در اولین ساعات سال تازه ایرانی، سال 97، آقا رضای بیات ما متنی را ناویراسته -شاید با دستپاچگی یا همان هول هولکی خودمان- نوشته و در فضای مجازی ول کرده، در گروه “نون و نگارش” انداخته است. گمانم می رسد که خودش کمی دلهره داشته از گفتن آن چیزی که فکرش را می کرده و در سر می گذرانده. از حس و حال نوشتن اش این را حدس می زنم. از این که خواسته است پشت یکی از نوشته های یک نفر دیگر، مثلا من، قایم بشود و هی نمی دانم، نمی دانم بکند و فلاش بک در نوشته اش بگذارد و گریزی بزند به گذشته ها. با آنکه گذشته ی سالخورده ای ندارد! چون هنوز جوان است. خودتان بخوانید نوشته اش را تا من چند جمله ای دیگر در باره اش برایتان بنویسم.
[یکی دو سال پیش بود، از زبان استاد انصاری ایده ساعت خطی رو شنیدم الان در خاطرم نیست ایده متعلق به خودشان بود یا در جایی دیده بودند؛ بحث بر سر آن بود که ساعت های دایره ای این حس را القا میکند که زمان در حال چرخش است و انگار ساعت ها تکرار می شود در حالی که در واقع زمان گذشته دیگر قابل بازگشت نیست از اینرو ای کاش ساعت ها بصورت خطی ساخته می شدند، این خاطره رو به این خاطر بازگو کردم که چند سالی ست حس خوبی نسبت به نوروز ندارم در واقع نمی دانم باید فرا رسیدن آن را به خودم تبریک بگویم یا تسلیت! حقیقتش حساب هایم جور در نمی آید سالها از عمر می گذرد اما حاصل بی حاصلی ست.
زمانی با جریانی آشنا شدم که آرام آرام همه زندگیم را فرا گرفت، آرزویی نداشتم غیراز آنکه روزی اگر نشستم و حساب زندگیم را رسیدم، ببینم به اندازه یه پر کاه هم که شده کاری برای این جریان کرده ام. اما بقول آسید جواد حیدری (ره) تشیع با خونها و خون دلهای فراوان تا به امروز رسیده ولی حالا توپی شده زیر پای ما.!
یک سال دیگر گذشت چشم برهم بگذاریم نوروز بعدی هم خواهد رسید کاش بدانیم این رسیدن ها خطی است نه دایره ای.]
و اما چند جمله ی من، یکی اینکه چنان تاملاتی را در چنین روزها و ایامی که همگان به گونه ای عمومی، و تا حدی بی اراده، یک جور و یک شکل می بینند و می اندیشند باید به فال نیک گرفت و خوش حس و حالی کرد بلکه روزنه های روشنتری در روزهای تازه و آینده یافت بشود و راهی به شهر یا ده یی، یا آب و گیاه و سرزمینی یا افق تازه ای ببرد.
جمله دیگر اینکه بدانیم ما هیچگاه اولین ها نیستیم. تاریخ اندیشه نیز مانند تاریخ زمین و آسمان، کهنه است. نمونه اش همین دیروز بود که کسی در حاشیه مطلبی پیرامون سخنان نادرست منتسب شده به پاپ، در باره نفی جهنم و عذاب نوشته بود؛ “کاش آزادی بعد از بیان بود که در این مورد گفتگو کنیم” که من نوشتم: دو هزار سال بیشتر است که در این باره گفته و نوشته اند. شما هم چیز تازه ای در این باره نخواهید داشت. هر چه بوده گفته اند.، مخالفان و موافقان.
جمله سوم و آخر اینکه نمونه ای از این دلمشغولی ها را در نوشتار زیر -از یک نویسنده خارجی- بخوانید که او را به فکرهایی از سنخ دیگری کشانده است. گرامشی در نوشته زیر، از سال نو و فرا رسیدنش، درست از همان نقطه ای متنفر است که دیگران و بلکه همگان، از همان نقطه عاشقش هستند! به رسم پدران، عید نیاکان، عید باستانی، تقویم جدید، سال نو،…این جمله ها برای او دل به هم زن است و ناگوار. برای همین، تلاش می کند تا از این “تقویم تاریخی” بگریزد و به “تقویمی” خود انگیخته و ناتکراری و انسانی تر برسد. درنگی که او در این تکرار های همگانی و همه سالی می کند خردمندانه است اگر چه با راه برون رفتی که او بر می گزیند همدلی نداشته باشید.
