مجاز به توسعه معنا در تفسیر قرآن هستیم تا بتوانیم از لفظ آیه، استفاده جدیدی بکنیم و به دلیل ساختار شبکه ای مفاهیم در قرآن و حدیث ، چنین قیاسی را پیش ببریم ، همچنانکه در تفسیر قرآن به قرآن چنین نتایجی به دست می آید؛ باید پاسخ گفت که اشکال اساسی چنین تفسیرهایی آن است که با معنای تأویلی پذیرفته در آیه، سازگاری ندارد.
توضیح مطلب اینکه در بحث تأویل معمولاً گفته اند؛ تأویل باید متناسب با ظاهر باشد. به طور مثال در سوره شمس، آیه والشَمس و ضُحیها؛ کلمۀ شمس، تأویل به وجود گرانقدر پیامبر اکرم شده است. پیداست که این معنا و تفسیر با معنای ظاهری کلمه( خورشید روشنی بخش) سازگاری معنایی دارد. یا مثلا در آیه ‌ی تطهیر، اگر فردی آیه را به گونه ای معنا کند که از آن تطهیر اعطایی الهی درنیاید و به عکس، تطهیر اکتسابی بفهمد ، آنگاه معنای مورد نظر، چون با تأویل قطعی آیه نمی‌سازد، مقبول و پذیرفته نخواهد بود. زیرا تأویل این آیه در گزارش‌های متواتر شیعه و سنی ، مربوط به تطهیر اعطایی و تطهیر ارادی و غیر اکتسابی، از جانب خداوند متعال است. بر این اساس گفته‌اند که تأویل باید متناسب با تفسیر باشد، وگرنه مانند تفسیر بعضی از عرفا می‌شود که حتی خود عارفان نیز، به آن اعتراض دارند ، مانند تاویل معروف به تفسیر ابن عربی. یا تأویلات محیی الدین عربی از کلمه “عذاب” در قرآن که در یکی از تاویلاتش، عذاب را از ریشه «عذب» به معنای گوارا و لذت بخش می‌داند، در حالیکه برای “الیم ” هیچ ریشه دیگری دال بر معنای تأویلی او ، نمی‌توان یافت.
پس همچنان که اگر تأویلی با ظاهر قرآن سازگاری نداشت نشان می‌دهد که آن تأویل، ناقص و مردود است، باید توجه داشت که طرف دیگر این ملازمه نیز صادق است. یعنی اگر تفسیر ظاهری به گونه ای باشد که با تاویل پذیرفته و قطعی، فرق و ناسازگاری داشته باشد، آن تفسیر نیز پذیرفتنی نخواهد بود.
همانطور که در بحث کنونی اگر شب قدر را به معنای روانشناسانه، به شب سرنوشت معنا کنند دیگر با معنای تأویلی آن هیچ نسبتی ندارد. چون معنای تأویلی و پذیرفتۀ لیله القدر، وجود مبارک حضرت صدیقه کبری(س) است. لیله القدر که گفته می‌شود، عبارت است از؛ یک مقام و منزلت که جعل الهی ایجاد کرده و قرار داده و در آن جایگاه جعل شده از سمت خدای متعال ،نزول قرآن اتفاق می‌افتد. بنابر این اگر گفته می‌شود شب قدر ،شب سرنوشت است ، دیگر نمی‌توان معانی تأویلی لیله القدر را پذیرفته و ذکر کرد.
به همین قیاس در بارۀ نظر دوم که شب قدر را به معنای قدر و محدوده انسان می‌دانست باید گفت که شب قدر، مضاف است به ساحت ربوبی و مضاف به ساحت انسان نیست. شب قدر، شب تقدیر الله است نه تقدیر انسان.نتیجه بی توجهی به تاویل، یا غفلت از آن می شود اینکه تحت تاثیر اومانیسم افراطی، شب قدر را تفسیر به شب قدر انسان تفسیر کنند و با مشابه یابی واژه ها، شبکه ای از واژه ها و ترکیب ها فراهم بیاورند و با قیاس کردن ساختار جملات با یکدیگر ، دست به تولید معانی تازه ب‌زنند. در حالیکه چنین روشی، بدون در نظر گرفتن شرایط لازم در آن، درست نیست و اساس استدلال برای بطلان نتایج آن، تأویلات مسلمی است که در ذیل این آیات وجود دارد.
۳- سومین مورد، کاری است که عرفا کردند و گاهی در واقع، در حد نوعی بازی فریبنده با کلمات است. این شیوه از قرن چهارم به بعد، رواج یافت و اوج آن در قرن شش و هفت و دوران محیی الدین عربی(۵۶۰-۶۳۸ق) است که با ادعای اشتقاق و ریشه شناسی ، به دنبال کشف معنایی از لفظ هستند که دیدگاه آنان را پوشش بدهد. در حالیکه استفاده از ترمینولوژی( اصطلاح شناسی) و ریشه شناسی و اشتقاق، برای فهم ماهیت پدیده های خارجی نادرست بوده و قاعده علمی ندارد. زیرا ذاتا در این باره، ناتوان است و محدودیت دارد. به طور مثال ابن عربی و برخی دیگر ، وقتی که کلمه انسان را از ماده” اُنس ” می‌دانند، به خود اجازه می دهند تا بیان کنند که «انسان اُنس محور است و ذاتا دوست یاب است». یا وقتی که عارف دیگری انسان را از ریشه “نَسی” به معنای فراموشی می‌داند ، به خود اجازه می دهد تا برای انسان پروندۀ روانشناختی تشکیل بدهد و بگوید پس «انسان ذاتا فراموشکار است». چنین روشی در نوشته های عرفا در قرون یاد شده رونق گرفت در حالیکه به هیچ وجه، برای کشف واقعیات و پدیده های خارجی قابل قبول و پذیرفته نیست ، زیرا «انسان» یک کلمه و یک واژه عربی است و در زبان‌های مختلف از لحاظ آوایی و واژگانی کاملا متفاوت است و نمی‌توان با معنایی که از ریشه و ماده عربی فهمیده می شود، برایش تبیین حقیقت کرد. به همین شیوه، عرفا ، کلمه “شب ” را معنا شکافی کردند و شب شد سیاهی و انتهایش به آنجا رسید که سیاهی رنگ خدایی است و رنگ حسرت و عدم محض است. در حالیکه تمام این معانی، معمولا بافته هایی بیش نیست.

حاصل سخن آنکه برای درک لیله القدر در آیه باید به سراغ عبارت تأویلی رفت‌ همانطور که در فحوا و مضامین روایات آمده است اگر کسی می‌خواهد لیله القدر را بشناسد باید سعی کند که امامش را بشناسد. زیرا شناخت معصوم، او را به درک لیله القدر راهنمایی می‌کند. در معنای ظاهری لفظ آیه که خداوند میفرماید ، قرآن را در شب قدر نازل کردیم و این نزول را با اوصافی تعریف می‌کند که یک شب اتصال یافتن بهتر از هزار ماه زندگی است . در لیله القدر ؛ یک شب، توجه، یک شب، معرفت ورزیدن، یک شب، اتصال کافی است تا با هزار ماه معنوی همراه با عبادت و پر از بندگی، برتری کند.
آنچه از کُنه روایات این باب بر می‌آید، همین است که لیله القدر را باید در تمام سال دنبال کرد. لیله القدر، منزلت و موقعیتی عظیم است که خداوند فراهم ساخته است. اینجا سر چشمه اساسی برای درک شب قدر است. بیداری یک یا چند شب و قرآن بر سر گرفتن و…به تنهایی کافی نیست. اتصال دیگری لازم است و درک حضوری دیگر وگرنه شب عاشورا با آن مباهاتی که خداوند بر ملائکه کرد ،آیا می‌توان گفت کمتر از، شب قدر است؟ یا لیله الهریر( شب ناله و غوغا و سخت ترین شب در جنگ صفین) ، آیا کمتر است؟ یا در یک نمونه قرآنی؛ آنجا که قرآن کریم میفرماید ،فرعون دستور داد جادوگرها جمع شوند ،برای آنکه موسی را شکست دهند ،ریسمانهایشان با جادو تبدیل به مار شد و موسی عصا انداخت و عصا به اذن الهی مارها را بلعید و ساحران همه به سجده افتادند و گفتند به خدای رب العالمین ایمان آوردیم، خدای موسی و هارون. و مردانی کامل شدند و این ایمان در یک لحظه و در یک صحنه اتفاق افتاد و آنها را جابجا کرد.
شب قدر ،شب درک و شناخت و رسیدن به قرب الهی و درک محضر ولی خداست، وگرنه ممکن است برای انسان در طول عمرش حتی یک شب قدر هم اتفاق نیفتد اگر چه به ظاهر، همه شب های ماه روزه را نخفته و بیدار بماند. بیداری چشم، دلیل بر درک و شناخت شب قدر نیست . بیداری دل در محضر ولی خدا لازم است در کنار بیداری چشم و اشکباری.

‏_____________

صلیالله علیک یا یا اباصالح

🔹سخنرانی
شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان
🔹 پنجشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
نماز زیارت ۲۲
قرائت زیارت ساعت ۲۲:۱۵
سخنرانی و مرثیه، ساعت ۲۲:۴۵ تا ۲۳:۳۰

موضوع: سیاست هدایت ، در سیره و گفتار امام علی (ع) در ایام شهادت (بخش۳)
🔹 سرکان، محله پایین، روبروی خیابان کمربسته، فاطمیه شهر سرکان

_____________

دعای هرشب دهه آخر ماه مبارک
کفعمى در حاشیه کتاب «بلد الامین» نقل کرده که امام صادق علیه‌السّلام در هر شب از دهه آخر این ماه پس از نمازهاى واجب و مستحب می‌خواند:
اللَّهُمَّ أَدِّ عَنَّا حَقَّ مَا مَضَى مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ اغْفِرْ لَنَا تَقْصِیرَنَا فِیهِ وَ تَسَلَّمْهُ مِنَّا مَقْبُولا وَ لا تُؤَاخِذْنَا بِإِسْرَافِنَا عَلَى أَنْفُسِنَا وَ اجْعَلْنَا مِنَ الْمَرْحُومِینَ وَ لا تَجْعَلْنَا مِنَ الْمَحْرُومِینَ
خدایا از ما حق آنچه را که از ماه رمضان گذشته ادا فرما، و کوتاهى ما را از عبادت در این ماه بیامرز و ماه رمضان را از ما پذیرفته تحویل گیر، و ما را از زیاده‌روی‌هاى بر علیه خویشتن مؤاخذه مکن، و از رحمت شدگان قرار ده، نه از محرومان.
و فرموده: هرکه این دعا را بخواند، خدا تقصیرى که در گذشته از ماه رمضان از او سر زده بیامرزد، و او را در باقیمانده ماه از گناهان باز دارد.

_____________

۱۴۰۱/۲/۸ شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان، فاطمیه سرکان.
موضوع: سیاست هدایت در سیره و گفتار امام علی(ع) در ایام شهادت. (قسمت سوم)
با صلوات بر محمد و آل محمد و آرزوی سلامتی و طول عمر برای حجت‌الاسلام‌انصاری.

در جلسات گذشته ، در باب سیاست هدایت و وصایای حضرت علی(ع) به طور کلی سه مورد مطرح شد، و در طی بحث، شواهدی ذکر شد. مورد اول نوع وصیت بود ، که وصیت سیاسی نبود. مورد دوم ،پیام‌های وصیت ،عام بود و عمومیت داشت ،فرا مکانی، فرا زمانی و فراتر از مخاطبان حاضر بود. مورد سوم، مطالب و موضوعات خاصی بود که حضرت علی(ع) آنها را بیان کردند، که رنگ تربیتی و جنبه سلوکی داشت.
اکنون سخن از مورد چهارم از شواهدی است که سیاست هدایت، یعنی سیاست متکی و مبتنی بر هدایت و سیاست در جهت اهداف هدایتی حضرت علی(ع) را نشان می‌دهد و مقدم بودن این شیوه سیاسی را بر انواع رویکردهای سیاسی در این مقطعِ آشکار می کند و آن عبارت است ،از مسألۀ «پیروزی کامل» که حضرت اعلام کردند. حضرت علی (ع) در طول مدت زمامداری به طور صریح، بُرد و پیروزی خود را مطرح کردند. برای مثال، در یکی از خطبه های نهج البلاغه، که هفت الی هشت ماه قبل از شهادت ایشان خوانده شده است، ( تاریخ گذاری خطبه بر اساس قرائن است) بُرد خود را مطرح کردند و فرمودند: «ما اصبح‌ بالکوفهِ‌ احدٌ‌ الا‌  ناعِماً، ان‌ اَدناهُم‌ منزلَه، لیأکل‌ البُر، و یجلس‌ فی‌ الظل، و یشرب‌ من‌ ماء الفرات . همه‌ مردم‌ کوفه‌ اکنون‌ دارای‌ وضعیت‌ خوبی‌ هستند، حتی‌ پایین‌ترین‌ افراد، نان‌ گندم‌ می‌خورد، خانه‌ دارد، و از آب‌ آشامیدنی‌ خوب‌ استفاده‌ می‌کند.» امام علی(ع)تأمین آسایش مردم در جامعه اسلامی تحت زمامداری شان را ، نوعی بُرد و پیروزی می‌دانند و آن را صریح و با افتخار اعلام می‌کنند.
حضرت علی(ع) در جایی دیگر نیز، بُرد و پیروزی خود را، محکم، قاطع، کوتاه، مختصر اما در مفاهیم بلند، کوبنده و صریح اعلام کردند و آن در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال ۴۰ هجری ،در مسجد کوفه، در محراب ،آن هنگام که ضربت خوردند و فرمودند : «فُزت و ربّ الکعبه؛ به خدای کعبه رستگار شدم».
فَوز به معنای برنده شدن است هرچند رستگاری ،ترجمه فاخری برای معنای آن است. از این کلام آشکار است که امام(ع) در آن لحظه خود را بَرنده میدان سیاست، حکومت‌، زمامداری ، کشورداری و از همه مهمتر هدایت می‌دانستند. سیاست امیرالمؤمنین(ع) سیاست هدایت است و اگر از نگاه سیاست بر مبنای هدایت و به جهت هدایت نگاه کنیم، به واقع علی(ع) برنده و پیروز و رستگار سیاست هدایت است.
اولین نکته این است که حضرت علی(ع) در سیاست و حکومت خود، به هیچ روی شکست نخوردند -اگر چه برخی، به دلایلی ناموجه، خلاف آن را بنویسند- بلکه به همه اهداف از پیش تعیین شدۀ خود در جهت تربیت انسانها، هدایت بشریت و تبیین و گسترش گفتمان عدالت و برقراری معیارهای عدل و داد، و ترسیم جامعۀ و حاکمیت سیاسی مطلوب قرآن، دست یافتند. حتی این ادعا قابل اثبات است که آن حضرت در کار انبیایی خود، بیش از همۀ پیامبران الهی، پیش از پیامبر خاتم(ص) به اهداف خود رسیده بودند.
اما اگر از زاویۀ سیاست محض و سیاست مبتنی بر قدرت، بنگریم شاید بتوان گفت که حضرت علی(ع) در صحنه قدرت و سیاست محض، به بعضی از اهداف سیاسی خود، نرسیدند. عدم دستیابی به همۀ اهداف تعیین شده، البته که به معنای شکست، نیست. برای نمونه ، یکی از اهداف حضرت، خلع معاویه از حکومت بود و دیگری، ماجرای حکمیت، که امیرالمؤمنین(ع) علی رغم میل خود، و به جهت رای اکثریت، به آن تن دادند. بنابر این کسانی می توانند بگویند ،علی (ع) در سیاست حاکمیت، سلطه سیاسی و جغرافیایی به بعضی اهداف خویش نرسید اما هیچکس نمی‌تواند مدعی بشود که علی(ع) در سیاست هدایت، به همۀ اهداف خود نرسیده است. زیرا تاریخ اسلام ، گواهی می دهد که امام علی(ع) در مسیر سیاسی خود با هدف هدایت انسان‌ها، به موفقیت نهایی دست یافت و برترین برندۀ میدان هدایت گردید.
حتی معاویه نیز بر این مسئله واقف بود. معاویه می گفت، علی رفت و حکومت را بر کام همۀ حاکمان پس از خود تلخ کرد. او به منتقدان دلیری چون بانو سوده می گفت که این جرات و دلیری در روی حکومت را علی به شما یاد داده است و من آن را از یادتان خواهم برد.
علی(ع) یکی از برنامه هایش در سیاست هدایت ،پیاده کردن عدالت بود، که بخشی را به انجام رساند. اما سیاست اصلی اش این بود که طعم هدایت را به بشریت بچشاند ،ارزش حق و ایستادگی در برابر حق را به مخاطبان خود بفهماند و حضرت علی(ع) در این هدف بزرگ کاملا موفق بودند .

