سبزه های لب آب



سبزه های لب آب سمت نگاه تو امتداد جاده ی وفاست.  در روزگار ما این اسطوره های خوب را در افسانه ها باید دید.   من خیس بارانم و سراپا غرق مثل سبزه های لب آب و عرقچینم را تند باد پریشان برده است.   یزد. دهم دیماه ۱۳۸۷


ادامه مطلب... | تاریخ نگارش : ۱ فروردین ۱۳۹۱

سرزمین خورشید



سرزمین خورشید   شامگاهان سفر به سرزمین خورشید خواهم کرد. من به آیین میترایی به خاک خورشیدزاد خواهم کوچید و رو به آفتاب در ستاره باران آسمان خورآباد با حباب های اشک  شب هایم را سپید خواهم کرد.   ای نیلوفران خواهشمند اگر باشید و باز هم پر باز کنید در روشنایی صبح شما را […]


ادامه مطلب... | تاریخ نگارش : ۱ فروردین ۱۳۹۱

باز باران…



باز باران… باز دیشب پشت آن پنجره ها همه ی خاطره و احساسم زیر باران بهاری جا ماند. از همین فاصله هم می شد دید پشت آن پنجره ها یک نفر حوصله ی کوچه نداشت.   باز آفتابی شده بود نیمه شب شرشر عشق از ناودان حجم اندیشه، آبی شد مژه هایم خیسید و لی […]


ادامه مطلب... | تاریخ نگارش : ۱ فروردین ۱۳۹۱