دسته: شعر

6 سال پیش

تا صبح بدمد

تا صبح بدمد   من می‌دانم میان دشت راز ها خوابیدن چه ذوقی دارد و از سینه ی چشمه نوشیدن چه شوقی دارد ولی دریغ…

6 سال پیش

جای خالی ات…

جای خالی ات… وقتی تو نیستی من با خودم هم درگیرم… باید عشق پادرمیانی بکند یک چیزی به شدت کم است…   یزد ۲۱ اسفند…

6 سال پیش

غم جدایی را

غم جدایی را… اگر ز غصه نگویم، چه میتوانم کرد؟ و ره به ناله نپویم، چه میتوانم کرد؟ شکسته می شود آخر، بلوری اشکم تو…

6 سال پیش

ماه و عکس و لبخند

از: پاره نوشته های فراق   **** امشب روی برگ های زرد چنار پا می گذاشتم خیس بودند و مرطوب و جای قدم های شما…

6 سال پیش

وای از این خواب بلند

برای مادر نازنین بیمارم، سیده فاطمه مهدیان که روزهای زیادی است در آی سی یو بی حرکت آرمیده و از محبت چشم و زبانش محروم…

6 سال پیش

کعبۀ بارانی

در خنکای هوای بارانی من و تو و همانی که می‌دانی نسیم و ابر و نم عشق می ریزد از آن لبی که تو آواز…

6 سال پیش

تک سواری که نیست

تک سواری که نیست! روزگار گذشته خوب، یاد دارد؛ آنکه، سواری بود در پهنه ی این دشت. گاهی شتابان، گاهی هراسان، عطر عبور او بر…

7 سال پیش

تمام بهار

تمام ِ بهــار آنجا که پنجرهٔ زمان رو به خورشید باز می شود، و حنجرهٔ باغ، آهسته، سکوت می کند، و عکس تو در آینهٔ…

7 سال پیش

فصل صبح

فصل صبح   جان صبح است او، جان فدایش باد اصل روح است او، جان فدایش باد آبی دریا، موج بی پروا روح نوح است…