سیاست هدایت یعنی آنکه بر سر مأذنه ها و اندرون مساجد ، به دستور حکومت، علی(ع) را لعن می‌فرستند، اما در کاخ معاویه، دخترک آوازه خوانی به پاس دفاع از امیرالمؤمنین، زیر ضربات دیوانه وار معاویه، جان می‌دهد. سیاست هدایت یعنی اینکه انسان تربیت کنی و انسان بسازی و علی(ع) در همه تاریخ نسبت به تربیت انسان و انسان سازی پیش‌تر بود بجز از پیامبر خاتم (ص) .
سیاست هدایت، یعنی شجاعت و دلیری بانو سوده هَمْدانی که در کاخ سبز دمشق و رودر روی معاویه ، چنان با اقتدار از احقاق حق و عدالت علی(ع) سخن می‌گوید که جایگاه معاویه را خوار و خفیف می‌سازد و آنگاه شعر زیبایی می خواند که مضمون آن چنین است: «درود خدا بر آن قبری باد که در آن جسدی خوابیده است که حقیقت و عدالت هر دو با هم در آن دفن شده اند». هدایت سیاست یعنی ،عدی بن حاتم طایی که دو فرزندش در راه امیرالمؤمنین(ع) شهید شدند و در پاسخ معاویه ملعون که گفت ؛ «علی با تو به انصاف رفتار نکرد، فرزندان تو کشته شدند و حسنین زنده هستند، عدی گریست و گفت ؛ به خدا من با علی به انصاف عمل نکردم ، که من بعد از علی زنده ام.»
سیاست هدایت، رویکردی است که اینگونه انسان تربیت میکند، و علی (ع) رستگار میدان سیاست هدایت بود. حق را استوار کرد، عدالت را برپا کرد، عدل و داد را گسترش داد، آسایش و رفاه مردمش را فراهم کرد، احقاق حق کرد، و شیوۀ پاسداری از حق و عدل را نشان داد. بنابر این در مقیاس سیاست هدایت ،به گواهی تاریخ، فوز اول و آخر برای امیرالمؤمنین(ع) همواره ثابت بوده و خواهد ماند.

_____________

‏صلی الله علیک یا یا اباصالح

🔹سخنرانی
🔹 جمعه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۱

زیارت آل یاسین ۱۹:۱۵ تا ۱۹:۴۵
سخنرانی ساعت ۱۹:۴۵ تا ۲۰:۱۵

موضوع:
تغییر تاکتیک دشمنان در مبارزه با مهدویت
🔹 تویسرکان، پایین محله، مسجد باب الحوائج علیه السلام

@menbar_ansari

🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸

_____________

۱۴۰۱/۲/۹ شب بیست و هشتم‌ ماه مبارک رمضان. تویسرکان
موضوع: تغییر تاکتیک دشمنان در مبارزه با مهدویت
با صلوات بر محمد و آل محمد و درود و سپاس خدمت حجت‌الاسلام‌انصاری.
در آستانه غروب آخرین جمعه ماه مبارک رمضان و اوقاتی که متعلق به ولیعصر ارواحنا له الفداه میباشد ، فرصت مغتنمی است تا انسان ارتباط با امام زمان(ع) را بیشتر کند. از جمله شیوه هایی که در روزگار ما مطرح است و پاره ای از افراد به آن دامن می‌زنند ، ستیزه گری با مذهب و امام زمان(عج) و مسئله مهدویت است. در عصر کنونی تلاش همه جانبه‌ای برای مبارزه با جایگاه، نام و یادکرد امام زمان(ع) صورت می‌گیرد. امروزه این مبارزه و ستیزه به جامعه شیعه نیز رسیده است و این امر خطیری است .
دورۀ قاجار در جامعۀ شیعه ، فتنۀ باب و بهائیت را ساختند و همزمان، در جامعۀ اهل سنت، وهابیت ساخته و پرداخته شد. با این آیین جعلی در جهان اسلام شیعی و غیر شیعی، کارهایی انجام گرفت و جریان هایی ساخته شد. در ضمن ستیز با تشیع، مبارزه با امام عصر(عج) را در دستور کار داشتند و لذا با مسئله مهدویت درافتاده و ستیزه گری با آن را آغاز کردند . در ایران، میان تودۀ شیعه و بهاییان، درگیریهای خونینی اتفاق افتاد که در نتیجه آن، آیین جعلی بهائیت، چهرۀ حقیقی خود را نمایاند و در میان مردم چندان موفقیتی کسب نکرد.
ولی در روزگار کنونی، با طراحی جدیدی ،هم در جهان اهل تسنن و هم در جهان شیعی روبرو هستیم. در جهان اهل تسنن، برنامه‌ای شروع کردند و با تمام قوا به پیشبرد آن پرداخته و در صدد شدند به گونه ای برخورد کنند که اساس گفتمان مهدویت که مسئله ای ثابت در جهان اسلام است را زیر سوال ببرند و رد کنند. با اینکه روایات متکثری،از پیامبر(ص) درباره حضرت مهدی(ع) وجود دارد و حتی مفتی عربستان بیش از بیست سال پیش در این مورد هشدار داده بود ، که در مورد عقیده به مهدی ،با شیعه درگیر نشوید و رد این عقیده یعنی رد سخن پیامبر(ص) . اما امروز شاهدیم که ولیعهد عربستان، با گفتمان مهدویت مشکل اساسی دارد و وجود آن را مانع ارتباط با جوامع شیعی می‌داند. همچنین در تغییرات سیاسی مورد نظرش، وجود سنت و حدیث را در کنار قرآن ، عامل بازدارنده در پیشرفت تکنولوژی و امور فرهنگی و اجتماعی خود می‌داند. و گویا با تأسی و برگشت به عهد عمر و شعار حسبنا کتاب الله، در صدد برداشتن سنت از کنار کتاب خدا است. (د، توفیق، هل حانت نهایه صحیح البخاری؟، سایت الحره)
از نتایج چنین اقدامی ، انکار کردن بیش از هزار حدیث و روایت در گفتمان مهدویت و ظهور ،انتظار فرج و برقرای عدالت خواهد بود. و این مسئله ، دشمنانه ترین و علنی ترین ستیزه با مهدویت و شریعت و اعتقادات اسلامی است. در جهان شیعه نیز، بعضی آرزومند هستند که بحارالانوار نباشد ،چون این سنت و میراث حدیثی است که جلوی خیلی از امور خوشایند آنان را گرفته است. نه فقط این احادیث پاره ای امر و نهی دارد بلکه در مسائل دیگری نیز، برایشان دردسر ساز شده است.
باید توجه داشت که اگر در فرهنگ و منابع تشیع، مثلا بحار و کتابهای شیخ صدوق را بردارند، دیگر اثری از نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، باقی نیست و از گفتمان عدالت و مهدویت دیگر خبری نیست و جهان سنی نیز بر می‌گردد به همان افکار سلفی وهابیت و شش هزار آیه و انبوه الفاظی که می‌شود با آن هزاران بازی لفظی و تفسیری کرد . اگر جامعه در این مسیر بیافتد، چراغ گفتمان مهدویت خاموش می شود و با حذف گفتمان مهدویت، ریشه عدالت خواهی خشکانده می‌شود و دیگر در جهان اسلام سخنی از عدالت و عدالت گرایی و انتظار برای رسیدن به عدالت وجود ندارد و افراد در چنین جامعه ای برای رسیدن به عدالت ،دچار سرگردانی و بی هویتی می‌شوند.
بنابر این، یاد امام عصر ارواحنا له الفداه در جسم و جان هر شیعه، باید روز به روز بیشتر و تازه تر شود و دعای فرج ، ذکر واجب بر هر فرد شیعه در جامعه اسلامی گردد.

‏_____________

صلیالله علیک یا یا اباصالح

🔹سخنرانی
🔹 جمعه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۱

سخنرانی ساعت ۲۲:۳۰ تا ۲۳
قرائت دعای افتتاح ۲۳ تا ۲۳:۳۰

موضوع:موضوع: اندوهباری در فراق ماه میهمانی خدا
🔹 تویسرکان، پایین محله، سه راه تیمورآباد، منزل جناب رادمنش

@menbar_ansari

🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸

_____________

۱۴۰۱/۲/۹ شب بیست و هشتم‌ ماه مبارک رمضان.
موضوع: اندوهباری در فراق ماه میهمانی خدا
با صلوات بر محمد و آل محمد و عرض ادب خدمت حجت‌الاسلام ‌انصاری.

