نمازی در حِجر

نگارش در تاریخ ۳ مرداد ۱۳۹۹ | ارسال شده در بخش شعر | هیچ نظری

این ابیات پاره ای از سروده های پراکنده ای است که سوغات حج بود. شاید در خاموشی درای کاروانیان که در این سال مصیبت زده، حلقۀ طواف توحیدیان را از هم پراکنده است دلی را هوایی آن دیار کند و آهنگ لبیک را در جان عاشقی بنوازد…بگذرم که این چند جمله نیز زیادی است، زیرا شعر که به مقدمه و پاورقی نیاز ندارد.

 

نمازی در حجر

شبی در حجر، دور از چشم یارانم
دو دستانم دعا میکرد و چشمانم

سحر بود و دعا بود و فغان دل…
و آهی دست بُرده در گریبانم

IMG_20200724_175709_107

نگاهی ناگهانی شد هم آغوشم
که پنهان از همه میکرد مهمانم

زلال چشم او یک آسمان دریا
که می بارید، بر چشمان گریانم

چه مهتابی کنار کعبه می جوشید!
طواف لحظه هایش کرد ویرانم

قنوت دستهایی غرق در باور
و لبهایی… که پاشیده است بر جانم

تنم در لمس آن لحظه پریشان بود
و من، عمری در آن لحظه پریشانم

ماه حج/ ۱۴۴۰
شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸
سرزمین وحی، مکه مکرمه
هتل لابادارنا

یک نظر بگذارید