خوانش معجزه‌ای از امام صادق(ع) در کلام دو شیخ خراسانی!

نگارش در تاریخ ۱۷ تیر ۱۳۹۷ | ارسال شده در بخش تاریخ اسلام و تشیع، مقالات، نقد کتاب | یک نظر

شیخ عطار(۶۱۷ق) کتاب «تذکره الاولیاء» خود را با ذکر اوصاف و احوال امام جعفر صادق(ع) آغاز می کند و در ذکر آن پیشوای حق پس از مدح و منقبت، معجزه ای از آن حضرت که در دربار منصور عباسی صورت گرفته است را سرآغاز گزارش فضائل و گفتارهای خودش در شرح احوال آن جناب قرار داده است. کلام شیخ عطار در آغاز تذکره چنین است:

«آن سلطان ملت مصطفوی،…آن میوه دل اولیاء، آن جگرگوشه انبیاء، آن ناقد علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق: جعفرالصادق رضی الله عنه.
گفته بودیم که اگر ذکر انبیاء و صحابه و اهل بیت کنیم کتابی جداگانه باید ساخت این کتاب شرح اولیاست که پس از ایشان بوده اند اما به سبب تبرک به صادق ابتدا کنیم که او نیز بعد از ایشان بوده است. و چون از اهل بیت بود و سخن طریقت او بیشتر گفته است و روایت از وی بیشتر آمده است کلمه ای چند از آن او بیاوریم…
اگر تنها صفت او گویم، به زبان و عبارت من راست نیاید که در جمله علوم و اشارات و عبارات بی تکلف به کمال بود، و قدوه جمله مشایخ بود، و اعتماد همه بر وی بود، و مقتدای مطلق بود. هم الهیآن را شیخ بود، و هم محمدیان را امام، و هم اهل ذوق را پیشرو، و هم اهل عشق را پیشوا. هم عباد را مقدم، هم زهاد را مکرم. هم صاحب تصنیف حقایق، هم در لطایف تفسیر و اسرار تنزیل بی نظیر بود…

IMG_20180708_133734_803

نقل است که منصور خلیفه شبی وزیر را گفت: برو صادق را بیار تا بکشم. وزیر گفت: او در گوشه ای نشسته است و عزلت گرفته و به عبادت مشغول شده و دست از ملک کوتاه کرده و امیرالمومنین را از وی رنجی نه. از کشتن وی چه فایده بود؟
هرچند گف سودی نداشت. وزیر برفت بطلب صادق.
منصور غلامان را گفت: چون صادق درآید و من کلاه از سر بردارم شما او را بکشید.
وزیر صادق را درآورد. منصور در حال برجست و پیش صادق باز دوید و در صدرش بنشانید و خود نیز به دوزانو پیش اوو بنشست. غلامان را عجب آمد. پس منصور گفت: چه حاجت داری؟
صادق گفت: آنکه مرا پیش خود نخوانی و به طاعت خدای بگذاری.
پس دستوری داد و به اعزازی تمام روانه کرد. درحال لرزه بر منصور افتاد و دواج بر سر در کشید و بیهوش شد.
گویند سه نماز از وی فوت شد. چون باز هوش آمد وزیر پرسید: که آن چه حال بود؟

گفت: چون صادق از در درآمد اژدهایی دیدم که با او بود که لبی به زبر صفه نهاد ولبی به زیر صفه؛ و مرا گفت به زبان حال اگر تو او را بیازاری تو را با این صفه فروبرم. و من از بیم اژدها ندانستم که چه می‌گویم. از وی عذر خواستم و چنین بیهوش شدم. (شیخ عطار، سرآغاز «تذکره الاولیاء»)

مشابه این گزارش از اعجاز امام صادق ع را نیز آیت الله وحید خراسانی در کتابی که در باره امام صادق ع از ایشان منتشر شده است آورده‌اند. اولین حدیث در معجزات مروی در باره آن امام هدایت، در آن کتاب، همان معجزی است که در آغاز کتاب تذکره شیخ عطار آمده است با این تفاوت که جناب وحید آنرا از طریق سید بن طاووس(۶۶۴ق) و با اسناد ایشان نقل کرده‌اند.
در اینکه معجزاتی از آن امام ع در دوره ای و عصری -قرن هفتم- همزمان، آنهم در دو نقطه جغرافیایی دور از هم و در دو مکتب و مدرسه‌ی جدا از یکدیگر، یکسان گزارش شده است و یکسویی دارد بسیار قابل تامل می تواند باشد و نشانه هائی از مسائلی اجتماعی فرهنگی با خود داشته باشد و حتی در شناسایی تاریخ تشیع و تشیع معیار سودمند باشد. اکنون شرح این ماجرا را وا می نهیم و گزارش سید بن طاووس را در کلام وحید خراسانی دوباره می خوانیم.