با سپری شدن آخرین جمعه ماه مبارک رمضان و در شب بیست و هشتم‌ این ماه مبارک و پر برکت ،جناب استاد انصاری ، درباره اهمیت توجه به روزهای باقیمانده از این سفره معنوی نکاتی را بیان نمودند.
یکی از مسائلی که در سیره اهل بیت(ع) بسیار پسندیده است و پیروی از این سنت هم وظیفه است و هم اسباب کمال انسان است، مسئله متوجه بودن به پایان یافتن ماه مبارک رمضان است. در مورد ماه مبارک رمضان دو عمل عمده باید صورت بگیرد.
اول ؛ مسئله اهتمام به ماه مبارک و اهمیت دادن به این ماه خجسته و آمادگی داشتن و فراهم آوردن مقدمات و شادمانی برای ورود به این ماه معنوی است که متأسفانه جامعه اسلامی به این مقدمات بی توجه بوده و آمادگی و تلاش درخوری برای ورود به این ماه ندارد و استقبال از برکات و رحمت این ماه، به صورت فرهنگی عمومی درنیامده است و جامعه دینی برای رسیدن ماه مبارک رمضان از پیش، آنچنانکه شایسته است، خود را آماده نمی کند. ناگفته نماند که در جامعه متدینین هم این مسئله استقبال چشمگیری شاید نداشته باشد، هر چند، خواصی از اهل ایمان، به این امور توجه دارند و از آمدن ماه روزه استقبال می کنند.
دوم؛ توجه کردن به زمان انقضای این ماه مبارک است. ابراز تاسف از تمام شدن ماه و غصه و اندوه بر روزهای رفته خوردن و احساس تاسف برای کم بهره‌وری از این ماه پر برکت، بر خلاف مورد اول، حتی در بین خواص هم خیلی قابل توجه نیست ،چه رسد به عوام. مسئله‌ای که بسیار جای افسوس دارد.
بی اهمیتی تا آنجا شیوع پیدا کرده که در جامعه دینی به قصد مزاج، رسیدن به دهه دوم و به ویژه سوم تا آخر ماه رمضان را در جوامع عربی و فارسی ، به مثابه یک امر خوشحال کننده و نوید بخش برای پایان یافتن ماه رمضان می‌بینند. در فارسی ضرب المثل شده است تا بگویند «ماه رمضان به هم هم افتاد» و در عربی بگویند که وقع الرمضان فی الواوات.
در حالیکه سیرۀ اهل بیت(ع) اندوهگینی در یادآوری گذشت ماه ضیافت الهی است. کلام و هشدارهای آن بزرگواران در این باره، بخشی قابل اعتناست و حجم قابل توجهی از ادعیه و عبارات را به خود اختصاص داده است. مثلا شیخ کفعمى(۸۴۰-۹۰۵ق) در حاشیه کتاب «بلد الامین» نقل کرده که امام صادق علیه‌السّلام در هر شب از دهه آخر این ماه پس از نمازهاى واجب و مستحب این دعا را در اندوه فراق ماه می‌خواند:
«اللَّهُمَّ أَدِّ عَنَّا حَقَّ مَا مَضَى مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ اغْفِرْ لَنَا تَقْصِیرَنَا فِیهِ وَ تَسَلَّمْهُ مِنَّا مَقْبُولا وَ لا تُؤَاخِذْنَا بِإِسْرَافِنَا عَلَى أَنْفُسِنَا وَ اجْعَلْنَا مِنَ الْمَرْحُومِینَ وَ لا تَجْعَلْنَا مِنَ الْمَحْرُومِینَ؛
خدایا از ما حق آنچه را که از ماه رمضان گذشته ادا فرما، و کوتاهى ما را از عبادت در این ماه بیامرز و ماه رمضان را از ما پذیرفته تحویل گیر، و ما را از زیاده‌روی‌هاى بر علیه خویشتن مؤاخذه مکن، و از رحمت شدگان قرار ده، نه از محرومان.
و فرموده: هرکه این دعا را بخواند، خدا تقصیرى که در ایام سپری شده از ماه رمضان از او سر زده است را بیامرزد، و او را در باقیمانده ماه از گناهان باز دارد.»
محدث قمی در دعاهاى شبهاى دهه آخر ماه، این دعا را ذکر می کند که شیخ کلینى(۲۵۸ – ۳۲۹ق) در کتاب کافى از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که «در دهه آخر ماه رمضان در هر شب بخوان:
أَعُوذُ بِجَلالِ وَجْهِکَ الْکَرِیمِ أَنْ یَنْقَضِیَ عَنِّی شَهْرُ رَمَضَانَ أَوْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَیْلَتِی هَذِهِ وَ لَکَ قِبَلِی ذَنْبٌ أَوْ تَبِعَهٌ تُعَذِّبُنِی عَلَیْهِ؛
[خدایا]به عظمت وجه بزرگوارت پناه می برم از اینکه ماه رمضان برای من سپری شود یا اینکه سپیدۀ امشب من طلوع کند در حالیکه در پیشگاه تو گناه یا جرمی داشته باشم که مرا بر آن عذاب کنی».
سیدابن طاووس(۵۸۹-۶۶۴ق) در کتاب اقبال، دعایی از حضرت صادق(ع) روایت می کند که آن حضرت در همه شب‌های دهۀ آخر ماه مبارک آن را می خوانده‌اند. در بخشی از آن دعا، امام(ع)اینطور مناجات می کند؛ «مولای من، مولای من، مولای من،…اگر در این ماه از من خشنود بوده‏‌اى، بر خشنودى‌‏ات از من بیفزا، و اگر خشنود نبوده‌‏اى از هم اکنون از من خشنود شو. اى مهربان‏‌ترین مهربانان، اى خدا، اى یکتا، اى بى‌‏نیاز، اى آنکه نزاییده و‌زاده نشده، و احدى برایش همتا نبوده است.»
باید افزود که مسئله نگرانی از پایان یافتن ماه مبارک رمضان از زاویه ای دیگر نیز،اهمیت دارد و آن زاویه «مسئولیت شناسی» است.

اول، مسئولیت شناسی نسبت به خود است. افرادی که برای پایان یافتن ماه پر برکت و رحمت رمضان لحظه شماری می‌کنند، در برابر قبر و قیامت خود مسئولیت شناس نیستند. وگرنه انسانی که در پی کسب توشۀ آخرت وفیوضات معنوی بیشتر باشد، وجود چنین ماه مبارکی را که خواندن هر دعا و هر آیه ،ثوابی وافر دارد و حتی خواب مؤمن در این ماه عبادت است ، غنیمت بی مانند می داند. چه رسد به درک شب قدر که اگر یک شب از شب قدر درک شود گویا هزار ماه عبادت و بندگی ،معادل یک عمر هشتاد ساله برای انسان نوشته میشود. و کجا بالاتر و بهتر از این کسب توفیق و رزق معنوی که برای تلاوت و تدبر در هر آیه قرآن، ثواب ختم قرآن بنویسند و برای درک فقط یک شب، ثوابی معادل هشتاد سال عبادت و معنویت؟؟ ماه رمضان ، ماه ساخته شدن انسان است. یعنی انسان در مدرسۀ انبیاء فارغ‌التحصیلی پیدا می‌کند. انسان باید در ماه رمضان در خودسازی شخصی بکوشد. زیرا آنکه در کلاس انبیاء تربیت و ساخته می شود ، ظالم، فاسق، ستمکار و اسباب شر و بدی در جامعه نمی‌گردد. تربیت شده در کلاس انبیاء، امثال مقداد، ابوذر،عمار و حتی قنبر و جَون می‌شوند که تاریخ ،نمونه آنها را کمتر به خود دیده است. فردی که بدون علت و بیماری در ماه رمضان روزه خواری کرده است در مرتبۀ اول به خود ظلم کرده و مسئولیت در برابر خودش را درک نکرده و خود را هیزم جهنم می‌کند. و دیگر اینکه از دعا و رحمت اولیاء دور می‌شود و از همه مهم تر اینکه از کلاس تربیت انبیاء، کسب فیض نمی‌کند.
دوم؛ مسئولیت شناسی در برابر جامعه است. عشق به ماه بندگی و تربیت در این ماه، سبب توجه انسان به مسئولیت های اجتماعی می شود و آدمی را در جهت خدمت و اصلاح جامعه، توانمند می کند. آنانکه مسئولیت در برابر خود و بشریت را به درستی انجام داده‌اند؛ مانندحضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) و حسنین (ع) بوده‌اند که در اوقات دیگر سال نیز اهل روزه داری بوده و افطار خود را در غیر ماه رمضان نیز به اسیر و یتیم و فقیر احسان و بخشش کرده‌اند تا جایی که خداوند در مقام سپاس از چنین مسئولیت شناسی ، سوره هل اتی، را در شأن آنان نازل کرد. انسانهای اسیر شکم و دست بستۀ شهوت ها، به کار جامعه سازی انسانی قرآنی نمی آیند.
روزه داران حقیقی با عشق به ماه روزه، عبادت می کنند و اندوهگینانه به سرآمدن روزهای آن را مغتنم می شمارند و تلاش فراوان دارند که با درک روزها و حتی ساعات باقیمانده از ماه مبارک رمضان و خواندن دعاهای وداع، مثل دعای ۴۵ صحیفۀ سجادیه، با این ماه پربرکت، خداحافظی عاشقانه داشته‌اند و از این طریق باز هم کسب روزی معنوی کرده و ماه را با طلب مغفرت و آمرزش گناهان و رحمت الهی به پایان می برده‌اند.

_____________

۱۴۰۱/۲/۱۱ مسجد باب الحوائج تویسرکان.
موضوع: سطح زندگی حضرت علی(ع) ،قبل و بعد از زمامداری.
با سخنرانی حجت‌الاسلام‌ شیخ علی انصاری .
با صلوات بر محمد و آل محمد و کسب اجازه از محضر جناب استاد انصاری.
از جمله مسائلی که در شناخت درست سطح زندگی امام علی(ع) ،اهمیت دارد، توجه به دوران قبل و بعد زمامداری حضرت است. حجت‌الاسلام شیخ علی انصاری ، با توجه به کتاب دولت آفتاب، (نوشتۀ حسین انصاری، نشرکاتبان، ۱۳۸۵) به بررسی و تببین دوران زندگی حضرت پرداخته و نکاتی را در این موضوع بیان فرمودند. نکته مهم در زندگانی امام علی(ع) این است که حضرت بر طبق آنچه در کتاب دولت آفتاب نیز،آمده ،چه قبل و چه بعد از زمامداری هیچ تغییری در رفتار ایشان ایجاد نمی‌شود و تغییر جایگاه سیاسی و اجتماعی، ،موجب تغییرات اقتصادی در زندگی مادی ایشان نمی‌شود. منابع ارتزاق حضرت قبل از زمانداری از دسترنج خود و عایدات کشاورزی، دامداری، داد و ستد، کارگری، غنایم، خمس و حتی گاهی از هدیه ها است و با همین عایدات و دسترنج، در طول عمر شریفشان هزار غلام را در راه خدا آزاد کردند. اما پس از زمامداری به علت فقر تکلیفی بسیاری از این عایدات از جمله هدیه گرفتن و حتی ارتزاق از بیت المال مسلمانان را جایز نمی‌داند. از دیدگاه امام علی(ع) -اصولا- حکومت، یک شغل درآمدزا نیست تا از آن بهره‌وری کرده و یا مزد و پاداشی برای آن در نظر گرفته شود(دولت آفتاب، ص۷۲).
حضرت در دوران زمامداری خویش، فقر تکلیفی اختیار کرده و در این فقر تکلیفی خود را مکلف کرده اند که با فقیرترین و ضعیف ترین طبقات همسان سازند تا علاوه بر درک رنج و فقر آنان، نور امیدی نیز در دل مستضعفان جامعه خویش باشند که بدانند ،حاکم و بالاترین قدرت مملکت مانند آنان زندگی می‌کند. “علاء بن زیاد به امام (ع) گفت: ای امیر مؤمنان! از برادرم عاصم ، به تو شکوه میکنم ،پرسید چه کرده است؟ پاسخ گفت عبایی پوشیده و از دنیا بریده است . امام علی(ع) فرمود: نزد من بیاورید. چون آمد ،حضرت فرمود:ای دشمنک خودت ! شیطان تو را گمراه ساخته است. آیا بر خانواده و فرزندانت دل نسوختی؟ آیا گمان میکنی ، خداوند نعمت‌ها را بر تو حلال کرده ولی دوست ندارد که تو مصرفشان کنی؟
عاصم گفت: ای امیر مؤمنان، این هم تویی! تویی که لباست زبر و خوراکت درشت و ناگوار است؟ علی (ع) فرمود: وای بر تو! من مانند تو نیستم ،زیرا خداوند بر والیان عادل واجب کرده است که خود را با ناتوانان از،مردم هماهنگ کنند.” ( دولت آفتاب، ص۳۳)
در دوران زمامداری منابع ارتزاق حضرت از کشاورزی و دامداری و داد وستد است ،حتی دیگر هدیه گرفتن، خمس و غنیمتها در زندگی ایشان جایی ندارد . البته باید یادآور شد که از آنجایی که جنگهای دوران زمامداری حضرت علی(ع) جنگهای داخلی است و به اصطلاح فقهی چون جنگ با اهل قبله است نه کفار و در دارالاسلام است نه دارالکفر ، غنیمت گرفتن جایز نیست. (دولت آفتاب، ص۸۱).
از سویی دیگر ، امام (ع) هر آنچه از خمس به دست ایشان می‌رسید، برای رفع نیازهای جامعه و مردم مصرف می‌کرد، و برای خود چیزی باقی نمیگذاشت. امام باقر (ع) میفرماید:”قُبِض علِیٌّ ع و علیْهِ دیْنٌ ثمانُمِائهِ ألْفِ دِرْهمٍ فباع الْحسنُ ع ضیْعهً لهُ بِخمْسِمِائهِ ألْفٍ فقضاها عنْهُ و باع ضیْعهً لهُ بِثلاثِمِائهِ ألْفٍ فقضاها عنْهُ و ذلِک أنّهُ لمْ یکُنْ یرْزأُ مِن الْخُمُسِ شیْئاً و کانتْ تنُوبُهُ نوائِبُ . علی(ع) از دنیا رفت در حالیکه هشتصد هزار درهم بدهی داشت . امام حسن (ع) بخشی از مزرعه او فروخت و آن بدهی را پرداخت. زیرا علی(ع) چیزی از خمس،برداشت نمی‌کرد با آنکه همواره گرفتاریها، به ایشان ارجاع داده می‌شد”.(دولت آفتاب، ص۸۲).
در دوران زمامداری، افزایش محدودیت سنگین ،بزرگترین شاهکار علی(ع) در این دوران است. دیگر حتی از طبیعی‌ترین بهره‌وری های انسانی،خبری نیست. نه از بیت المال، که در بهره‌وری از اموال شخصی خود نیز، بسیار محدودتر از گذشته عمل می‌کند. سخت‌گیری‌ها را از خود و خانواده آغاز می‌کند . همه ساخت و سازهای شخصی- هر چند نیاز هم باشد- تعطیل می‌شود. دیگر پس اندازی در کار نیست و ثروت جدیدی،میراث نمی‌شود. امام باقر(ع) می‌فرماید:” : وَ لَقَدْ وَلّى خَمْسَ سِنینَ وَما وَضَعَ آجُرَهً عَلى آجُرَهٍ وَلا لِبْنَهً عَلى لِبْنَهٍ وَ لا أَقْطَعَ قَطیعاً وَ لا أَوْرَثَ بَیْضاءَ لا حَمْراءَ. به خدا علی(ع) پنج سال حکومت کرد و در این مدت آجری بر آجر و خشتی بر خشت ننهاد، و چیزی،(به خویشان و نزدیکان) تیول بخشی نکرد و طلا و نقره ای به ارث ننهاد و کسی مانند او نتوانست کرد.” (دولت آفتاب،ص ۹۰)
این گوشه ای از زمامداری در حکومت علوی است که هیچ کس از مردم طاقت روش، منش و رفتار امیرالمؤمنین را نداشت و نخواهد داشت .

