از پیامبر رحمت تا پیامبر شمشیر

نگارش در تاریخ ۱۶ فروردین ۱۳۹۲ | ارسال شده در بخش تاریخ اسلام و تشیع، روشنفکری دینی، مقالات | ۶ نظر

 اشاره: این مقاله بخشی از نوشتاری بلند است که در نشریه وزین، اجتماعی و ادبی «سایه بان» (فروردین سال ۹۲-ش ۷۵) به چاپ رسیده است. تا کنون انتقادها و ابهام ها و هم چنین تقدیر هایی از آن به نویسنده رسیده است. آرزومندم که در قالب مقاله ای مبسوط تر یا در گفتگویی با همین نشریه برای پاسخ به پرسش ها و ابهام ها فرصتی بیابم و پاسخگوی اهل نظر باشم.

هر چه پیشتر می روم برخورد گذشتۀ جامعۀ اسلامی و تاریخ مسلمانان با مسئلۀ زندگی پیامبر(ص) برایم ناراحت کننده‌تر و دردآورتر می شود. هر سالی که می‌گذرد عمق فاجعه بار عملکردها در بارۀ زندگی و تاریخ پیامبر برایم بیشتر آشکار می‌گردد. شاید بتوان برخوردهایی را که با درک به ظاهر ناخوشایند من ممکن است صورت بگیرد، دسته بندی کرد. گروه اول کسانی هستند که این نوع نگاه را بدبینانه می بینند. این گروه می‌توانند ما را به تندروی و افراط متهم کنند. گروه دوم ما را به انفعال و برخورد انفعالی در برابر جو موجود فعلی علیه خشونت و خشونت گرایی متهم می دانند.

واقعیت این است که حقیقت های تاریخی با این اتهام ها و برخوردهای نسنجیده تغییر نمی کند. آنچه که مردم مسلمان همواره بدان نیازمند اند – و امروز بیشتر از هر زمان دیگر- داشتن فهم درست و حقیقی از زندگی پیامبر است.

اگر از تاریخ اروپا بگذریم که به شهادت تاریخ آن سرزمین دوازده قرن یعنی هزار و دویست سال، در یورش تبلیغات زشت و دروغین کلیسا و اربابان آن بر ضد پیامبر اسلام بوده است، در مهد پیدایش و گسترش اسلام نیز روی هم رفته هیچ روند خوب، درست و واقع نمایی در زمینۀ شناخت پیامبر(ص) انجام نشده است. به عکس اسلام، مسیحیت از این شانس برخوردار بوده است که قرآن و اسلام و مسلمانان همواره در کنار مسیحیان و بلکه دقیق تر و پاکیزه‌تر از آنان به یاری تلاش‌های جهانی برای شناخت بهتر مسیح و تقدیس و تکریم وی برآمده‌اند.  در حالی که در جامعه و تاریخ مسلمانان عکس این واقعه رخداده است. مسلمانان کاستی‌های خود را داشته‌اند و مسیحیان و یهودیان متعصب نیز تلاش های جدی خود را. دولبۀ برندۀ این خنجر به نازک و شکننده شدن معرفت و شناخت جهان از پیامبر اسلام انجامیده است.

همچنان که گفته شد اگر از اروپای غیر مسلمان بگذریم – که باید گذشت- وظیفۀ اصلی و هدف مهم این کوتاه نوشته را پرداختن شتابزده‌ای به یکی از کاستی‌ها و بلکه – به تعبیر دقیق تر و کم ملاحظه تر- بدفهمی‌های رایج در بارۀ پیامبر اسلام است.

سابقۀ این کژفهمی به سده های نخستین اسلامی می رسد. در دورۀ استیلای خلفا بر مسند رهبری جامعۀ اسلامی مهم‌ترین نیاز آنان نظامی کردن جامعه و گسترش پایه‌های اقتدار سیاسی به کمک فضای تهدید و ارعاب بود. برای میلیتاریستی کردن جامعۀ رحمانی مسلمانان راهی جز این نبود که چهرۀ پیامبر و اسلام را جنگی و خشن بنمایانند و نماد مهربانی آن را که گسترش «سلام» و پیشگامی در آن بر دیگران و وجوب پاسخ دهی سریع و بی تاخیر در آن بود را به نمادی از جنس آهن تبدیل کنند. در این میان نقش نماد «شمشیر» این میراث کهنۀ ارتجاع و جاهلیت عرب، به پیش کشیده شد و بر بسیاری چیزها و کارها و خدمات پیشی گرفت. با فربه‌‌تر شدن این نماد خشونت و سختی، تغییر و تبدیل دیگر مفاهیم دینی نیز در سایۀ نماد تازه، آهنگ پر شتاب‌تری به خود می‌گرفت. مفاهیم اساسی قرآن همچون جهاد و قتال، بی مفهوم شمشیر قابل فهم نبود. برخی ازجنگجویان سیاسی خودکامه مانند خالد بن ولید به القابی چون؛ «سیف الاسلام» لقب گرفتند. به این ترتیب به همۀ ارزش‌ها از دریچۀ جنگ و قساوت و خشونت نگریسته شد.