[چرا از سال نو متنفرم؟
هر روز صبح آن هنگام که در زیر آسمان ملالآور بیدار میشوم، احساس میکنم که امروز «سالنو» است.
دلیل اینکه از روز خاص سالنو متنفرم این است که همچون زمان سررسید مالی ثابتی است که حیات و شور انسانی را به نوعی نگرانی سودانگارانه با ترازهای مالی پایان سالاش و یا قسطهای معوقه و بودجههایی برای مدیریت جدیدش تقلیل میدهد و میچرخاند.
این چرخش و نگرانیها باعث شدهاند که پیوستگی زندگی و روح آن را از دست بدهیم. در واقع به سبب شکاف یکباره و عمیق بین دو سال (سال جدید و سال کهنه) فکر میکنیم که تاریخی جدید در حال آغازشدن است؛ تصمیمهایی میگیرید و به خاطر تصمیمهای اجرا نشده افسوس میخورید. این مسئله بطور کلی همان ایراد اصلی تاریخ تقویمی است.
میگویند که رویدادنگاری (Chronology) ستون فقرات تاریخ است. خب. اما سخت محتاجیم همچنین بپذیریم که چهار یا پنج تاریخ تقویمی بنیادین در ذهن هر فرد سالمی لانه کرده که نقش فریبندهای را در تاریخ بازی میکند. روزهای سال نو هم از این دسته هستند. سالِ نویِ تاریخ رومی، یا قرون وسطایی و یا عصر مدرن.
این نگرشها بسیار تهاجمی و ارتجاعی بودهاند تا این میزان که بعضی اوقات تصور میکنیم که زندگی در ایتالیا از سال ۷۵۲ آغاز شده و یا اینکه سال ۱۴۹۰ یا ۱۴۹۲ چون قلههایی افراخته، بشریت را ناگهان به جهان جدید و زندگی تازه پرتاب کردهاست. تاریخ تقویمی به چنان مانع و خاکریزی تبدیل شده که جلوی دید ما را نسبت به اینکه تاریخ بدون توقفهای آنی و بر روی خط زمانی ثابتی تداوم مییابد، گرفتهاست. شبیه وقتی که خیره بر پرده سینما فاصله بین نگاتیوها را نمیبینیم و فیلم بهگونهای پیوسته ظاهر میشود.
اینها دلیل من بود در توضیح اینکه چرا از سالنو متنفرم. مایلم که هر روز صبح، برایم سالی نو باشد. میخواهم هر روز سروکارم با خودم باشد و نوزایی کنم خویشتنم را. هیچ روزی آغاز نمیشود مگر برای آسایش. در هنگامه حس مستی و شورمندی نسبت به حیات، متوقف کردن خویشتنم را برمیگزینم و مایلم در حیوانیّت غوطه بخورم تا از درون آن بتوانم توان و شور زندگی را جذب کنم.
زمان را با مسایل روحی و روانی نباید تلف کرد. با وجود پیوند و تعلق خاطر به زمانهایی که ازسرگذراندهام، مایلم که درهرساعت از زندگیام نو باشم.
دلیلی ندارم که بخواهم روز عید و جشن سال نو را با آن ریتمهای جمعی قیم مآبانهاش، با همه غریبههایی که توجه چندانی بدانها ندارم، مشترک شوم. اینکه چون پدربزرگهایِ پدربزرگهایمان سال نو را جشن گرفتهاند پس ما نیز باید نسبت به آن احساسی داشتهباشیم و آن را بخواهیم، حال بههم زن است.
اینهم دلیل دیگری است که چرا در انتظار سوسیالیسم هستم. چراکه باید همه تاریخهایی که طنینی در روح و شور زندگی ما ندارند را به زباله انداخت. اگر پس از این اتفاق، تاریخ تقویمیای با گرامیداشتهایش ساخته شد حداقل میتوانیم بگوییم که اینها را ما ساختهایم و فقط گذشتگان ساده دلمان را تایید نکردهایم.
#آنتونیو_گرامشی؛ مترجم:#امین_بزرگیان؛ @akathisia]
پی نوشت؛
این عکس های آخر سالی را هم ببینید خالی از فایده نیست!
۲۹ اسفند ۹۶ | تهران، خیابان ۱۵ خرداد
چند ساعت مانده تا تحویل سال…
عکس از: محمد رضوانیپور
در حاشیه این عکس نوشته بودند:
هر وقت همه مادران،
بجای سطل آشغال؛ از یخچال برای بچه هایشان خوراک برداشتند؛ آنوقت، عید است. (دالرمن)
اولین دیدگاه را شما بنویسید