_____________
۱۴۰۱/۲/۱۲ مسجد باب الحوائج تویسرکان.
موضوع: سطح زندگی حضرت علی(ع) ، قبل و بعد از زمامداری.
با سخنرانی حجت‌الاسلام‌ شیخ علی انصاری.
با صلوات بر محمد و آل محمد و آرزوی سلامتی و توفیقات افزون برای جناب استاد انصاری.
حجت‌الاسلام‌ علی انصاری در ادامه مباحث خود از دوران زمامداری حضرت علی(ع) ، با توجه به بررسی های انجام گرفته در زمینۀ پوشاک امام(ع) به مثابۀ پایه ای برای محاسبه وضعیت اقتصادی در دوران زمامداری امام، به مسئله تورم و امکانات رفاهی فراهم شده توسط حضرت برای جامعه اسلامی، با توجه به کتاب دولت آفتاب پرداختند و بیان کردند:” پوشاک امام (ع) همیشه از جنس کرباس بوده و جز کرباس نمی پوشیده اند، به همین جهت در پاره ای از روایات مربوط به خرید لباس توسط امام(ع) از بازار کرباس فروشان (سوق الکرابیس) سخن به میان آمده است. اصلی ترین لباس‌های مورد استفاده حضرت عبارتند از پیراهن بود.
انواعی از پیراهن کرباس که توسط امام (ع) خریداری شده است عبارتند از : ۱- سُنبلانی منسوب به یکی از شهرهای روم. ۲- زابی که احتمالا منسوب به ناحیه ای در موصل بوده که در آن بافته می‌شده است، ۳- زِرّی که به معنای پیراهن دکمه‌دار باید باشد. این پیراهن ها به قیمت‌های متفاوت دو درهم، سه درهم و سه و نیم درهم خریداری شده است. که نشان دهنده تفاوت قیمت ها در مدت زمامداری ایشان نیز هست. بنابراین اگر دو درهم، اولین قیمت و سه درهم آخرین قیمت ها باشد ، می‌توان درصد افزایش تورم را در پنج سال حکومت حضرت محاسبه کرد. ولی اگر دو درهم، آخرین قیمت لباس ها باشد، نشانه کاهش قیمت‌ها و ارزان شدن کالاهاست. در این میان، احتمال دوم یعنی، کاهش نرخ تورم در بخش کالاهای اساسی(برعکس دولت خلفای پیشین) قوی‌تر به نظر می‌آید. زیرا پیراهنی که حضرت در آن به شهادت رسیده‌اند، سنبلانی ذکر شده است که بهای آن دو رهم بوده است. در کلام امام باقر(ع) چنین آمده است که آن حضرت گاهی دو پیراهن سنبلانی می‌خرید و آنگاه به غلامش می‌فرمود: تو بهترین را بردار. در موردی که قیمت پیراهن حضرت دو درهم آمده است درست همان موردی است که به قنبر(ره) پیراهن سه درهمی را پوشاند و خود پیراهن دو درهمی را برداشت. بنابراین باید پیراهن دو درهمی آخرین قیمت خرید پیراهن باشد. البته باید توجه داشت که این کاهش نرخ تورم ، برای مقابله با افزایش بی رویه تورم در طی بیست و پنج سال حکومت خلفا بوده و نقش بسیار مثبتی در رونق اقتصادی و توسعه رفاهی مردم داشته است. (دولت آفتاب، صص۹۹، ۱۰۰)
در باب تامین رفاهیت مردم در دوران زمامداری حضرت علی(ع) ، ایشان میفرماید :”ما أصْبَحَ بِاْلکُوفَهِ أحَدٌ الاّ ناعِماً، إنَّ أدْناهُمْ مَنْزِلَهً لَیَأکُلُ مِنَ البُرِّ وَ یَجْلِسُ فی الظِّلِّ وَ یَشْرَبَ مِنْ ماءِ الفُراتِ؛ همه مردم کوفه از رفاه برخوردار گردیدند؛ چون پایین‌ترین آنها (یعنی فقیرترین افراد جامعه) نان گندم می‌خورد و سرپناه مناسب دارد و از آب سالم فرات می‌نوشد».
در این کلام، سه موضوع به عنوان مصداق بهره‌مندی از رفاهیت، آن هم در پایتخت حکومت اسلامی ،مطرح شده‌است:
۱-نان گندم (خوراک)
۲- سرپناه (منزل مسکونی)
۳- آب شیرین (سالم)
و این نشان می‌دهد که تامین مسکن ،یک فضیلت برای یک نظام اسلامی و دینی است و همچنین حضرت برای آب شرب اقداماتی انجام داده بودند. و این از ارزش‌های نظام علوی است.
در انتهای بحث ،جناب حجت الاسلام‌ علی انصاری با بیان آیاتی از قرآن در باب شفاعت به نکات ارزشمندی از سوره مدثر اشاره فرمودند:”
کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَهٌ؛
هر کسى در گرو دستاورد خویش است (۳۸)
إِلَّا أَصْحَابَ الْیَمِینِ؛
بجز یاران دست راست (۳۹)
فِی جَنَّاتٍ یَتَسَاءَلُونَ؛
در میان باغها از یکدیگر مى ‏پرسند (۴۰)
عَنِ الْمُجْرِمِینَ؛
درباره مجرمان (۴۱)
مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ؛
چه چیز شما را در آتش [سقر] درآورد (۴۲)
قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ؛
گویند از نمازگزاران نبودیم (۴۳)
وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ؛
و بینوایان را غذا نمى‏ دادیم (۴۴)
وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ؛
با هرزه‏ درایان هرزه‏ درایى میکردیم (۴۵)
وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ؛
و روز جزا را دروغ مى ‏شمردیم (۴۶)
حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ؛
تا مرگ ما در رسید (۴۷)
فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَهُ الشَّافِعِینَ؛
از این رو شفاعت‏ شفاعت‏ کنندگان به حال آنها سودى نمى ‏بخشد.” (۴۸)
در این آیات، چند نکته خاطر نشان شده است. نکته اول اینکه شفاعت، شفاعت کنندگان به کسانی که دارای این چهار خصلت باشند ( نماز نمیخوانند، مسکینان را اطعام نمیکنند، در محافل ضد دینی حضور دارند، و به معاد ایمان ندارند ) ، نمی‌رسد. نکته دوم اینکه ،شفاعت از نظر قرآن‌حتمی است. سومین نکته از،این آیه شریفه استنباط می‌شود، که شفاعت کننده یک تن نیست.

و نکتۀ آخر، اینکه شفاعت چراغ سبزی برای گناه گناهکاران نیست.
جناب استاد انصاری با ترجمه این آیات شریفه و فهرست کردن نکات تفسیری آن به اختصار ،بحث را پایان دادند.

‏_____________

صلیالله علیک یا یا اباصالح

🔹سخنرانی
🔹 پنجشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
نماز زیارت ۲۱:۴۵
قرائت زیارت آل یاسین بزرگ، ساعت ۲۲
سخنرانی و مرثیه، ساعت ۲۲:۳۰ تا ۲۳:۱۵

موضوع: «ای پاسخ گرامی أمّن یُجیب ها»
🔹 سرکان، محله پایین، روبروی خیابان کمربسته، فاطمیه شهر سرکان
(هیئت زیارت آل یاسین بزرگ)

_____________

۱۴۰۱/۲/۱۵ فاطمیه، سرکانم
موضوعای پاسخ گرامی امن یُجیب ها
(بحثی پیرامون آیۀ «أمن یجیب..»)
با صلوات بر محمد و آل محمد و سپاس بی نهایت از جناب حجت‌الاسلام‌ انصاری.

موضوعی که جناب استاد انصاری در مورد آن به بحث و بررسی پرداختند ،برگرفته از مصرع شعری در مدح امام زمان(ع) ،از شاعری معاصر است که تلمیح زیبایی از آیه ۶۲ سوره نمل دارد. جناب استاد با توجه به تفسیر این آیه در مجموع آیات مبارک قبل و بعد آن(سیاق آیات)، بحث خود را اینگونه آغاز کردند؛ که آیه شریفه : «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ ۗ أَإِلَٰهٌ مَعَ اللَّهِ ۚ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ؛ یا کسی که دعای مضطرّ را اجابت می‌کند و گرفتاری را برطرف می‌سازد، و شما را خلفای زمین قرارمی‌دهد؛ آیا معبودی با خداست؟! کمتر متذکّر می‌شوید!» ( نمل/۶۲، ترجمه مکارم شیرازی)، برای جامعه دینی و علی الخصوص جامعه شیعه ،آیه‌ی شناخته شده ای است. باید یادآور شد که این آیه، ترجمه و تفسیرهای مختلفی شده است و با توجه به کلمه (امَّن: آیا کیست جز خدا) و آیات قبل از آن ،ترجمه هایی پیوسته و موقوف المعانی شده است که نشان می‌دهد، هیچ کس جز خداوند قادر و متعال ،توان انجام امور را ندارد و فقط خداست که آفرینش آسمان‌ها و زمین و هر آنچه در پیرامون آن است، آرامش زمین، هدایت انسان‌ها از تاریکی و گمراهی به نور و از همه مهمتر اجابت دعای اجابت کنندگان ، فقط مختص ذات خداوند و در توان قدرت خالق بی همتا است.
این آیه شریفه همچنین یکی از مهم ترین آیات توحیدی قرآن است و از آن جهت آن را توحیدی می نامیم؛ زیرا در این بخش از آیات، قرآن کریم، مخاطبانش را به اموری متذکر میشود که فقط از خداوند ساخته است. از قبیل آفرینش ابتدایی و معادی و آفرینش زمین و آسمانها. بنابر این اگر با دقت نگریسته شود ،در می یابیم که البته اجابت دعای مضطران و گرفتاران و برآورده شدن آن از طرف خداوند یکی از نعمتهای بزرگ است که فقط قدرت الهی قادر به انجام آن است و جز ذات خدواند کسی نمی‌تواند چنان دعا و خواسته هایی را مستجاب کند.
در این آیه شریفه چند واژه به کار رفته است که در بُعد تفسیری، بسیار پر معنا و قابل تأمل است. از جمله کلمه «تَذَکّرون»، که نشان می‌دهد، امر استجابت دعای گرفتاران، از سوی خداوند یک واقعه رخ داده در زندگی مردم است و آنها تجربه‌ای از آن را داشته اند اما کمی از مردمان هستند نعمت چنان تجربه‌ها و عظمت خداوند را در اجابت خواهش هایشان، یادآور می‌شوند.
کلمه دیگر ، «مُضطّر» است، یعنی آدمی که به نهایت گرفتاری و دشواری رسیده و آخرین امیدهای غیر الهی او هم بریده شده است، به این جهت که هیچ راه چاره ای نداشته باشد و به تعبیر بزرگان به نقطه «فقر محض» برسد ،آنجا که هیچ چیز و هیچ کس جز خدا را فریادرس نبیند و بسیاری از بزرگان به همین تعبیر که در روایات نیز ، آمده ، در بحث های توحیدی معارفی برای اثبات توحید الهی به آن‌ استناد کرده اند.
کلمه دیگر ،عبارت «یَکشف السوء» است ، که به معنای زائل شدن و نیز، آشکار شدن آمده است. پس تعبیر قرآن از زوال بدی به کشف سوء، اشاره به حقیقت دیگری دارد که آشکار شدن حجم بدی و بدبختی هاست. زیرا تا بدی زائل نشود ،حجم و عظمت آن را به درستی، نمیتوان فهمید‌. همانند طوفان سهمگینی که چون می‌گذرد، متوجه خسارت‌ها و خرابی‌های ناشی از آن می‌شویم.
و اما آنچه که در تفسیر این آیه شریفه اهمیت دارد و بسیار قابل توجه است و شاید کمتر به آن توجه شده است ، معنا و مفهوم این آیه است . آنچه که جای سوال دارد ، اینکه آیا این آیه همچنانکه برای جامعه شیعه، معنای شناخته شده ای دارد، برای جوامع غیر شیعی نیز در همین معنا، شناخته شده است؟ و نیز اینکه در جوامع شیعی هم، آیا از قدیم الایام جامعه شیعه با این آیه و مضمون کاربردی آن در دعاها آشنایی وجود داشته است؟ در پاسخ به هر دو پرسش باید گفت: خیر.
پس در طی تاریخ مکتب و مذهب چه اتفاقی افتاده است که این آیه را در جامعه شیعه، تا این حد، مورد توجه قرار داده است و با آن آشنایی بهتر و عمیق‌تر‌ی پیدا شده است؟ برای جواب به این سؤال، ابتدا باید گفت که این آیه درباره امام عصر -ارواحنا له الفداء- نازل شده است.امام باقر(ع) در تفسیر این آیه و بیان مصداقِ آن «مضطری که دعایش به اجابت می رسد» فرمود:
نَزَلتْ فِی القائِمِ؛ [این آیه] در مورد قائم، نازل شده است. (البرهان فی تفسیر القرآن: ج۴ ص۲۲۵)
در روایتی دیگر از ایشان، آمده است که فرمود:
وَ اللّهِ ! کَأَنّی أنْظُرُ إلَی القائِمِ، وَ قدْ أسْنَدَ ظَهْرَه إلی حَجَرٍ ثُمَّ یَنشُدُ اللّهَ …