فاجعه تا آنجا پیش رفت که در همان قرن های نخستین، تاریخ نویسان مزدبگیر و یا کم فهم و کج فهم به جای آن که تاریخ زندگی پیامبر(ص) را بنویسند و بر نوشته های خود عنوان هایی چون «حیاه محمد» یا «حیاه النبی» بگذارند، عناوینی چون «المغازی» و یا «مغازی النبی» را به کار گرفته‌اند. محدثان مسلمان هم مانند بخاری در صحیح اش با افزودن کتاب یا باب «المغازی» به این رویّۀ فرهنگی دامن زدند. در میان تاریخ نویسان مسلمان، محمد بن اسحاق (صاحب کتاب السیره) و هم چنین واقدی از مورخان و محدثان مشهور جهان اسلام کتاب تاریخ اسلام و پیامبرش را «المغازی» نامگذاری می‌کنند. این مصیبت تا جایی دامنگیر جهان اسلام شده بود که نویسندگان و محدثان شیعی متصلبی چون علی بن ابراهیم قمی و احمد بن محمد بن خالد برقی و ابراهیم بن محمد ثقفی (صاحب الغارات) نیز در شمار کتاب‌هایی که تألیف کرده‌اند کتابی هم با عنوان «المغازی» دارند. هوروویتز یکی از محققان غربی است. وی کتابی دارد که با عنوان «المغازی الاولی» در قاهره ترجمه و به چاپ (حسین نصّار، ۱۹۴۹م) رسیده است. او در این کتاب به تحقیق در بارۀ نخستین راویان مغازی پرداخته و به دنبال یافتن میزان تأثیرگذاری کتب مغازی اولیه در نوشته های متأخرین بوده است.

«المغازی» یعنی جنگ ها. این گونه تاریخ نویسی باقی مانده از دوران جاهلیت عرب بود. پیش از اسلام، تاریخ شفاهی عرب عبارت بود از یادکرد روزهای جنگ و درگیری میان قبائل عرب که به انگیزه ای فراتر از حفظ تاریخ صورت می گرفت و بیشتر – بلکه همواره- از آن برای تفاخر و مباهات یاد می شد. به این تاریخ شفاهی که به جنگ های قبیله‌ای مربوط بود، «ایام العرب» گفته می شد. بعد از اسلام این گونه تاریخ شفاهی به جای ایام عرب ها نخست به ایام پیامبر و سپس به مغازی تغییر یافت. بنابر این سخن کسانی مانند مارسدن جونز در مقدمۀ «مغازی واقدی» (بیروت، ۱۹۸۹م) سست به نظر می‌رسد، آنجا که سبب توجه مسلمانان به مغازی پیامبر(ص) را صرفاً در اهمیتی که به اقوال و افعال پیامبر و حفظ آن می داده اند ریشه یابی می کند. در فهرست نخستین تدوین کنندگان «مغازی» در میان محدثان و دانشمندان مسلمان اسامی کسانی به چشم می‌خورد که روابط نزدیکی با قدرت سیاسی معاصر خود داشته‌اند. مانند مجاهد(حدود۱۰۴ق) که از تابعان شمرده می‌شود و ابن شهاب زهری(م۱۲۵ق) که از نزدیکان دربار خلافت اموی بوده است. بلکه به امثال او بی تردید باید عنوان عالمان درباری داد.

عنوان «مغازی النبی» به مرور زمان و با اهمیت یافتن تاریخ و شیوع لفظ تاریخ و رشد دانش تاریخ در میان نویسندگان مسلمان رو به فراموشی گذاشت و جای خود را به عناوینی چون «تاریخ یعقوبی» از یعقوبی و «تاریخ المدینه المنوره» از ابن شُبّه نمیری و «تاریخ بغداد» از خطیب بغدادی و «تاریخ دمشق» از ابن عساکر دمشقی داد. اما با کمال تأسف مفهوم جنگ اندیشی و جنگ طلبی در فرهنگ مسلمانی به شکل پنهانی باقی ماند. مانند دردی پنهان که رخسارۀ مسلمانی و فرهنگ آن را برای همیشه دستخوش تغییر کرده است.

روایت های فراوانی در فضیلت شمشیر که میراث اصلی فرهنگ جاهلی بود در حوزۀ اندیشۀ اسلامی نشر شد. تا جایی که نماد خشونت عرب جاهلی به نماد دینی و مذهبی در مرکز جغرافیای تاریخ اسلام یعنی مکه تبدیل گردید.

چون نبی سیف بودست آن رسول

امت او صفدرانند و فحول

مصلحت در دین ما جنگ و شکوه

مصلحت در دین عیسی غار و کوه (مثنوی)

وقتی این گونه پیامبرِ- به نص قرآن- رحمت و مهربانی را پیامبر سیف (شمشیر) معرفی کنند چه جای اعتراض و انتقادی بر بیگانگان و ناآشنایان باقی می‌ماند؟ تازه تا این اندازه که به مقایسۀ او با عیسا مسیح بپردازند و جنگ را مصلحت و صلاحدید دین ما بنامند. 

