در سوگ استاد

این غزل کوتاه، سوگ سروده ای است که هنگامۀ غم آلود درگذشت استاد، علامه محمدرضا حکیمی، طاب ثَراه، سروده شد و ابیاتی از آن را در مجلس سوگ استاد خواندم که در مؤسسه آموزش عالی امام جواد(ع) یزد، برگزار شده بود. مضامین شعر دلالت روشنی بر اندوه عمیقی دارد که حاصل از فقدان شخصیت بی‌مانند و اسلام شناس یگانه‌ای چون اوست. فقاهت حوزه، هویت شیعه، دین شناسی عمیق، سره فهمی آن و تربیت نسل‌ها با آرمان‌های بلند و حماسه آفرین تشیع،و… هم‌چنان چشم بر اندیشه‌های او دارد.

در سوگ استاد…

بی تو دستار فقاهت می گسست
در غمت بغض عدالت می شکست

بی تو در جنجال این دجّال ها
بوته ای در مزرع دین می نَرَست

روی امواج خطا، کشتیّ دین
با شتاب صاعقه ها می شکست

بازخوانی‌هایت از میراث ها
تازه کرده پیش چشمم، آنچه هست

مرزبانی هایت از توحید و وحی
بهره ای از فهم نابی، داده دست

دیگران را در عدل، آیینی نبود
عدل، بر گرد تو این آیینه بست

فلسفی تر می شود با نقد تو
فلسفه خوانی که شد کهنه پرست

رفته‌ای اما ندیدم هیچکس
ماندنی تر از تو در این چشم مست

ح.انصاری. یزد، شهریور ۱۴۰۰

پی نوشت:
در همین ایام رحلت استاد، یعنی شهریور ۱۴۰۰ شمسی، شاعران معاصر دیگری نیز در هجران استاد، شعر سروده‌اند که در سایت ها و روزنامه های خبری چاپ شده است. در اینجا به دو مورد از این سروده ها اشاره می رود.
یکی، دکتر علیرضا قزوه شعری با عنوان «علامه حکیمی والا حکیم ما رفت» دارد که برخوردار از قوت زبان و گستره معناست.

قلب صدف شکست و  دُرّ یتیم ما رفت
علامه حکیمی، والا حکیم ما رفت
هر لفظ و هر کلامش جان کلام  ما بود
دردا ز طور معنا دیشب کلیم ما رفت
حکمت سیاه پوشید، در کارگاه تفکیک 
تا عقل سرخ کوچید، عشق از حریم ما رفت
آن کس که درد هجران روزی چشیده، داند 
کز فرقتش چه ها بر جان دو نیم ما رفت
آن فیلسوف عادل، دریای معرفت بود
بوی خوش عدالت، عطر نسیم ما رفت
آن دائم الطهاره، آن ماه، آن ستاره 
میراث بی بدیل عهد قدیم ما رفت
آن آفتاب دانش، آن مرزبان توحید 
آن چشمه سار حلم، آن  ابر کریم ما رفت
مشهد سیاه پوشید، قم غرق داغ و غم شد 
از “فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْم…”  شخص علیم  ما رفت

دوم، سید فضل الله طباطبایی ندوشن«امید»  که از شعرای آیینی یزد است، شش دو بیتی برای فقدان استاد سروده که در خبرگزاری رسمی حوزه در شهریور ۱۴۰۰ منتشر شده است.

(۱) ادیبی ، عالمی بی ادّعا ، رفت
صدایش مانده؛ اما بی صدا رفت
پس از عمری جهاد عارفانه
«حکیمی» هم به دیدار خدا رفت

(۲) رواج علم خود، نوعی زکات است
چراغ روشن بعد از ممات است
«حکیمی» را چراغی تا قیامت
کتاب پر بهای«الحیات» است

(۳) «حکیمی» تا کُند شیطان ستیزی
چه نیکو کرده است برنامه ریزی !
خودش پوشانده بر روح نجیبش
لباس فاخر شهرت گریزی

(۴) نگهبان شجاع مرز توحید
شکسته وحشت بن بست تردید
«حکیمی» شد ؛ «حکیمی» ؛ چون که یک عمر
گل از گلزار «اهل البیت (ع)»می چید

(۵) «حکیمی» پاسبان مرز توحید
دلش را وارهاند از بند تردید
و  می دانست مانند همیشه
نمی ماند به پشت ابر خورشید

(۶) به مردم تا دهد آگاهی اش را
زده کوس عدالت خواهی اش را
نکرده ست جز خودِ شخصِ«حکیمی»
در این میدان کسی همراهی اش را

    2 دیدگاه

  • پاسخ

    M.n

    شهریور 22, 1404

    درود و هزاران احترام همراه با ارادت . استاد بزرگوارم سوگ سروده زیبای شما در غم از دست دادن پدر عدالت و بزرگ مرد علوی اندیش روزگار ما، بسی پرسوزو با مسما بود. از جان بر آمده بود که بر جان نشست. هر بیت به تنهایی شاه بیتی است که باید در وصف محتوا و تحلیل و شرحش، سطرها نوشت و ساعتها اندیشید. غم از دست دادن حکیمی بزرگ را نه با چشم سر، که باید با چشم دل نگریست و خون گریست. و شما چه غمگنانه این داغ را سرودید و بر سوگ نشستید . جانتان سلامت و روحتان سرشار از انوار الهی

  • پاسخ

    M.n

    شهریور 22, 1404

    خدا قوت استاد بزرگوارم جای بسی تحسین و تقدیر دارد که شما تا این حد فروتنانه و با مناعت طبع ، سوگ سروده‌ها و ابیات اساتیدی چون جناب قزوه و همچنین شاعر آیینی،جناب طباطبایی نیز در کنار سروده های خود ، در معرض نظرگاه و دیدگان مخاطبین قرار داده‌اید. اشعار و شاعران منتخب شما نیز بسیار زیبا در سوگ علامه طاب ثراه سروده اند و جای تقدیر دارند. به احترام شما و این سوگ سروده ها باید تمام قد ایستاد و به قولی،کلاه از سر برداشت. راهتان مستدام جانتان سلامت قلمتان پایدار و وجودتان همیشه مانا باشد ان‌شاءالله

ارسال دیدگاه