«نادره روزگار در علم و عمل، سید بن طاووس در کتاب مهج الدعوات که گنجینه ادعیه مشتمله بر لطایف است، از محمد بن عبیداالله اسکندرى روایت مى کند که گفت:
« من از ندیمان و خواص منصور دوانیقى و صاحب سرّ او بودم، روزى به منصور وارد شدم دیدیم غمگین است و آه مى کشد، گفتم: این فکر و اندوه براى چیست؟ گفت: صد نفر از اولاد فاطمه (علیها السلام) را کشتم، و آقا و پیشواى آنها باقى مانده است، گفتم: آن سید و امام کیست؟ گفت: جعفر بن محمد الصادق.
گفتم: یا امیرالمومنین، او مردى است که عبادت خدا او را منحل کرده، و او به خدا مشغول است، و این اشتغال او را از طلب ملک و خلافت باز داشته است.

IMG_20180708_133546_228
گفت: یا محمد، مى دانم تو به امامت او قائل هستى، ولکن ملک عقیم است، من قسم یاد کردم شب را به پایان نبرم مگر این که از او فارغ شوم. جلادى را خواست، و گفت: چون ابا عبداالله الصادق را حاضر کردم، و او را به سخن مشغول نمودم، کلاهم را که از سرم برداشتم سر او را از بدن جدا کن. چون آن حضرت را احضار کرد، دیدم لبهاى حضرت به هم مى خورد، ندانستم چه چیز قرائت مى کند، و دیدم قصر منصور مانند کشتى در امواج دریا در حرکت است، و منصور پابرهنه و سربرهنه در مقابل آن حضرت مى دوید، و دندانهایش به هم مى خورد، و اندامش مى لرزید، گاهى رنگش سرخ و گاهى زرد مى شد ; بازوى آن حضرت را گرفت و بر تخت نشاند، و خود مانند بنده در مقابل مولا نشست . بعد از سؤال و جواب، آن حضرت رفت، و منصور خوابید، و تا نصف شب از خواب بیدار نشد، و چون بیدار شد، گفت: از اینجا نرو، تا نمازِ فوت شده را قضا کنم، چون نمازش را خواند، رو به من کرد، و گفت: چون ابا عبداالله الصادق را حاضر کردم و به قتلش همت کردم اژدهایى دیدم که قصر مرا بین دو لب گرفت و به لسان عربى آشکار با من تکلم کرد، گفت: اى منصور خداى تعالى مرا فرستاده و امر کرده است که اگر آسیبى به ابى عبداالله الصادق برسانى تو را و هر کس در خانه هست ببلعم. عقلم پرید، و بدنم لرزید.
گفتم: یا امیرالمؤمنین این عجیب نیست، نزد او اسماء و دعاهایى است که اگر بر شب بخواند شب را روشن، و اگر بر روز بخواند روز را تیره و تار مى کند، و اگر بر امواج دریا بخواند موجها فرو نشیند »

آیت الله وحید پس از نقل این روایت اعجاز، متن روایت و حقانیت آن را در عبارتی کوتاه، تایید می کند:

«آیات ، علم ، حکمت و مظاهر نفوذ اراده و قدرت آن حضرت که دوست و دشمن ، مؤمن و منافق و موحد و ملحد به آن اعتراف کرده اند، بیش از آن است که در این مختصر بگنجد، و آنچه به قلم تحریر درآید نَمى است از یم، و شعاعى از اشعه آن حاملِ اسماء حسنى و عالم به هفتاد و دو حرف از حروف اسم اعظم. آرى این مقامات و کرامات از کسى که وجود او انعکاس وجود خاتم پیغمبران، و همچون بدر تمام، آئینه تمام
نماى خورشید عالم امکان است، عجیب نیست.»

یک نظر برای این مطلب

  1. بسیار عالی بود. اجرتان با امام صادق(ع)

یک نظر بگذارید