هُوَ وَ اللّهِ المُضطَرُّ فی کِتابِ اللّهِ فی قَولِهِ: «أَمَّن یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ»؛ به خدا سوگند! گویا من مهدی را می بینم که پشت به حجر الأسود تکیه زده و خدا را به حقّ خود می خوانَد… به خدا سوگند، «مُضطر» در کتاب خدا در آیه «أَمَّن یجِیبُ الْمُضْطَرَّ…» اوست. (الغیبه، نعمانی: ص۱۸۸)
در حدیث دیگری از امام صادق(ع) چنین آمده است:
نَزَلَتْ فی القائِمِ مِن آلِ مُحَمَّدٍ، هُوَ ـ وَ اللّهِ ـ المُضطَرُّ! إذا صَلَیٰ فِی المَقامِ رَکعَتَینِ وَ دَعا إلَی اللّهِ عز و جل فَأَجابَهُ، وَ یَکشِفُ السّوءَ وَ یَجعَلُهُ خَلیفَهً فِی الأرضِ؛ این آیه در مورد قائم از آل محمّد(ع) نازل شده است. به خدا سوگند، مضطر اوست. هنگامی که در «مقام»، دو رکعت نماز بگزارد و دست دعا به سوی خدا بردارد، خدا، دعایش را اجابت می کند و بدی را بر می دارد و او را جانشین خویش در زمین می گرداند. (تفسیر القمّی: ج۲ ص۱۲۹)
مفسرین بزرگ شیعه، اگر نگویند که شأن نزول این آیه به طور حتم ولیّ خداست ولی می‌نویسند که کاملترین مصداق‌ها برای شأن نزول این آیه، امام زمان (ع) است.
این مطلب را خیلی از مفسرین شیعه بیان کرده اند ولی در عین حال، نسبت به کاربرد دعاگونۀ این آیه شریفه در میان مردم و در مناسک مذهبی، یادآور شده اند که اخبار یا دستوری در این باره از کلام صریح اهل بیت(ع) ندیده‌اند. در حالیکه، برخی از اهل علم و اهل ذکر، ختومات مجربی از این آیه را برشمرده و در موارد بسیاری از این آیه استمداد طلبیده اند. بنابر این شاید جای پرسش باشد که چرا در اخبار اهل بیت(ع) از این معنا و مفهوم آیه به طور صریح ، بیانی وجود ندارد، اما به یقین، راه حل و پاسخ به آن در رویگردانی از کاربرد دعایی آیه «أمن یجیب» یا استخفاف ختم آن نیست. اگر چه، همواره بعضی از آدمهای دارای جمود ذهنی، انتظار دارند ، در همان زمان که قرآن نازل شد از این معنای آیه سخنی به میان بیاید و یا اهل بیت(ع) قبل از غیبت صغری ،راجع به کاربرد دعایی آیه ، سخنی صریح و عمومی گفته باشند و ترسیم خط کرده باشند و چون چنین چیزی دیده نمی شود آن را مسکوت گذاشته یا شتابزده و آشکارا، آن را بدعت بنامند.
در پاسخ به چنین دیدگاهی -به طور کلی- باید چند امر را فهم کرد و پذیرفت.
اول اینکه در دوران پیشین، بشریت به آن فضای فکری و ذهنی به طور کامل نرسیده بوده تا بتوان هر آنچه در درون مایه های معرفتی و شناختی آیات و معارف الهی است را آشکار کرد. پس باید فضا و زمان و موقعیت انسان، آمادگی لازم را برای تبیین همه وجوه حقایق دین، با خود داشته باشد.
دوم آنکه در طول دویست و پنجاه سال حیات ظاهری، ائمه(ع) به هدایت انسان‌ها در جوامع پرداختند و بعد از آن ،این هدایت پایان نپذیرفته، بلکه توسط، امام زمان ارواحنا له الفداه ،از پشت پرده مانند آفتاب پشت ابر ،که وجود دارد ، به هدایت و راهنمایی این بشر سرگردان در طول قرنها پرداخته شده است. اگر تابش این خورشید پشت ابر نبود ، راهی به رحمت مستمر الهی هم نبود.
سوم اینکه آیه «أمن یجیب» به طور صریح به مقام دعا و مقام اجابت توجه دارد و بیان می‌کند که دعایی هست و مقام اجابتی و مضطری وجود دارد. منظور از مضطر همان امام زمان (ع) است که در کنار خانه کعبه دست به دعا می‌برد و از خدا درخواست می‌کند و خدا هم اجابت می‌کند. این شیوۀ بیان ابلغ در بیان مقصود است زیرا به جای دستور و فرمان به دعا، مانند موارد دیگری که قرآن می فرماید «ادعوا ربکم…» از دعای مضطری سخن به میان می آورد که دعا می کند و اجابت می‌شود و گرفتاری اش برطرف می گردد. ذکر داستان نیایش و سرگذشتی که آدمی را با واقعیت قابل لمس تری از حقیقت دعا، مواجه می کند و طبعاً در تأثیرگذاری و تربیت، قوی تر خواهد بود.
و نکته چهارم -و آخر- آنکه به طور غیر مستقیم و در معنای ثانوی به شیعه می‌آموزد که برای استجابت دعا و حتی در ختم این آیه شریفه باید به مضطر واقعی توجه کنند که همان امام عصر (عج) می‌باشند، و ایشان را واسطه استجابت دعای خویش قرار دهند . آری باید از خدا خواست تا به برکت و جایگاه امام زمان(ع) ،گرفتاری‌ها را رفع کند. یکی از کسانی که در حال حاضر، دیده‌ام متوجه این نکته در آیه شده است، آیت الله سید منیر الخبّاز ، از بهترین شاگردان فقهی آیت‌الله سیستانی(حفظه الله ) است.
توجه به امام زمان(ع) و یاد و نام او ، در طول تاریخ ،گرما بخش دلهای شکسته و مضطر بوده است.
ای پاسخ گرامی امّن یجیب ها
تعجیل کن به خاطر ما ناشکیب ها
چشم جهان به چشمه ی دستان سبز توست
جاری شو از ورای فراز و نشیب ها
تکلیف انتقام شهیدان به دوش کیست؟
خون مسیح مانده به روی صلیب ها!
برخیز و بزم شب زدگان را به هم بزن
ای آشنا به ندبه و اشک غریب ها
تعجیل کن به خاطر صدها هزار چشم
ای پاسخ گرامی امن یجیب ها

(شاعر : نغمه مستشار نظامی)

_____________

💠 اولین جلسه پژوهشهای دینی یک (در سال جاری)
دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱

ساعت ۱۸:۴۵ تا ۲۰

💠 گروه پژوهشهای دینی ۱ مجموعه فرهنگی امام صادق علیه السلام میبد،

دستور جلسه؛
۱- گفتگوی هفته
۲- گزارش کار
۳- بررسی مقالات

🍀🍀🍀
میبد، مجموعه فرهنگی امام صادق(ع)، اتاق پژوهش
🔶 یادآوری؛ جلسه عمومی نیست.

🌐www.sheshom.net

_____________

🔷 سخنرانی
مصادف با ۹۹ سالگرد (قمری) تخریب بارگاه ائمۀ بقیع علیهم اسلام
ایام اندوه اهل البیت علیهم‌السلام و مؤمنین صالح
به مناسبت اولین سالگرد درگذشت بانوی فرهنگی مؤمنه
حاجیه محبوبه میرجلیلی
🔷 یزد، چهار راه بعثت، مسجد شاه طهماسب
از سه‌شنبه ۲۰ تا پنجشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱

ساعت ۲۰:۳۰ تا ۲۱:۱۵

موضوع: به ارتفاع نام بلند بقیع شریف
◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼

گزارش محتوای منبرها در سایت نگاه تازه و کانال تلگرام و واتساپ
h-ansari.net
لینک پخش زنده (لایو) و تصویری در اینستاگرام
منبرها، کلاس و نشست ها- حسین انصاری:
https://instagram.com/menbar_ansari?i

_____________

۱۴۰۱/۲/۲۰ یزد، مسجد شاه طهماسب (شب اول)
موضوع: به ارتفاع نام بلند بقیع!
با صلوات بر محمد و آل محمد و آرزوی سلامتی و طول عمر برای حجت‌الاسلام‌انصاری.
به مناسبت سالروز تخریب قبور ائمه بقیع (ع) به فتوای مفتیان مزدور و مذهب جعلی وهابیت تکفیری، جناب استاد انصاری، به موضوع مرتبطی با این مبحث پرداختند . جناب استاد بیان کردند؛
آیۀ نور، آیه‌ا‌ی شناخته شده و از جملۀ آیات کلیدی قرآن است، که در سوره نور قرار دارد. اهمیت این آیه به قدری است که از قدیم الایام، هنگام ساختن محراب مساجد ،چه در قالب کاشی و چه در برش های آجری، با استفاده از خطوط کوفی تا خط نسخ و ثلث ،آیۀ نور را بر پیشانی یا اطراف محراب می‌نوشتند تا محراب، نورانیت افزونتری پیدا کند. تأویل این آیه و تفسیر صحیح آن ،بسیار دشوار فهم و نیز با عظمت است.
در آیۀ نور چنین می فرماید: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ؛ خدا نور آسمان ها و زمین است؛ وصف نورش مانند چراغدانی است که در آن، چراغ پر فروغی است، و آن چراغ در میان قندیل بلورینی است، که آن قندیل بلورین گویی ستاره تابانی است، [و شعلۀ آن چراغ] از درخت زیتونی پربرکت که نه شرقی است و نه غربی، افروخته می شود، [و] آتشگیرۀ آن [از پاکی و صافی] نزدیک است روشنی بدهد گرچه آتشی به آن نرسیده باشد، نوری است بر فراز نوری؛ خدا هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها می زند [تا حقایق را بفهمند] و خدا به همه چیز داناست.» (نور/۳۵، ترجمه انصاریان).
جناب استاد ،در ادامۀ توضیح مباحث مقدماتی خود، به آیه ۳۶ سوره نور که بعد از آیه‌ی نور مذکور است، و موضوع اصلی بحث «ارتفاع نام بلند بقیع» تشکیل می دهد، پرداختند و فرمودند در آیه نور، همانطور که مشاهده می شود، هنگامی که در تمثیل زیبای قرآنی، از مشکوه (چراغدان) ، مصباح (چراغ)، زُجاجه (قندیل بلورین)، کوکب دُرّی (ستاره فروزان)، شجرۀ مبارکه (درخت مبارک)؛ به تعبیر «نورٌ علیٰ نور» (نور بر نور) می رسد و از آن مرکز نور و روشنایی قرآنی اسم میبرد، آن را بدین گونه توصیف می کند که اگر شعلۀ نور دیگری هم به آن مرکز نرسد ، آنجا باز هم به اذن خدا ، محل طلوع شعله های هدایت است. جمله”نور علی نور” نهاد جملاتی است که بعد از آن و در عبارات آیه‌های ۳۶ و ۳۷ می آید. لذا در ترجمۀ آیه ۳۶ مترجمین دقیق به این صورت ترجمه کرده اند که تعلیق معنای آیه ۳۶ بر آیۀ نور آشکار باشد. الهی قمشه ای می نویسد: «(و آن مشکات) در خانه‌هایی (قرار دارد..» مکارم می نویسد: «(این چراغ پرفروغ) در خانه‌هایی قرار دارد که…» دکتر آیتی می نویسد: «آن نور در خانه‌هایى است که…» انصاریان می نویسد: «[این نور] در خانه هایی است که…» همۀ ترجمه های صحیح در این معنا مشترکند که «خداوند میفرماید ؛ آن نور بی پایان و همیشه روشن در خانه هایی است که خداوند اجازه داده است تا ارجمند داشته شوند و نام و جایشان مرتفع داشته شود».
با توضیحاتی که در تفسیر آیه، گفته خواهد شد روشن می شود که این آیۀ کلیدی قرآن، پاسخ خوبی از سوی شیعیان در برابر گروههای معاندی چون مذهب ستیزان به ظاهر مسلمان و شبهه زدگان و دین ستیزان می‌تواند باشد: «فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ؛ [این نور] در خانه هایی است که خدا اذن داده [شأن و منزلت و قدر و عظمت آنها] رفعت یابند و نامش در آنها ذکر شود، همواره در آن خانه ها صبح و شام او را تسبیح می گویند، مردانی که هیچ تجارت و خرید و فروشی، آنان را از یاد خدا باز نمی دارد….»(نور/۳۶). در تطبیق آیه شریفه، در روایات اسلامی نقل است، هنگامی که آیه ۳۶ سوره نور نازل شد، فردی از اصحاب پیامبر(ص) پرسید؛ یا رسول الله، مقصود، خانه های چه کسانی است که قرآن می‌گوید؟ و پیامبر فرمودند : بیوت الانبیاء، خانه های پیامبران است.
سپس کس دیگری سؤالی در همین زمینه پرسید که نام وی در بعضی سندها ذکر نشده؛ ولی در بعضی سندها از ابوبکر نام برده ‌اند، که پرسید: «فَقَامَ إِلَیْهِ أَبُوبَکْرٍ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذَا الْبَیْتُ مِنْهَا؟ وَ أَشَارَ إِلَی بَیْتِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهًَْ. قَالَ نَعَمْ مِنْ أَفْضَلِهَا؛ آیا این بیت از آنهاست؟ و اشاره کرد به بیت علی و فاطمه.

