حسین انصاری
آذر 4, 1404
0
0
از پشت دیوارهایی که بلندتر می شود،
و از روزن مفتول های سرد آهنی
که هر روز بر بقیع تو
پیچیده تر؛
از پنجرهای
از بام هتل ها حتی
سوز حسرت بارِ یک نگاه
بر آن مزار کبوتر خیز
«اشک در چشم ترم می شکند».
و قلب شکسته ام
بر این عشقِ برافروختۀ ملتهب ِ بی پایان…
باز هم سپندتر، می شکفد.
سالهایی است
که «دریا»ی بی کرانه اش
زورق «پیرمرد»ی تنها را
دوباره بر امواج بی پایان،
بی امان،
می خواهد، می طلبد.
یزد، حسین انصاری
۴ آذرماه ۱۴۰۴و ۴ جمادی الثانی ۱۴۴۷
اولین دیدگاه را شما بنویسید