کبوتر چاه می توان شد!

نگارش در تاریخ ۳۰ دی ۱۳۹۴ | ارسال شده در بخش شعر | یک نظر

2016-01-20-11-35-40--461509679من به چاه باور دارم

یوسف من از چاه به جاه رسیده است

یارم شبها

در سکوت نخلستان و زمستان

به چاه ها

آه خویش گفته است

من به چاه

به آب و آیینه اش

سخت باور دارم

خویشاوندی کهنه ای دارم

و غوعایی با کبوتر های چاهی

آواره در این بیابان بی پایان

گاهی

خرافه های تباهی را

در بریدن از این چاه آینه وش ، دیده ام

بگذارید گاهگاهی

تنهایی ام را

در این استوانه ی راز های دراز، جستجو کنم.

بگذارید

تا زلال اشک

بر آب بریزم

نه در هرم بی امان

در آفتاب سوزان

بگذارید نفس به چاه بسپارم

بگذارید…

 

پی وست؛

هر وقت نوشته ای خواندید که تلاش می کرد تا جمکران را از دریچه ی چاه بنگارد و دلایلی را برای بی اصل یا خرافه بودن جمکران، بیاورد، اگر حالی برایتان بود این دو سه پاره خط مرا نیز بخوانید!

یک نظر برای این مطلب

  1. من به چاه باور دارم
    به چاه دلتنگی
    به خلوت
    و به روشنایی در پس سیاهی

یک نظر بگذارید