و پیغمبر فرمودند: «آری از بهترین آن خانه‌ها است».(تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۰، ص۲۶۲. بحارالأنوار، ج۲۳، ص۳۲۵/ البرهان)
بنابر این روشن می شود که حتی به روایت و شواهد کتب حدیث اهل سنت ، پیغمبر(ص) تصریح کرده‌اند، که خانه علی و فاطمه (علیهماالسلام) از افاضل خانه های انبیاست که مورد نظر خداوند در این شریفه است.
بنا به نقل کتب حدیث شیعه، دیدار یکی از مشاهیر علمای عصر، به نام ابوالخطاب، قَتاده بن دعامه سدوسی بصری(۶١_١١٧ق) یاد شده که از مفسران قرآن در بصره است. وقتی نزد امام محمد باقر(ع) آمده بود، صحنۀ زیبایی، رخ داده است. چند گزارش‌ از ملاقات و گفتگوی میان او و امام باقر(ع)‌ در منابع وجود دارد که از میان آنها به‌ ذکر یک نمونۀ مرتبط با موضوع «خانه های ارجمند»، بسنده میشود.
«ابوحمزه ثمالى می‌گوید: در مسجد النبی(ص) بودم که مردى جلو آمد و گفت: ابو جعفر را می‌شناسى؟ گفتم: آرى، چه کاری با او دارى؟ گفت: چهل مسئله آماده کرده‌ام تا از او بپرسم و پاسخ‌های درست را پذیرفته و پاسخ‌های نادرست را رها کنم … هنوز سخنش تمام نشده بود که امام باقر(ع) به مسجد وارد شد و گرد او را عده‌اى از خراسانی‌ها و دیگران گرفته بودند و در مورد مناسک حج، از حضرتشان می‌پرسیدند. حضرت در جایگاهش قرار گرفت و آن مرد هم در کنارشان نشست. وقتى مردم پراکنده شدند امام رو به او کرد و از او خواست تا خودش را معرفی کند. او گفت: قتاده بن دعامه بصرى‌ام. امام فرمود: «تو فقیه مردم بصره‌ای؟» گفت: بله! فرمود: «ای قتاده! حواست باشد! خداى تعالى عده‌اى را آفرید و آنان را حجت بر مردمان قرار داد و آنان – همچون کوه‌ها- نگاه دارنده زمین‌اند. دستورات خدا را به پا می‌دارند. در علم ازلى الهى گرامى شمرده شده‌اند؛ پیش از آفرینش، آنان را برگزید. آنان سایه‌هاى لطف و عنایت حق هستند که در کنار عرش الهى قرار دارند». قتاده مدتى سکوت نمود و سپس گفت: به خدا سوگند در مجلس فقهاى زیادى و حتى روبروى ابن عباس نشستم و در برابر آنان هیچ‌گاه آن‌گونه که در برابرت خودم را باخته‌ام مضطرب نشدم! امام(ع) فرمود: «می‌دانى کجا هستى؟ تو در برابر “خانه‌هایى هستى که خداوند خواسته تا بلندمرتبه باشند و نام او در آنها یاد شود و در هر صبحگاه و شامگاه، مردانی او را تسبیح گویند که هیچ‌گونه داد و ستد و تجارتى‏ آنان را از یاد خدا و به پا داراى نماز و پرداخت زکات، بازنمی‌دارد”. آن‌گاه فرمود: «تو در مقابل چنین جایگاهی قرار گرفته‌ای». قتاده گفت: فدایت شوم! به خدا سوگند که راست می‌گویی! به خدا آنها (خانه‌هایی که در قرآن به آنها اشاره شده است)، خانه‌هاى سنگى و گلى نیستند.”» (کلینى، محمد بن یعقوب‏، کافی، ج ‏۶، ص ۲۵۶ – ۲۵۷، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم‏، ۱۴۰۷ق). این سخن امام باقر(ع) نیز تصریح به آیه «فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ، یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ. رِجالٌ …»؛ دارد و تفسیر امام(ع) از آیه را به روشنی بیان می کند. بنابر این جای تردیدی در مقصود بودن جایگاه انبیاء و اوصیاء آنان از این آیه وجود ندارد. به گونه ای که تمام فروعات تفسیری قابل فهم از این آیه شریفه، بر جایگاه معنوی و جسمانی اهل بیت علیهم السلام منطبق خواهد بود. ان شاء الله در ادامۀ سخنرانی، برخی از آن موارد، یاد می شود.
یکی از فوائد بحث و ذکر روایات و بررسی تفاسیر در باره این آیات همین است که پاسخی از اشکالات و شبهه های منتشر شده در روزگار کنونی است ، که سبب شده تا بسیاری از افراد در جامعه ایمانی، با بنای مزار بر قبور و ساخت و ساز گنبد و صحن، برای مراقد ائمه طاهرین، و همچنینهزینه گذاری به جهت بارگاه و حرم برای ائمه اطهار(ع) مخالفت نسنجیده بکنند و یکی از شبهاتی که در جهان اسلام، دشمنان اهل بیت(ع) و قرآن ساخته و رواج داده‌اند، این بشود که چرا شیعیان اینگونه به اهل بیت(ع) ارتفاع مقام و علوّ جایگاه می‌دهند؟ در حالیکه پاسخ به این شبهه نابخردانه و شیعه ستیز، به وضوح و روشنی در «آیۀ بیوت» از قبل، داده است، با این بیان زیبای قرآنی؛ «که خانه های انبیاء و اوصیاء، نور علی نور است و خداوند اجازه داده است تا این خانه ها عظمت و ارتفاع داشته باشند. هم عظمت معنوی و هم عظمت مادی.»
بنابر این، آشکار می شود که عمل قبیح و دشمنانه ای که وهابیت تکفیری ،در تخریب قبور و حرمهای ائمه بقیع (ع) ،انجام دادند ، به استناد آیۀ قرآن، عملی ضد قرآنی و مخالف با کلام صریح خداوند است ، زیرا خداوند اجازه داده است تا مکانی که متعلق به این انوار الهی است ،مرتفع و با عظمت باشد، حتی اگر خشت به خشت آن را از طلا بنا بگذارند.

البته نباید فراموش کرد که آن بزرگواران بی نیاز از خشت و گل هستند ولی این ما هستیم که به آن مکان های شریف و آن حریم های أمن الهی، نیاز و احتیاج داریم و آن مکان های مقدس را مأمنی برای عبادت خالصانه و آرامش قلب و تسکین دردهای خود می‌دانیم.

_____________

۱۴۰۰/۲/۲۱ یزد، مسجد شاه طهماسب (شب دوم)
موضوع: به ارتفاع نام بلند بقیع!
با صلوات بر محمد و آل محمد و سپاس فراوان از جناب حجت الاسلام انصاری.
در ادامه مبحث، که به مناسبت سالروز تخریب قبور ائمه بقیع (ع)، جناب استاد، با استناد به آیات ۳۶ و ۳۷ در سورۀ نور، به تفسیر کلمۀ «بیوت» در ارتباط با این دو آیۀ موقوف المعانی ۳۵ و ۳۶ پرداختند. ایشان در جلسه قبل بیان داشتند، که آیۀ ۳۶ نور، یکی از آیات کلیدی قرآن است و شیعه میتواند با استناد به این آیه، پاسخ محکمی به معاندان و مذهب ستیزان در مسائل امامت، تعظیم جایگاه ائمه و بنیاد و برافراشتن مزارات اولیای معصومین(ع) بدهد.
در ادامه، بحث در تفسیر آیه «فی بیوت…» به بیان مباحث لغوی و معانی بیانی در آیه شریفه رسید، که استاد انصاری فرمودند؛ منظور از «بیوت»، یعنی خانه‌هایی که نقطۀ وجود مشکات انوار الهی و محل طلوع هدایت و تابش حقیقت ثابتۀ «نور علی نور» است که در کلام پیامبر(ص) از آن به «خانه های انبیاء» تعبیر شده بود. آنجا که به وقت نزول آیۀ شریفه، و بیان پیامبر پس از پرسش در بارۀ مقصود از کلمۀ «بیوت»، شخص دیگری با اشاره دست، از رسول الله (ص) پرسید، آیا این خانۀ علی و فاطمه هم از آنهاست؟ و پیامبر پاسخ فرمودند: «آری از بهترین آن خانه‌هاست». بنابر این، قرآن بیان می‌کند که این خانه‌ها باید تکریم و ترفیع شوند و جایگاه با عظمتی داشته باشند. به همین قیاس، بقیع نیز باید مرتفع، با عظمت و معظم باشد و چنین دیدگاهی، فقط ناشی از عشق شیعه و باور شیعه نسبت به قبور ائمه (ع) نیست، بلکه برگرفته از اعلام و اذن مستقیم خداوندی است.
و اما در معنای لغوی کلمۀ «بیوت»، در آیه، همانطور که در ترجمه‌ها به معنای خانه است، در تفاسیر نیز باید به معنای خانه ترجمه شود، نه اینکه به شیوه‌ای شعبده بازانه و شبیه به چشمبندی، از ترجمه تا تفسیر، معنای لغوی آیه به معنای لغوی کلمۀ دیگری، یعنی «مساجد» تبدیل شود. مگر می شود تفسیر با ترجمه تباین لغوی داشته باشد؟ بیوت جمع بیت و به معنای خانه است ولی مساجد جمع مسجد و به معنای معبد یا محل سجده است. پس با آنکه آیه از بیوت سخن گفته است و نه از مساجد، اما در تفسیر چگونه برخی معنای بیوتو خانه ها را یکسره فراموش می کنند و از مساجد و رفعت و عظمت آنها فقط سخن می گویند؟! برای پاسخ به همین سوال مستتر و پنهان، گویا مجبور شده اند تا دستاویزی فراهم کنند. لذا بر اساس یک روایتی که در آن چنین آمده ؛ «المساجد بیوت الله فی الأرض. مساجد خانه های خدا در زمین هستند»، مفسرین بر حسب این روایت منفصل از آیه، کلمۀ بیوت که جمع بیت و به معنای خانه ها است، را به مساجد تعبیر و تفسیر کرده و به واقع تفسیر نامقبول و ناموجهی بر آن آیات نوشته‌اند.
دلیل مطلب اینکه ، مساجد را می‌توان به خانه خدا تعبیر کرد ولی کلمه خانه یا خانه ها را بدون اضافه به کلمه خدا، نمی توان در معنای مسجد بکار برد. همچنانکه در روایت یاد شده دیده می شود مساجد را با تعبیر «بیوت الله» به معنای خانه های خدا، توضیح می دهد نه با کلمه «خانه» به تنهایی. که اگر چنین بود، جمله بندی غلط و سخن نامفهوم می گشت.
البته شاید بتوان دلیل آن را ترجمۀ بعضی از عبارات ترکیبی در قرآن و حدیث اسلامی دانست، که در آنها کلمۀ بیت بکار رفته معنای خانه‌ای برای خدا ترجمه شده اند، این ترجمه عمومیت پیدا کرده و به بیوت در این نیز سرایت داده شده باشد. زیرا فقط در صورتی می توان این کلمه را مسجد تعبیر و یا معنا کرد که مثلا به کلمۀ دیگری مضاف شده باشد و ترکیب اضافی بسازد و در عباراتی مانند:« بیت الحرام، بیت الله، بیت العتیق، یا بیتی (با اضافه یه یاء متکلم)». اما نمیتوان «بیت» یا «بیوت» را به تنهایی بکار برد و معنای مسجد از آن اراده کرد. در نتیجه چنین تفسیری اصولا نادرست است.
پس منظور از بیوت، در آیه، خانه‌هایی است که پیامبر آنها را به انبیاء منتسب کرده است نه مساجد و اینها خانه‌هایی هستند که خداوند اجازه داده است تا بلند مرتبه و رفیع باشند.
از سوی دیگری، به دلیل شیوع و تاکید چنین تفاسیر ضعیف و مردودی در آیات ولایی قرآن، شاید بتوان چنین گمانه زنی کرد و گفت که دامن زدن به چنین تفاسیر ناموجهی از آیات قرآن، جز آنکه از سر عناد و در جهت کم رنگ کردن نام و یاد اهل بیت(ع) هستند، هیچ توجیه دیگری ندارند و بیشتر، عظمت و جایگاه و بارگاه اهل بیت(ع) را نادیده میگیرند.
در روایتی جناب استاد انصاری از قتاده بن دعامه، یکی از بزرگترین مفسران و عالمان در ادبیات عرب نام بردند، که چگونه در برابر امام محمد باقر (ع) که فرمودند: آن بیوت که خداوند خواسته است تا بلند مرتبه باشند، ما اهل بیت هستیم، زانوی ادب بر زمین گذاشت و گفت: فدایت شوم به خدا سوگند که راست میگویی! اگر چنین تفسیری توجیه ادبی و لغوی نداشت، قتاده که عالم متخصص در ادبیات عرب و لغت و شعر است باید بر تفسیر امام(ع) اعتراض میکرد نه آنکه تسلیم چنان بیانی بشود و اظهار خضوع و فروتنی کند.