 امروزه پرچم ها و پارچه ها و پرده های بسیاری را در جوامع اسلامی می‌شود دید که شمشیرهایی بر آن ها نقش بسته است.

در عراقِ از صدام رها شدۀ امروز اگر چه بسیاری از نشانه ها و آثار رژیم استبدادی او برداشته شده اما هنوز شمشیرهای – به اصطلاح- ذوالفقاری را که در نجف و یکی دو جای دیگر برافراشته است، هم چنان برپا مانده‌اند و خودنمایی می‌کنند، تنها بدان دلیل که ذهنیت مردم این جوامع با این اندیشه نادرست، هماهنگی‌هایی ناشناخته دارند.

کافی است بدانیم که شمشیر یا همان «سیف» یکی از مفاهیم اصلی شعر حماسۀ عرب پیش از اسلام را تشکیل می داده است و عرب ها همواره به یادکرد آن در اشعار خود افتخار می‌کرده و می بالیده‌اند. اما با این وجود هرگز این واژه یا مشتقات آن در قرآن به کار نرفته است. دلیل این عدم به کار گیری «سیف» چه می‌تواند باشد؟ چرا؟

 

۶ نظر برای این مطلب

  1. سلام
    به جد تامل برانگیز بود.
    تا انجا که من میدانم سیف الاسلام لقب زبیر بوده و لقب خالد که توسط خلفا اعطا شد سیف الله بود.
    از طرفی پیامبر اکرم (ص) خود لقب سیف الاسلام را به زییر دادند. و در فرهنگ شیعی هم خیلی روی بحث جهاد و مبارزه تاکید میشود. لقب اما علی (ع) هم اسدالله است که نمیدانم تا چه حد میتوانیم شیر را از شمشیر جدا بدانیم.
    ممنون میشوم مبسوط تر مسئله را باز گنید.

  2. با عرض سلام.به نظر من مشکل اسلام نه در ظهورش بلکه در نحوه ی گسترش اش پدید آمد.سیاست خلفای راشدین ،علی الخصوص عمربم خطاب در کشورگشایی به نظر می رسد به منظور برون افکنی معضلات جامعه نوپای اسلامی به بیرون باشد.بی دلیل نیست که در تقابل با سیاست عمر ،علی مواجهه ی با مسائل و معضلات درونی را به تفکر استراتژیک گسترش فلمرو ترجیح می دهد.به هر حال اسلام با رحمت پیامبر به جهان معرفی نشد.الگویی که پیامبر در آخرین مواجهه ی خود با مشرکان یعنی فتح مکه ،برای جامعه ی اسلامی به یادگار گذاشت اما پس از او اعراب از اسلام ایدئولوژی خشن و توسعه طلبی ساختند که در نهایت خودش را در گزاره ی الحق لمن علب خلاصه می کرد.به نظر من دو نقطه ضعف بزرگ را مستشرقان به اندیشه ی اسلامی وارد کرده اند که در هر دو مورد بعضی از اصحاب و زنان پیامبربستر مناسبی برای نظریات آنها بوده اند .اول پروبلماتیک کردن سکسوایته در اسلام و دوم میلیتاریزه کردن ان .

  3. سلام بر شما و سپاس از بذل توجه و دقت شما به این نوشتار.
    به نکتۀ بسیار خوبی اشاره کرده اید که نشانگر تأمل ها و مطالعات شما می تواند باشد. واقعا مسئلۀ گسترش اسلام یا به اصطلاح تاریخی متداول آن «فتوحات اسلامی» نیازمند تحلیلی جسورانه است.

  4. با عرض سلام
    آسیب شناسی دقیق و موشکافانه ای بود جناب انصاری. شاید بتوان گفت به جای اینکه گفتمان توحیدی-جهانی و رهایی بخش محمد(ص)، فرهنگ عربی رو اسلامی کنه، در زمان اکثریت خلفا، اسلام و عربی کرد.

  5. جناب دوست فاضل و مطلع آقای جعفر پور
    هوشمندانه و نازک بینانه به نکته ای مهم اشاره کردید. یکی از نقد های من بر کارهای الجابری -به ویژه سه گانه های وی- در همین عربی کردن اسلام است که او از آن به مثابۀ عقل عربی با وجوه سه گانه اش نام می برد. و متاسفانه پاره ای از آشنایان با کارهای الجابری و امثال او از متقدمان و معاصران در جهان عرب، به وجود این آسیب در کارهای آنان پی نبرده اند و قرائت عربی آنان از اسلام را فقط در مدعیات ناسیونالیستی روشن آنان دریافته اند و نقد کرده اند. با آن که این موریانه تقریبا به همۀ بخش های نرم اندیشه اسلامی کم و بیش نفوذ داشته است. که شرح آن مجال و مقال دیگری می طلبد.
    از حضور دلگرم کننده تان در صفحات ناچیز این کمترین نیز خوشحال شدم و تشکر می کنم.

  6. سلام علیکم عزیز برادر .لطف بفرمایید وقتی و مبحثی را به انحرافات عاشورا اختصاص بدهید.خدا عمر…بده بشما.عبدالرضا

یک نظر بگذارید