ولی با کمال تعجب، در همین حال، می بینیم که عده‌ای گویا خود را داناتر از چنان مفسر و ادیب و متخصصی در ادبیات کهن عربی می‌دانند و هر گونه که میخواهند، آیات و کلمات قرآن را تفسیر به رأی میکنند. و این چیزی نیست جز دشمنی با مذهب و شیعه ستیزی.
شیخ طبرسی(۴۶۸ – ۵۴۸ق) برداشت مساجد را از بیوت به صورت قول ضعیف، تعبیر می کند و دلیل آن را همان روایت مذکور در تعریف مساجد می آورد، سپس قول به بیوت انبیا و اهل بیت را به همان سیاق می آورد ولی آن را به آیه تطهیر و آیه خطاب به ابراهیم(ع) مؤید می شمارد و در ادامه سخنانی بلند در توضیح و تبیین رفعت مقام آن خانه ها دارد که خواندنی است. «ویعضد هذا القول قوله: (إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیرا). وقوله: (ورحمه الله وبرکاته علیکم أهل البیت) فالإذن برفع بیوت الأنبیاء والأوصیاء مطلق. والمراد بالرفع التعظیم، ورفع القدر من الأرجاس، والتطهیر من المعاصی والأدناس. وقیل: المراد برفعها رفع الحوائج فیها إلى الله تعالى.» (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، أعلمی، بیروت، ج ۷ ، ص ۲۵۳)
سید عبدالحسین طیب(۱۲۷۲-۱۳۷۰ش) می نویسد «مفسرین‌ گفتند مراد مساجد ‌است‌ ‌به‌ دلیل‌ خبر منسوب‌ ‌به‌ نبی‌ اکرم‌ (‌ان‌ المساجد بیوت‌ اللّه‌ ‌فی‌ الارض‌)…» اما در ادامه نظر اصلی خود را در تفسیر آیه بیان می کند که؛ «لکن‌ ‌اینکه‌ جملۀ (فِی‌ بُیُوت‌ٍ) متعلق‌ ‌است‌ ‌به‌ نور ‌علی‌ نور ‌در‌ آیه قبل‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ انوار ‌در‌ بیوتی‌ هستند حیا و میتا. منازل‌ اینها و بیوت‌ ‌آنها‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ سکونت‌ داشتند و بقاع‌ محترمه‌ ‌آنها‌ ‌که‌ محل‌ اضائه‌ ‌این‌ انوار ‌در‌ ‌این‌ بیوت‌ ‌است‌. (أَذِن‌َ اللّه‌ُ أَن‌ تُرفَع‌َ) رفعت‌ و عظمت‌ ‌در‌ ‌آنها‌ ظاهر و هویداست‌ چه‌ اندازه‌ معجزات‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ بقاع‌ شریفه‌ ظاهر ‌شده‌ ‌در‌ ‌هر‌ زمانی‌ چه‌ اندازه‌ برکات‌ ‌در‌ ‌آنها‌ مشاهده‌ ‌شده‌، چه‌ اندازه‌ بلیات‌ دفع‌ ‌شده‌. ‌الی‌ ‌ما شاء اللّه‌…و شاهد ‌بر‌ ‌اینکه‌ معنی‌ حدیث‌ مفصلی‌ ‌که‌ ‌از‌ حضرت‌ رضا ‌علیه‌ السّلام‌ ‌است‌ ‌بعد‌ ‌از‌ اینکه‌ ‌در‌ آیه شریفه‌ (نُورٌ عَلی‌ نُورٍ) ‌را‌ بامام‌ ‌بعد‌ ‌از‌ امام‌ بیان‌ فرمود…» (تفسیر اطیب البیان، جلد۱۳، ص ۵۳۲-۵۳۳)
علامه طباطبایی نیز، متوجه عدم دلالت تطابقی کلمه بیوت با مساجد بوده است و لذا مساجد را به عنوان یکی از مصادیق آن بیوت می نامد نه معناو مقصود و مراد از کلمه بیوت. «کلمه (فى بیوت) متعلق به جمله (کمشکاه) در آیه قبلى است و یا متعلق به کلمه (یهدى الله …) است ، و برگشت هر دو به یکى است . از مصادیق یقینى این بیوت، مساجد است که آماده هستند تا ذکر خدا در آنها گفته شود، و صرفا براى این کار ساخته شده اند، همچنان که فرموده : (و مساجد یذکر فیها اسم اللّه کثیرا).» (ترجمه تفسیر المیزان ، ج ۱۵ ، ص۱۷۴)
البته اشکال بر تعریف و تفسیر بیوت به مساجد -که گذشت- بر کلام جناب علامه ، وارد و جاری است. اما آنچه شگفت است تفسیر علامه محمد حسین فضل الله لبنانی است که بر خلاف تمام قواعد زبان و لغت، یکسره بیوت را به مساجد تفسیر کرده است و از «بیوت» و معنای روشن و مقصود واضح آن که در تفسیر و حدیث شیعه و سنی آمده است، به کلی چشم می پوشد و آن را نادیده می گیرد. «(فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللهُ أن تُرْفَعَ) وهی المساجد التی ‏جعلها الله مکاناً لعبادته، وأراد لخلقه أن یرفعوها فی العمران الذی تقوم بها أعمدتها ویرتفع ‏سقفها، وفی العباده التی أراد الله أن ترتفع أرواحُ عباده إلیه، فتعرج إلیه فی مواقع العبودیه، وفی ‏آفاق الصفاء والشروق والنقاء.‏ (من وحی القرآن، ج۱۶، ص ۳۲۶) در مقابل، علامه سید جعفر مرتضی عاملی لبنانی، در موقع المیزان، (https://www.mezan.net/Books_files/112/r112.html) بر این دیدگاه اشکالات متعدد تفسیری و روایی و کلامی و بلکه تاریخی وارد می کند و به حق در تضعیف دیدگاه تفسیری علامه فضل الله، پاسخهای مستدل ارائه می کند که مجال بازگویی در اینجا نیست.
صرف نظر از همۀ دلایل موجود، اشکال مهمی که بر برداشت مساجد از کلمه بیوت وارد است، نگاه انتقادی قرآن و اهل بیت به مسجد و مساجد است که اجازه چنان برداشتی را از کلمه بیوت در آیه ۳۶ سوره نور، ناموجه و غیر منطقی می کند.
در این زمینه -اگر توفیقی نصیب شود اندکی مفصل تر سخن خواهم گفت- باید توجه داشت که آنچه مهم است، معرفت و روح معرفت و شناخت و درک و بینش و آگاهی نسبت به نگرش دین و اهل بیت(ع) به مساجد است. از نگاه انتقادی، مساجد همیشه مکانهایی برای شناخت و آگاهی نبوده‌اند، چه بسا مساجدی که بزرگترین فتنه‌ها در آنها پایه ریزی شد، مساجدی که رنگ و بوی نفاق داشت، چون مسجد ضرار که پیامبر دستور تخریب آن را داد، مسجدی که در آن سرهای قیام کنندگان عاشورا بر نیزه در آن وارد شد چون مسجد اموی دمشق. مسجدی که حضرت علی (ع) به شهادت رسیدند.

همانگونه که گاهی در گفتمان دینی هر منبری، منبر اهل بیت(ع) و منبر معرفت افزا نیست. همانطور که حضرت سجاد(ع)، در مجلس یزید، منبر را چهار پاره ای چوبی خطاب میکند. شیعه به دلیل برخورداری از نگاه انتقادی که در کلاس معارف اهل بیت(ع) آموخته و با آن رشد یافته است، باید که هوشیار باشد و هر خشت و گلی را تعظیم نکند و همواره به یاد داشته باشد که رفعت مکان تنها و تنها با مردان الهی و پیشوایان منصوب از سوی خداوند، معنا و هویت پیدا میکند و این مصداق روشن جایگاه و قبور اهل بیت(ع) است که به دستور و اذن خداوند، باید رفیع و با عظمت بنا و برافراشته گردد و همواره، ارجمند داشته شود.

_____________
۱۴۰۱/۲/۲۲ یزد، مسجد شاه طهماسب (شب سوم و آخر)
موضوع: به ارتفاع نام بلند بقیع!
با صلوات بر محمد و آل محمد و آرزوی سلامتی و توفیقات روز افزون برای جناب حجت‌الاسلام انصاری.

به مناسبت سالروز تخریب قبور ائمۀ بقیع( ع)، جناب استاد، مبحثی را آغاز کردند و در این بحث، به دلایل
عظمت و رفعت قبور ائمه و گرامی داشت مکانهای مقدسِ مرتبط با وجود گرانبهای اهل بیت(ع) پرداختند. بحثی ارزشمند که بسیاری از مؤمنین و شاید بسیاری از جمعیت شیعیان، نسبت به آن اطلاعات و یا آگاهی های کمتری داشته باشند. دنیایِ تکنولوژی امروز، با همۀ خرده فرهنگهای پیرامونش، از بشر خاکی، خیرهای بسیاری را گرفته است، از جمله دین و دین شناسی و حُبِّ خوبان را در قلوب بعضی از انسان ها کمرنگ کرده است. توجه به کلیساها، کنیسه ها و حتی بسیاری از معابد، از طرف پیروان ادیان مختلف، و در پی تبلیغات غلط دین ستیزان، بسی کمتر شده است. در جامعه شیعه نیز، این بی توجهی، نمود بیشتری دارد، تا آنجا که حتی برخی از غافلان، با دلایل سست و سلیقه‌ای، به مخالفت با بهسازی و بنیاد حرم و گنبد و هزینه کردن برای صحن و سرای ائمه اطهار(ع) پرداخته‌اند. در حالیکه توجه ندارند، اینگونه مخالفت ها در واقع، همراهی و تایید جمود فکری بدوی و روش عنودانۀ وهابیت تکفیری است. و از طرفی دیگر، مخالفت صریح با نصوص آیات قرآن است.
جناب استاد انصاری با استناد به آیۀ مبارک نور و دو آیه بعد از آن که موقوف المعانی هستند، به بحث، دربارۀ این طرز فکر غلط به خصوص در جامعه شیعه پرداخته و با سخنانی ارزشمند و روشمند، افقی تازه برای مخاطبان خود در این مبحث گشودند. بنا به بیان ایشان، سوره نور، سوره خجسته‌ای است که آیه نور در آن قرار دارد. تفسیر و تأویل آیۀ نور فوق العاده سنگین است و جهت گیری‌های معرفتی دشوار و سختی به لحاظ فهم قاصر و کوتاه ما دارد و نوعی جهان‌بینی جامع نسبت به احاطه قیومیت خداوند بر همۀ هستی ماسوی الله را در خود دارد.
اگر چه موضوع بحث جناب استاد، تفسیر آیۀ نور نیست، بلکه با دو آیه پسین یعنی آیات ۳۶ و ۳۷ که متوقف بر آیۀ نور است، ارتباط دارد، اما جسته و گریخته به آیۀ نور نیز در مبحث کنونی، پرداختند، و برای روشنگری در بحث، باز هم یادآور شدند که آیۀ نور برای جامعه شیعه شناخته شده تر است و آن را بسیار خوانده، دیده و استماع کرده‌اند. تا جاییکه به طور حتم یک شیعه میداند که واژگانی چون:« زُجاجه»، «قندیل نورانی»، «چراغ فروزان»، «شعلۀ پرفروغ»، «نور علی نور»، که در این آیۀ شریفه آمده و اسباب هدایت کسانی است که خداوند اراده کرده است هدایتشان کند، خاندان نور، یعنی اهل بیت(ع) و پیامبر خاتم حضرت محمد مصطفی(ص) هستند.
بنابر این، روشن و پیداست که در آیۀ بعد، خداوند میفرماید؛ این مراکز هدایت، در خانه هایی قرار دارد که خداوند اجازه داده است، ارجمند و رفیع و صاحب جایگاه و مقام باشند. همچنانکه در جلسات قبل، جناب استاد اشاره کردند که وقتی آیه نازل شد، شخصی از اصحاب به خانه حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) اشاره کرد و از پیامبر(ص) پرسید: آیا شامل این خانه هم میشود؟ و حضرت پاسخ فرمودند: «آری، این از بهترین آن خانه هاست». این، تفسیر درست این آیه و تعبیر صحیح آن است. و اما در باب معنای لغوی واژگانی چون«بیوت» که مفسرین به غلط و گاهی از روی عمد، آن را تنها، به مسجد تفسیر و معنا کرده‌اند، جناب استاد با استناد به تفاسیر معیاری، همچون تفسیر شیخ طبرسی(۴۶۸-۵۴۸ق)، تفسیر سید عبدالحسین طیب(۱۲۷۲-۱۳۷۰ش) و همچنین روایت مستندی از گفتگوی قتاده بن دعامه، با امام باقر(ع)، یکی از مفسران بنام روزگار خود و متخصص در حوزۀ ادبیات عرب، (در جلسات قبل توضیح داده شده و در چکیده های منبر در کانال واتساپ و تلگرام و پیج اینستا و سایت «نگاه تازه» موجود است)، به معنای صحیح کلمه «بیوت» یعنی «خانه‌ها» پرداختند و آن تفسیر نادرست که طی آن، بعضی از مفسرین از کلمه «بیوت»، معنای مسجد را استفاده کرده بودند، مردود ساخته و فرمودند؛ چنین تفسیرهایی که در جهت کم رنگ ساختن یاد و نام اهل بیت(ع) و در جهت به فراموشی سپردن مقام و منزلت آن بزرگواران است، تفسیری غلط و بلکه گاهی از سر عناد و مذهب ستیزی است.
بر این اساس و با توجه به معنای کلمۀ «بیوت» و اذن خداوند مبنی بر ارج گذاشتن به این خانه ها، و روایات ائمۀ معصومین، که همۀ اهل بیت(ع) تصریح کردند، باید گفت، که نه فقط محل زندگی، بلکه هر نقطه ای که به اهل بیت(ع) اتصال داشته باشد، ولو مزار این بزرگواران، مصداق آیۀ «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ» است و خداوند اجازه داده است تا رفعت مقام داشته باشند.

مجلسی اول(محمد تقی، ۱۰۰۳-۱۰۷۰ق) در شرح این جمله از زیارت جامعۀ کبیره «فجعلکم‌  فِی  بُیُوتٍ  أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ‌» که در آن به آیه ۳۶ سوره نور استشهاد شده است، پس از آنکه تفسیر آیه را بیوت اهل بیت(ع) می‌خواند، بیوت را دو تقسیم می کند. «المراد بالبیوت، [إمّا] البیوت المعنویه: التی هی بیوت العلم و الحکمه و غیرها من الکمالات و الذکر فیها کنایه عن الاستفاضه منهم، أو الصوریه: التی هی بیوت النبی و الأئمه علیهم السلام فی الحیاه و مشاهدهم بعد الوفاه؛ مقصود از بیوت، یا بیوت معنوی است که عبارت از بیت علم و حکمت و غیر آنها از کمالات و فضائل است و در آن صورت مراد از ذکر در آن خانه ها، طلب فیض کردن از ایشان است؛ یا آنکه بیوت ظاهری مقصود است که خانه های پیامبر و ائمه (ع) در ایام حیات و مشاهده مشرفۀ آنان پس وفات است». (مجلسی، روضه المتقین، ج ۵، ص ۴۸۴)
در ادامه استاد انصاری به چند نکته اشاره کردند. ایشان فرمودند یکی از مفسرین معاصر سنی زده که بنیادهای هویت شیعی خود را از دست داده است، در تفسیر خود، بیوت را صرفاً به مساجد معنا کرده که البته تفسیری غلط است، ولی در باب تفسیر لغت «تُرفَعَ» می‌نویسد، این رفعت، اعم از رفعت مادی، رفعت بنایی و رفعت مقامی و جایگاهی است. یعنی خداوند این بیوت را اعلام کرده و اذن داده است که به دو جهت رفعت داده شوند؛ یکی به جهت رفعت بنا و عظمت ساخت و عمران، تا هر چه در توان دارند، آنها را شکوهمند و کارآمد بسازند و دیگری از جهت معنوی، که باید جایگاه آنها را ارج بگذارند و نام و یادشان را با عظمت ذکر کنند. بنابر این دیده می شود امثال این مفسر هم در موضوع «ارتفاع دهی» و «رفیع ساختن» موضوع بیوت، صرف نظر از مراد و مقصود از آن، با دیدگاه درست در این باره هم رأی هستند.
اما آیا تمام مطلب در مورد این فراز از آیه همین مقدار است؟ باید پاسخ داد: خیر. شیخ طبرسی می‌گوید این «رفعت مطلق» است. به این معنا که هم عظمت بنا و عظمت جایگاه و رفعت مقام و علو و هم صدای ذکر خدا، توسل و حتی حاجت طلبیدن از خدا، در این مکانها باید بالا برود. شیخ طبرسی که بزرگترین مفسر قرآن در تاریخ تشیع است، بر این مطلب تاکید دارد و بیان میکند که علاوه بر ارتفاع منزلت، انسان باید در این مکانها گشوده زبان و حاجتمند و نیازخواه باشد و با صدای رسا و دستهایی به درگاه خدا و رو به آسمان گشوده، نیایش و عبادت کند و حاجات و خواسته هایش را صدا بزند، این بیوت نورانی، علاوه بر مقام و منزلت رفیع، خواستگاه برآوردن حاجتِ حاجتمندان و محل رفع طلبِ طالبان و نیازمندان است.(مجمع البیان، بیروت، ج ۷ ، ص ۲۵۳) زیرا قرآن کریم، در عبارت «أن تُرفَعَ» این رفعت و عظمت در جایگاه را به صورت مطلق بیان کرده است و این جایگاه باید از هر نظر رفعت داشته باشد. این مکانهای شریف و مقدس، جایی است که به واسطۀ اهل بیت(ع) حوائج و خواست‌های نیازمندان و دردمندانی که به درگاه الهی برآمده اند، اجابت می شود. همچنین -ناگفته نماند- هر کجا از این کرۀ خاکی که نام اهل بیت(ع)، معارف اهل بیت(ع)، ذکر، توسل، روضه‌ و مرثیه و مدیحه خوانی برای آنان خالصانه برپا شود، اعم از مسجد، تکیه، علویه، حسینیه، فاطمیه، زینبیه، مهدیه، منزل، محفل، خیمه، موکب، و حتی دل شکسته‌ای را که به نام اهل بیت(ع) و به یاد اهل بیت(ع) گره زده باشند، با هر آنچه که متعلقات آنهاست، مقدس، شایستۀ احترام، نورانی و در یک کلمه «بیوت ارتفاع یافتۀ الهی» است.

_____________

🔷 سخنرانی
به مناسبت درگذشت آموزگار فرزانه،
شادروان حاج علی‌اصغر رئیس‌زاده
🔷 یزد، مسجد اعظم، امامزاده سید جعفر(ع)
پنجشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱

ساعت ۸:۳۰ تا ۹ صبح

موضوع: #مرگ اندیشی؛ گشایش افق های تازه
◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼◼

گزارش محتوای منبرها در سایت نگاه تازه و کانال تلگرام و واتساپ
h-ansari.net
لینک پخش زنده (لایو) و تصویری در اینستاگرام
منبرها، کلاس و نشست ها- حسین انصاری:
https://instagram.com/menbar_ansari?i

_____________

۱۴۰۱/۲/۲۲ یزد، مسجد اعظم، امامزاده سید جعفر(ع)
*موضوع: مرگ اندیشی؛ گشایش افق های تازه*
_با صلوات بر محمد و آل محمد و آرزوی سلامتی و طول عمر برای جناب حجت‌الاسلام انصاری._
استاد در این مجلس به بحثی در زیر مجموعۀ مباحث مرگ اندیشی پرداختند، موضوعی که شاید بیش از شش سال، در مجالس مختلف از سخنرانی های جناب استاد انصاری، زیر مجموعه هایی را به خود اختصاص داده و در مجالسی داخل و خارج استان یزد، از آن سخن گفته شده است. موضوعاتی که در حوزۀ اندیشه، درنگ و تفکر دربارۀ مرگ بوده است. شاید برای برخی مخاطبان، موضوع مرگ و مرگ اندیشی، جذابیتی نداشته باشد که این مسئله بی ربط به تلاشهایی از سوی جوامع غربی، و فرهنگ مادی حاکم بر سیاست و سرمایه در جهان کنونی، برای فراموش کردن یاد مرگ از زندگی مردم نیست. نزدیک به دو قرن و نیم، دنیای جدید، تلاش کرده است تا یاد مرگ در اذهان مردم کم رنگ شود، اما همانطور که استاد در مقدمه و طی مباحث شش سالۀ گذشته هم ، یادآور شده‌اند، بحث مرگ یک بحث علمی و فلسفی است. در دو سه سال اخیر، موضوع مرگ اندیشی نه تنها جنبۀ علمی و فلسفی بودن آن اهمیت پیدا کرده، بلکه به رسانه های خبری خواب رفته هم سرایت کرده و به تولید برنامه هایی با محتوای «زندگی پس از مرگ» و حتی آنان نیز به نوعی به موضوع مرگ اندیشی و یاد مرگ پرداخته اند که البته هنوز بسیار جای کار دارد. آنهایی که ساده‌انگارانه، فکر میکنند، این فقط دینداران و روحانیت سنتی است که به مرگ و مرگ اندیشی، اهمیت میدهد، سخت در اشتباه هستند زیرا دنیای پیشرفتۀ غرب نیز به اهمیت این مبحث تن داده و حتی به صورت جدی و علمی آن را دنبال میکند. تا جاییکه امروزه متفکران و نویسندگان و هنرمندان، در جوامع علمی فرهنگی، بخشی از مطالعات و آثار خود را به این مسئله اختصاص داده اند. به نظر می رسد تأملات مرگ اندیشانه، هنوز برگ های شگفت آوری از دفتر اندیشه و تعقل بشری را به خود باید اختصاص بدهد و مرزهای ناشناخته‌ای را که به جهان پس از مرگ تعلق دارد ناباورانه بکاود.
در همین زمینه ، یکی از مباحثی که جناب استاد انصاری در این جلسه و در امتداد مباحث پیشین، مطرح کردند، مسئلۀ «گشایش افق های تازه در سایۀ مرگ اندیشی» است. گر چه ایشان در مباحث گذشته نیز از این زاویه، موضوع را بررسی کرده‌اند.
برای نمونه، _گشودگی جهان در پرتو باور به اندیشه مرگ در چارچوب دینی_ است. یک دیدگاه غلط از دیرباز به جامعه بشری تلقین شده، دال بر اینکه کسانی به مسئلۀ مرگ فکر میکنند، که آدمهای بسته ذهن و جمود نگری هستند. آدمهایی که ذهن‌شان باز نیست و با چشم کم سو و در افق بسته به هستی نگاه می‌کنند. در برابر این دیدگاه غلط، استاد انصاری یک اصل اثباتی را در آموزه های قرآنی مطرح کرده‌اند و آن عبارت است از جهانی فراخ‌تر، وسیع‌تر و پر از شور زندگی. چرا که قرآن کریم بیان روشنی نسبت به این حقیقت دارد. زیرا هنگامی که از معاد، یاد می کند از جهانی زنده‌تر از جهان مادی و زنده‌تر از زندگی امروزین بشر، سخن میگوید که دروازۀ آن، مرگ است و به ناچار باید از این گذرگاه سخت، به آن جهان فراخ و گسترده رسید. قرآن کریم حیات آخرت را زنده تر از دنیای زندگان می‌داند. جهان برزخ را هوشیارانه‌تر می‌داند،‌ خواه مینوی باشد یا جهنمی، آن جهان را زنده تر از این دنیا می‌نامد. اگر به این آیۀ قرآنی فکر کنیم: «وَمَا هَذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ . این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست و زندگى حقیقى همانا [در] سراى آخرت است. اى کاش مى‏ دانستند». (عنکبوت/ ۶۴) به یقین باور میکنیم که سرای آخرت، سرای زنده‌تری است. زندگی و زنده بودن و احساس و درک و شعور داشتن در این دنیا، ضعیف‌تر از سرای آخرت است. این دنیای مادی که در آن زیست می‌کنیم با این اطلاعات و بینش‌ها، به اندازۀ سرای برزخ نمیرسد.
نمونۀ دیگر در این راستا، موضوع _«پروژۀ یاد، راهی به ابواب رحمت الهی»_ بوده است. اما پروژه یاد به چه معناست؟ پروژۀ یاد یعنی یک جریانی که سعی میکند یاد مردگان را زنده کند و نام آنها را یادآور شود. در دنیای جدید از قرن نوزدهم، مربیان جامعه، به این سمت رفتند که راجع به مردگان و دنیای پس از مرگ، کمتر سخن بگویند و به موضوع آن تا جاییکه می شود نپردازند و کام شیرین زندگی را با یاد مرگ، بر خود تلخ نکنند. اما در نگاه دینی از قرن‌ها پیش، یاد رفتگان، اهمیت وجودی و معرفتی داشته است. همانطور که ابراهیم(ع) در کنار کعبه اینگونه دعا می‌کند: «رَبَّنَا اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ. پروردگارا روزى که حساب برپا مى‏شود بر من و پدر و مادرم و بر مؤمنان ببخشاى». (ابراهیم/۴۱) همین یک آیه از قرآن کافی است، که بدانیم باید از رفتگان یاد کرد و به یاد آنان بود تا راهی به رحمت الهی به روی انسان گشوده گردد.
در همان مبحثی که اسفندماه سال گذشته (۱۴۰۰) توسط جناب استاد بیان شد، از چشم انداز دیگری با استفاده از این آیه نشان داده شد؛ « وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ أَبْوَابًا؛ و آسمان گشوده می شود، پس به صورت درهایی در می آید».(نبأ/۱۹، ترجمه انصاریان) در این مبحث نیز گفته شد که در روز قیامت افراد می‌بینند که آسمان همه درهایی بوده است که از آن بی خبر بودند. اینها نمونه هایی از گشودگی معرفتی و توسعه جهان ذهن، در سایۀ موضوع مرگ از منظر دینی بود.
لذا در موضوع کنونی *«مرگ‌اندیشی ، گشایش افق های تازه»* یکی از شواهد بحث، آیه ای از سورۀ «ق» است. سورۀ مبارکه «ق» سورۀ عجیبی است که در ادبیات عرفانی و در هزارۀ گذشتۀ تاریخ اسلامی و ایرانی در تعبیرهایی همواره از ترکیب واژۀ *«قاف»* مثل «کوه قاف» استفاده ‌کرده‌اند؛ یعنی مقصدی بسیار دوردست که رسیدن به آنجا سخت و یا در توان و استعداد افراد نیست بلکه محال می نماید کسی به آن مقصد برسد. احتمال می رود واژه «قاف» در ادبیات عرفانی از نام همین سوره گرفته شده باشد. این سوره بسیار سورۀ پر محتوایی است، در زمینۀ مرگ، مسئلۀ مرگ و کیفیت مرگ و اینکه مرگ چگونه اتفاق می افتد و اینکه ورود به عالم قیامت کبری چگونه است.
اما شاهد بحث جناب استاد در سوره ق آیۀ ۲۲ است که می‌فرماید: «لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَهٍ مِنْ هَٰذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ؛ [به او می گویند:] تو از این روز بزرگ در بی خبری و غفلت بودی، پس ما پرده بی خبری را از دیده [بصیرت] ات کنار زدیم در نتیجه دیده ات امروز بسیار تیزبین است».(ق/۲۲، ترجمه انصاریان).
در این آیه، *اولاً* غفلت انسان را پیش از مرگ و قیامت، تثبیت می‌کند. *دوم،* بیان می‌کند که جهان پس از مرگ پرده‌ها را کنار میزند. آنچه فضای زندگی و تفکر و درنگ و اندیشه‌های انسان را بسته بود و‌ تاریک ساخته بود، کنار می‌زند. *سوم،* چشم را تیز بین می‌کند. یعنی یک جهان بی مانند با عظمت های وجودی فراتر از جهان مادی، به امر خداوند، جلوی چشم آدمی باز و گشوده می‌شود. *چهارم،* یک پرده بیشتر کنار زده نمی شود و زوال آن پرده به گونه ای است که همۀ پرده های غفلت را یکجا زائل و نابود می کند. و آن پرده چیزی جز خودیت آدمی نیست. این نکتۀ معرفتی در غزلی از دیوان حافظ به خوبی نمایانده شده است، آنجا که در جواب طعنۀ ملائکه، به وقت خلقت انسان که گفتند خدایا می خواهی موجودی را بیافرینی که در زمین فساد می‌کند و خونریزی؟ حافظ به ناتوانی فرشتگان طعنه می زند و اینگونه می‌گوید:
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی
بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
و در پایان این غزل زیبا میگوید:
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
یا درجای دیگری از مرگ، به عنوان تقدیم جان، یعنی همه هستی بنده را به خداوند سپردن یاد می کند:
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست
روزی رسم به خدمت و تقدیم وی کنم
در شرح این آیه، مفسرین، معمولاً این پرده‌ را که جلوی چشم انسان آویخته شده است نه یک پرده، که پرده‌هایی چون؛ غفلت، جهالت، خودخواهی، لذت، شهوت، هواهای نفسانی، و… تعبیر می‌کنند در حالیکه قرآن، در این آیه فقط از یک پرده سخن می‌گوید! «ما از تو پرده‌ات را کنارزده‌ایم». کلمه مفرد «پرده» که بی واسطه به وجود و ذات آدمی اضافه و نسبت داده شده است، اشاره روشنی دارد که وجود مادی انسان، همان پرده ای است که در قیامت آن را کنار می‌زنند و هر چه هست در اندرون همان پرده است، «و کل الفرا فی جوف الصید».
شگفتا که چه عظمتی در این آیات نورانی وجود دارد و چه زیبا قرآن آن حقایق بزرگ را به شیوایی بیان کرده است. امید آنکه بتوانیم به اندازۀ ظرف وجودی خود، حقایق قرآن را درک کنیم و از آن استفاده ببریم و فراموش نکنیم که از دیدگاه قرآن، مرگ، گشایش افق های تازه‌ای است.

_____________

روز هشتم شوال
مصادف با ۹۹ امین سالگرد تخریب مرقد ائمۀ بقیع

عراق، بغداد ۱۴۴۳

تظاهرات هزاران نفر از شیعیان
برای تجدید بنای بارگاه ائمه بقیع علیهم السلام
h-ansari.net
@menbar_ansari
_____________

کانال واتساپ؛
https://chat.whatsapp.com/FgKYbi1lkbDJomrcfXNczW
کانال تلگرام؛
https://telegram.me/menbar_ansari

بایگانی موضوعات گذشته

یک نظر بگذارید